Perdic.com
English Persian Dictionary - Beta version
پرسش ترجمه خود را ارسال نمایید
|
Help
|
About
|
Home
|
Forum / پرسش و پاسخ
|
+
Contribute
|
Users
Login | Sign up
Enter keyword here!
⌨
Tips
|
Translate!
✘ Close
✘ Close
Total search result: 201 (10 milliseconds)
ارسال یک معنی جدید
Menu
English
Persian
Menu
hit-and-run
<idiom>
U
تاثیر ناگهانی
معنی که میخواستی رو پیدا نکردی؟ برو تو این صفحه تا از دیگرون کمک بگیری.
Other Matches
ambivalence
U
توجه ناگهانی و دلسردی ناگهانی نسبت بشخص یاچیزی
nose dive
U
شیرجه ناگهانی در هواپیما تنزل ناگهانی قیمت
flurry
U
اشفتن طوفان ناگهانی باریدن ناگهانی
flurries
U
اشفتن طوفان ناگهانی باریدن ناگهانی
surge
U
یک تغییر ولتاژ یا جریان کوتاه ناگهانی و معمولا"نامطلوب در یک مدار در حال کار افزایش ناگهانی ولتاژ ضربه
surged
U
یک تغییر ولتاژ یا جریان کوتاه ناگهانی و معمولا"نامطلوب در یک مدار در حال کار افزایش ناگهانی ولتاژ ضربه
surges
U
یک تغییر ولتاژ یا جریان کوتاه ناگهانی و معمولا"نامطلوب در یک مدار در حال کار افزایش ناگهانی ولتاژ ضربه
spurts
U
جهش ناگهانی پرتاب ناگهانی
spurting
U
جهش ناگهانی پرتاب ناگهانی
spurted
U
جهش ناگهانی پرتاب ناگهانی
spurt
U
جهش ناگهانی پرتاب ناگهانی
affection
U
تاثیر
efficacy
U
تاثیر
influence line
U
خط تاثیر
impressiveness
U
تاثیر
hanks
U
تاثیر
hank
U
تاثیر
forcefulness
U
تاثیر
effectiveness
U
تاثیر
effecting
U
تاثیر
sensation
U
تاثیر
sensations
U
تاثیر
influx
U
تاثیر
influxes
U
تاثیر
effected
U
تاثیر
effect
U
تاثیر
influencing
U
تاثیر
influence
U
تاثیر
influenced
U
تاثیر
influences
U
تاثیر
adaphorous
U
بی تاثیر
semplice
U
بی تاثیر
forcibly
U
با تاثیر
field effect
U
با تاثیر میدانی
aerate
U
در تحت تاثیر
efficacy
U
درجه تاثیر
radius of influence
U
شعاع تاثیر
efficacity
U
تاثیر سودمندی
aerated
U
در تحت تاثیر
aerates
U
در تحت تاثیر
impressing
U
تاثیر کردن بر
efficacity
U
درجه تاثیر
influences
U
تاثیر کردن بر
coefficient
U
ضریب تاثیر
wallydraigle
U
تاثیر پذیر
influenced
U
تاثیر کردن بر
make an impression
U
تاثیر گذاشتن
size effect
U
تاثیر اندازه
influencing
U
تاثیر کردن بر
influence
U
تاثیر کردن بر
coefficients
U
ضریب تاثیر
concerned
[by]
<adj.>
U
تحت تاثیر
affected
[by]
<adj.>
U
تحت تاثیر
impressible
U
تاثیر پذیر
efficiency
U
درجه تاثیر
after-effect
U
تاثیر بعدی
impressionability
U
تاثیر پذیری
impressional
U
تاثیر کننده
inductive influence
U
تاثیر القائی
influence value
U
ارزش تاثیر
impress
U
تاثیر کردن بر
bears
U
تاثیر داشتن
impresses
U
تاثیر کردن بر
effectiveness
U
میزان تاثیر
aerating
U
در تحت تاثیر
afair
U
تاثیر کردن
effectiveness
U
تاثیر بخشی
impressed
U
تاثیر کردن بر
touched
U
تحت تاثیر
after-effects
U
تاثیر بعدی
bear
U
تاثیر داشتن
influence value
U
ضریب تاثیر
bacterization
U
تحت تاثیر باکتری
counteracted
U
متقابلا" تاثیر گذاشتن
edaphic
U
تحت تاثیر خاک
counteracts
U
متقابلا" تاثیر گذاشتن
