Perdic.com
English Persian Dictionary - Beta version
پرسش ترجمه خود را ارسال نمایید
|
Help
|
About
|
Home
|
Forum / پرسش و پاسخ
|
+
Contribute
|
Users
Login | Sign up
Enter keyword here!
⌨
Tips
|
Translate!
✘ Close
✘ Close
Total search result: 201 (9 milliseconds)
ارسال یک معنی جدید
Menu
English
Persian
Menu
iteraction
U
تاثیر چند چیز بر یکدیگر
معنی که میخواستی رو پیدا نکردی؟ برو تو این صفحه تا از دیگرون کمک بگیری.
Other Matches
of one another
<adv.>
U
از یکدیگر
one another
U
یکدیگر
one a
U
یکدیگر
from each other
<adv.>
U
از یکدیگر
each other
U
یکدیگر
interwork
U
بر یکدیگر
of each other
<adv.>
U
از یکدیگر
from one another
<adv.>
U
از یکدیگر
interconnect
U
اتصال به یکدیگر
interconnects
U
اتصال به یکدیگر
couple
U
ترکیب با یکدیگر
concrescence
U
رشد با یکدیگر
peer to each other
U
قرین یکدیگر
cheek by jowl
U
پهلوی یکدیگر
interconnecting
U
اتصال به یکدیگر
coupled
U
ترکیب با یکدیگر
couples
U
ترکیب با یکدیگر
intersecting
U
از یکدیگر گذرنده
arm in arm
U
در دست یکدیگر
interconnected
U
اتصال به یکدیگر
internecine
U
کشتار یکدیگر
to look at each other
U
به یکدیگر نگریستن
combine
U
ترکیب با یکدیگر
combines
U
ترکیب با یکدیگر
combining
U
ترکیب با یکدیگر
peer to each other
U
برابر با یکدیگر
simultaneous with each other
U
مقارن یکدیگر
abut
U
به یکدیگر ضربه زدن
abutted
U
به یکدیگر ضربه زدن
interconnected
U
با یکدیگر اتصال دادن
one-to-one
U
عینامساوی و مرتبط با یکدیگر
in tune
<idiom>
U
با یکدیگر موافق بودن
telepathy
U
ارتباط افکار با یکدیگر
one to one
U
عینامساوی و مرتبط با یکدیگر
interconnect
U
با یکدیگر اتصال دادن
abuts
U
به یکدیگر ضربه زدن
they are well matched
U
حریف یکدیگر هستند
to look at each other
U
به یکدیگر نگاه کردن
hand in hand
U
دست دردست یکدیگر
intersplere
U
در حوزه یکدیگر امدن
grappling
U
گرفتن لباس یکدیگر
correlative with each other
U
لازم و ملزوم یکدیگر
incompossible
U
منافی یکدیگر ناسازگار
interconnects
U
با یکدیگر اتصال دادن
interconnecting
U
با یکدیگر اتصال دادن
complementary
U
تکمیل کننده یکدیگر
of a piece with each other
U
ازسر هم همجنس یکدیگر
hand to hand
U
دست بدست یکدیگر مجاور
hue
U
[وجه تمایز رنگ ها از یکدیگر]
adhesion of fibers
U
خاصیت چسبندگی الیاف به یکدیگر
interaction
U
عمل دو چیز روی یکدیگر
juxtaposition
U
جا دادن اقلام در مجاورت یکدیگر
hand-to-hand
U
دست بدست یکدیگر مجاور
networks
U
اتصال نقاط شبکه به یکدیگر
incompatible
U
غیر قابل استعمال با یکدیگر
network
U
اتصال نقاط شبکه به یکدیگر
take turns
<idiom>
U
انجام کاری با همکاری یکدیگر
life line
U
طناب اتصال افراد به یکدیگر
deme
U
دستهای از موجودات زنده مرتبط با یکدیگر
They shook hand and made up.
U
با یکدیگر دست دادند وآشتی کردند
data chaining
U
فرایند اتصال اقلام داده به یکدیگر
interacts
U
برای عمل کردن روی یکدیگر
interacting
U
برای عمل کردن روی یکدیگر
interfruitful
U
قابل گرده افشانی یا لقاح با یکدیگر
interacted
U
برای عمل کردن روی یکدیگر
interact
U
برای عمل کردن روی یکدیگر
Birds of a feather flock together .