counteract
U
متقابلا" تاثیر گذاشتن
insalutary
U
تاثیر روحی بد اب و هوا
impresses
U
: تحت تاثیر قراردادن
impressed
U
: تحت تاثیر قراردادن
counteracting
U
متقابلا" تاثیر گذاشتن
impressing
U
: تحت تاثیر قراردادن
alcoholism
U
تاثیر الکل در مزاج
action
U
تاثیر اثر جنگ
impress
U
: تحت تاثیر قراردادن
without prejudice
U
بدون تاثیر به اینده
cost effectiveness
U
تاثیر بخشی هزینه
actions
U
تاثیر اثر جنگ
ship influence
U
تاثیر عبور کشتی
import
U
دخل داشتن به تاثیر کردن در
austral
U
تحت تاثیر باد جنوبی
bacterize
U
تحت تاثیر باکتری قراردادن
like water off a duck's back
<idiom>
U
بی تاثیر ،بدون تغیر عقیده
alcoholize
U
تحت تاثیر الکل دراوردن
reacting
U
تحت تاثیر واقع شدن
applying
U
تاثیر گذاشتن یا لمس کردن
react
U
تحت تاثیر واقع شدن
affected
U
تحت تاثیر واقع شده
reacted
U
تحت تاثیر واقع شدن
reacts
U
تحت تاثیر واقع شدن
importing
U
دخل داشتن به تاثیر کردن در
imported
U
دخل داشتن به تاثیر کردن در
to be i. with an idea
U
فکری در کسی تاثیر نمودن
infusive
U
دارای قوه نفوذ یا تاثیر
photothropism
U
جنبش در تحت تاثیر روشنایی
cost effectiveness analysis
U
تحلیل تاثیر بخشی هزینه ها
applies
U
تاثیر گذاشتن یا لمس کردن
weather worn
U
تحت تاثیر هوا در امده
vulcanization
U
تحت تاثیر حرارت اتشفشانی
unbiased
U
تحت تاثیر واقع نشده
apply
U
تاثیر گذاشتن یا لمس کردن
iteraction
U
تاثیر چند چیز بر یکدیگر
impressibly
U
بطوریکه بتوان دران تاثیر کرد
photo electric
U
وابسته به تاثیر نورو الکتریک باهم
biases
U
تحت تاثیر قراردادن تبعیض کردن
bias
U
تحت تاثیر قراردادن تبعیض کردن
impressionability
U
امادگی برای تحت تاثیر قرارگرفتن
electrifying
U
تحت تاثیر برق قرار دادن
electrify
U
تحت تاثیر برق قرار دادن
electrifies
U
تحت تاثیر برق قرار دادن
electrified
U
تحت تاثیر برق قرار دادن
to impinge on something
U
تاثیر منفی روی چیزی گذاشتن
mountains influnce climate
U
کوه دراب و هوا تاثیر دارد
influence mine
U
مین حساس به تاثیر امواج رادیویی
biotecture
U
[معماری تاثیر گرفته از زیست شناسی]
consumer appeal
U
تاثیر محصول روی مصرف کننده
like hell
<idiom>
U
با تاثیر وانرژی بیشتر ،مغایر با حقیقت ،نه زیاد
public image
U
تاثیر علامت تجارتی روی ذهن مردم
proselytism
U
تحت تاثیر تبلیغات مسلکی واقع شدن
actinic
U
دارای خواص پرتوافکنی مربوط به تاثیر شیمیایی
volcanize
U
تحت تاثیر حرارت اتشفشانی قرار دادن
affect
U
لمس کردن یا تاثیر گذاشتن یا تغییر دادن چیزی
affects
U
لمس کردن یا تاثیر گذاشتن یا تغییر دادن چیزی
machine address
U
مقدار یک عبارت که تحت تاثیر جابجایی در برنامه نباشد
hall effect
U
شرح تاثیر میدان مغناطیسی روی جریان الکترون ها
hydrolyte
U
جسم یا مادهای که تحت تاثیر تجزیه بوسیله اب قرار گیرد
propagated
U
خطایی در فرآیند که عملیات بعدی را تحت تاثیر قرار دهد
inducing
U
1-تولید جریان الکتریکی در هستهای از سیم با تاثیر الکترومغناطیسی . 2-اثبات
How do you think the changes will affect you?
U
فکر می کنید تغییرات چگونه بر زندگی شما تاثیر بگذارد؟
geotropism
U
رشدو نمو گیاه تحت تاثیر قوه جاذبه زمین
propagates
U
خطایی در فرآیند که عملیات بعدی را تحت تاثیر قرار دهد
induce
U
1-تولید جریان الکتریکی در هستهای از سیم با تاثیر الکترومغناطیسی . 2-اثبات
induced
U
1-تولید جریان الکتریکی در هستهای از سیم با تاثیر الکترومغناطیسی . 2-اثبات
propagate
U
خطایی در فرآیند که عملیات بعدی را تحت تاثیر قرار دهد
induces
U
1-تولید جریان الکتریکی در هستهای از سیم با تاثیر الکترومغناطیسی . 2-اثبات
propagating
U
خطایی در فرآیند که عملیات بعدی را تحت تاثیر قرار دهد
nunc pro tunc
U
حکم یا سند جدید الصدور که نسبت به گذشته تاثیر داشته باشد
critical engine
U
موتوری که از کارافتادن یانقص ان تاثیر زیادی درعملکرد هواپیما خواهد داشت
advection
U
جابجایی و حرکت طبقات اتمسفری بصورت افقی و تحت تاثیر گرما
surprise attack
U
تک ناگهانی
strike
U
تک ناگهانی
precipitates
U
ناگهانی
snapped
U
ناگهانی
snapping
U
ناگهانی
snaps
U
ناگهانی
precipitating
U
ناگهانی
snap
U
ناگهانی
precipitated
U
ناگهانی
precipitate
U
ناگهانی
all at once
<idiom>
U
ناگهانی
strikes
U
تک ناگهانی
spontaneity
U
ناگهانی
abrupt
U
ناگهانی
sudden
U
ناگهانی
instantaneous
U
ناگهانی
on the spur of the moment
<idiom>
U
ناگهانی
resisting
U
ماده محافظ شیارهای PCB که تحت تاثیر مواد شیمیایی قرار نمیگیرد
resisted
U
ماده محافظ شیارهای PCB که تحت تاثیر مواد شیمیایی قرار نمیگیرد
resists
U
ماده محافظ شیارهای PCB که تحت تاثیر مواد شیمیایی قرار نمیگیرد
resist
U
ماده محافظ شیارهای PCB که تحت تاثیر مواد شیمیایی قرار نمیگیرد
electro magnet
U
اهنی که در تحت تاثیر قوه برق خاصیت مغناطیسی پیداکند اهنربای الکتریکی
dielectric heating
U
گرمای ایجاد شده در یک دی الکتریک که تحت تاثیر میدان فرکانسهای زیاد اچ اف قراردارد
spurt
U
خروج ناگهانی
blow out
U
خروج ناگهانی
spurted
U
افزایش ناگهانی
spurted
U
خروج ناگهانی
he acted from impluse
U
نیروی ناگهانی یا
brainwaves
U
الهام ناگهانی
spurt
U
افزایش ناگهانی
shoot up
<idiom>
U
ناگهانی بلندکردن
walk out
<idiom>
U
ناگهانی رفتن
screams
U
ناگهانی گفتن
all of a sudden
<idiom>
U
به طور ناگهانی
burst force
U
نیروی ناگهانی
spurts
U
خروج ناگهانی
nosedive
U
افت ناگهانی
target of opportunity
U
هدف ناگهانی
spurting
U
افزایش ناگهانی
switcheroo
U
تغییر ناگهانی
spurting
U
خروج ناگهانی
scream
U
ناگهانی گفتن
screamed
U
ناگهانی گفتن
spurts
U
افزایش ناگهانی
break down
U
سقوط ناگهانی
supervention
U
اتفاق ناگهانی
sudden stoppage
U
توقف ناگهانی
power surge
U
برق ناگهانی
flare up
U
غضب ناگهانی
xenogenesis
U
خلق ناگهانی
nosedives
U
افت ناگهانی
Recent search history
Forum search
more
|
برای این معنی از دیگران سوال بپرسید. (Ask Question)
✘ Close
Contact
|
Terms
|
Privacy
© 2009 Perdic.com