<proverb>
U
پرندگان مشابه با یکدیگر پرواز مى کنند .
The twins look just like each other.
U
دوقلوها خیلی شبیه یکدیگر هستند.
back formation
U
لغت سازی اشتقاق لغات از یکدیگر
sapphic vice
U
شهوت رانی زنان نسبت به یکدیگر
impressiveness
U
تاثیر
influence line
U
خط تاثیر
semplice
U
بی تاثیر
effectiveness
U
تاثیر
forcefulness
U
تاثیر
hank
U
تاثیر
hanks
U
تاثیر
adaphorous
U
بی تاثیر
influenced
U
تاثیر
effecting
U
تاثیر
effected
U
تاثیر
effect
U
تاثیر
influxes
U
تاثیر
influences
U
تاثیر
influence
U
تاثیر
influx
U
تاثیر
sensations
U
تاثیر
sensation
U
تاثیر
affection
U
تاثیر
efficacy
U
تاثیر
forcibly
U
با تاثیر
influencing
U
تاثیر
trail
U
پشت سر یکدیگر قرار گرفتن مسیر اسکی
consolute
U
ترکیبی از دو یا چند مایع که بر هر نسبتی در یکدیگر حل شوند
trailing
U
پشت سر یکدیگر قرار گرفتن مسیر اسکی
differentiation
U
فرق گذاری تفکیک و تمیز مطالب از یکدیگر
counterpose
U
درمقابل یکدیگر قرار دادن متقابل ساختن
dualism
U
وجود دو موقعیت یاپدیده متضاد در کنار یکدیگر
interdenominational
U
وابسته به فرقههای مذهبی و روابط انها با یکدیگر
grain orientation
U
طرز قرار گرفتن ذرات نسبت به یکدیگر
trailed
U
پشت سر یکدیگر قرار گرفتن مسیر اسکی
trails
U
پشت سر یکدیگر قرار گرفتن مسیر اسکی
influences
U
تاثیر کردن بر
afair
U
تاثیر کردن
influence value
U
ضریب تاثیر
influenced
U
تاثیر کردن بر
size effect
U
تاثیر اندازه
impressionability
U
تاثیر پذیری
inductive influence
U
تاثیر القائی
coefficient
U
ضریب تاثیر
impressible
U
تاثیر پذیر
coefficients
U
ضریب تاثیر
bear
U
تاثیر داشتن
field effect
U
با تاثیر میدانی
bears
U
تاثیر داشتن
efficacity
U
درجه تاثیر
efficacity
U
تاثیر سودمندی
influence
U
تاثیر کردن بر
radius of influence
U
شعاع تاثیر
impressional
U
تاثیر کننده
wallydraigle
U
تاثیر پذیر
make an impression
U
تاثیر گذاشتن
aerating
U
در تحت تاثیر
aerates
U
در تحت تاثیر
aerated
U
در تحت تاثیر
aerate
U
در تحت تاثیر
efficiency
U
درجه تاثیر
impresses
U
تاثیر کردن بر
impressed
U
تاثیر کردن بر
impress
U
تاثیر کردن بر
efficacy
U
درجه تاثیر
concerned
[by]
<adj.>
U
تحت تاثیر
affected
[by]
<adj.>
U
تحت تاثیر
hit-and-run
<idiom>
U
تاثیر ناگهانی
influence value
U
ارزش تاثیر
after-effects
U
تاثیر بعدی
effectiveness
U
تاثیر بخشی
after-effect
U
تاثیر بعدی
touched
U
تحت تاثیر
impressing
U
تاثیر کردن بر
effectiveness
U
میزان تاثیر
influencing
U
تاثیر کردن بر
concentric shafts
U
شفتهای هم محور که داخل یکدیگر قرار گرفته اند
hue
U
[نقطه جدا کردن رنگ های مختلف از یکدیگر]
demolition derby
U
مسابقه رانندگان ماهر درزدن اتومبیلهای کهنه به یکدیگر
laceria
U
[نقش های منظم در کنار یکدیگر]
[معماری اسلامی]
blade tracking
U
مراحل تعیین موقعیت سر تیغههای ملخ نسبت به یکدیگر
edaphic
U
تحت تاثیر خاک
impressing
U
: تحت تاثیر قراردادن
impresses
U
: تحت تاثیر قراردادن
impressed
U
: تحت تاثیر قراردادن
alcoholism
U
تاثیر الکل در مزاج
impress
U
: تحت تاثیر قراردادن
actions
U
تاثیر اثر جنگ
action
U
تاثیر اثر جنگ
without prejudice
U
بدون تاثیر به اینده
counteract
U
متقابلا" تاثیر گذاشتن
ship influence
U
تاثیر عبور کشتی
cost effectiveness
U
تاثیر بخشی هزینه
bacterization
U
تحت تاثیر باکتری
counteracts
U
متقابلا" تاثیر گذاشتن
counteracting
U
متقابلا" تاثیر گذاشتن
counteracted
U
متقابلا" تاثیر گذاشتن
insalutary
U
تاثیر روحی بد اب و هوا
local area network
U
شبکهای که ترمینال ها و قط عات مختلف آن فاصله کوتاهی از یکدیگر دارند.
triptych
U
عکسی که در سه قاب تهیه کرده پهلوی یکدیگر قرار دهند
track bolt
U
پیچی که قطعات راه اهن رابه یکدیگر متصل میکند
overt collusion
U
تبانی چند شرکت برای کنترل بازار با موافقت صریح یکدیگر
circular
U
موقعیت خطایی که وقتی رخ میدهد که دو تا ولی در دوخانه به یکدیگر مراجعه کنند
biplane interference
U
تداخل ایرودینایکی بین دو بال که روی یکدیگر قرار گرفته اند
microwave hop
U
یک کانال رادیویی ریزموج میان انتن بشقابی که متوجه یکدیگر هستند
neap tide
U
دراین حالت نیروی جاذبه ماه وخورشید در خلاف یکدیگر تاثیرمیکند
circulars
U
موقعیت خطایی که وقتی رخ میدهد که دو تا ولی در دوخانه به یکدیگر مراجعه کنند
infusive
U
دارای قوه نفوذ یا تاثیر
to be i. with an idea
U
فکری در کسی تاثیر نمودن
photothropism
U
جنبش در تحت تاثیر روشنایی
weather worn
U
تحت تاثیر هوا در امده
like water off a duck's back
<idiom>
U
بی تاثیر ،بدون تغیر عقیده
vulcanization
U
تحت تاثیر حرارت اتشفشانی
apply
U
تاثیر گذاشتن یا لمس کردن
reacting
U
تحت تاثیر واقع شدن
bacterize
U
تحت تاثیر باکتری قراردادن
reacted
U
تحت تاثیر واقع شدن
imported
U
دخل داشتن به تاثیر کردن در
importing
U
دخل داشتن به تاثیر کردن در
affected
U
تحت تاثیر واقع شده
cost effectiveness analysis
U
تحلیل تاثیر بخشی هزینه ها
react
U
تحت تاثیر واقع شدن
alcoholize
U
تحت تاثیر الکل دراوردن
import
U
دخل داشتن به تاثیر کردن در
reacts
U
تحت تاثیر واقع شدن
applying
U
تاثیر گذاشتن یا لمس کردن
austral
U
تحت تاثیر باد جنوبی
applies
U
تاثیر گذاشتن یا لمس کردن
unbiased
U
تحت تاثیر واقع نشده
yard line
U
خطوط واقعی یا فرضی روی زمین فوتبال امریکایی بعرض یک یارد از یکدیگر
standstill
U
در کنار یکدیگر رکاب زدن و درانتظار اشتباه حریف بودن برای گریز
yard marker
U
خطوط فرضی یا واقعی روی زمین فوتبال امریکایی بعرض یک یارد از یکدیگر
grade separation
U
تقاطع شاهراه یا راه اهن که در ان دو جاده دارای اختلاف سطح از یکدیگر هستند
impressionability
U
امادگی برای تحت تاثیر قرارگرفتن
Recent search history
Forum search
more
|
برای این معنی از دیگران سوال بپرسید. (Ask Question)
✘ Close
Contact
|
Terms
|
Privacy
© 2009 Perdic.com