English Persian Dictionary - Beta version
 
پرسش ترجمه خود را ارسال نمایید
| Help | About |
 
Home | Forum / پرسش و پاسخ | + Contribute | Users
Login | Sign up  
     

Enter keyword here!
  Tips | Translate!
✘ Close
✘ Close
Total search result: 201 (10 milliseconds)
ارسال یک معنی جدید
Menu
English Persian Menu
insalutary U تاثیر روحی بد اب و هوا
معنی که میخواستی رو پیدا نکردی؟ برو تو این صفحه تا از دیگرون کمک بگیری.
Other Matches
spiritual U روحی
psychiatry U طب روحی
intrinsic U روحی
inanition U بی روحی
spectral U روحی
mental U روحی
psychic U روحی
psychical U روحی
verve U سبک روحی
to raise a ghost U روحی راحاضرکردن
psychotherapy U تداوی روحی
gaiety U سبک روحی
spiritually U معنوی روحی
numinous U اسرارامیز روحی
supersensible U روحی روانی
psychic force U قوه روحی
psychic force U نیروی روحی
psychasthenia U ضعف روحی
panpsychism U روحی نگری
obsession U عقده روحی
obsessions U عقده روحی
to lay a ghost U روحی راناپدیدکردن
emotional and physical U روحی وبدنی
anagoge U تعالی روحی
anagogy U تعالی روحی
inner U روحی باطنی
analeptic U محرک روحی
invigorate U تقویت روحی کردن
to sustain a trauma U ضربه روحی خوردن
psycho analysis U تجزیه و تجلیل روحی
congenial <adj.> U دارای تجانس روحی
congenial U دارای تجانس روحی
anagogic U وابسته بتعالی روحی
anagogical U وابسته بتعالی روحی
psychic U واسطه پدیده روحی
psychotherapy ortherapeutics U معالجه بوسائل روحی یاهیپنوتیزیم
obsessing U ایجاد عقده روحی کردن
obsesses U ایجاد عقده روحی کردن
trauma U ضربه روحی روان اسیب
obsessed U ایجاد عقده روحی کردن
to be shattered [British E] U از نظر روحی خرد شدن
obsess U ایجاد عقده روحی کردن
to empower somebody U به کسی قدرت [روحی] دادن
to be devastated U از نظر روحی خرد شدن
to hit rock bottom U از نظر روحی خرد شدن
to be dashed to the ground U از نظر روحی خرد شدن
traumas U ضربه روحی روان اسیب
syupersubstantial U مافق وجود یا جوهر مادی روحی
haunts U دوستی روحی که زیاد بمحلی امدوشدکند
haunt U دوستی روحی که زیاد بمحلی امدوشدکند
to haunt U به تکرار ظاهر شدن روحی به محلی
to walk U به تکرار ظاهر شدن روحی به محلی
orthopsychiatry U تداوی روحی اختلالات فکری وروحی اطفال
sensation U تاثیر
sensations U تاثیر
influence line U خط تاثیر
effectiveness U تاثیر
influx U تاثیر
influxes U تاثیر
impressiveness U تاثیر
forcibly U با تاثیر
influence U تاثیر
forcefulness U تاثیر
adaphorous U بی تاثیر
influences U تاثیر
effect U تاثیر
effected U تاثیر
effecting U تاثیر
influenced U تاثیر
hanks U تاثیر
semplice U بی تاثیر
hank U تاثیر
efficacy U تاثیر
influencing U تاثیر
affection U تاثیر
structuralism U بخشی از روانشناسی که ازراه تعقل وتفکر وضع روحی فرد را مورد مطالعه قرارمیدهد
zombies U روحی که بعقیده سیاه پوستان ببدن مرده حلول کرده و انراجان تازه بخشد
zombie U روحی که بعقیده سیاه پوستان ببدن مرده حلول کرده و انراجان تازه بخشد
zombi U روحی که بعقیده سیاه پوستان ببدن مرده حلول کرده و انراجان تازه بخشد
field effect U با تاثیر میدانی
size effect U تاثیر اندازه
impressible U تاثیر پذیر
hit-and-run <idiom> U تاثیر ناگهانی
touched U تحت تاثیر
after-effect U تاثیر بعدی
wallydraigle U تاثیر پذیر
efficacity U درجه تاثیر
efficacity U تاثیر سودمندی
influence value U ارزش تاثیر
impressionability U تاثیر پذیری
impressional U تاثیر کننده
concerned [by] <adj.> U تحت تاثیر
affected [by] <adj.> U تحت تاثیر
influence value U ضریب تاثیر
radius of influence U شعاع تاثیر
make an impression U تاثیر گذاشتن
inductive influence U تاثیر القائی
after-effects U تاثیر بعدی
afair U تاثیر کردن
aerates U در تحت تاثیر
influenced U تاثیر کردن بر
influences U تاثیر کردن بر
aerating U در تحت تاثیر
influencing U تاثیر کردن بر
impresses U تاثیر کردن بر
efficiency U درجه تاثیر
efficacy U درجه تاثیر
impress U تاثیر کردن بر
influence U تاثیر کردن بر
effectiveness U میزان تاثیر
effectiveness U تاثیر بخشی
aerated U در تحت تاثیر
aerate U در تحت تاثیر
impressed U تاثیر کردن بر
coefficient U ضریب تاثیر
bears U تاثیر داشتن
impressing U تاثیر کردن بر
bear U تاثیر داشتن
coefficients U ضریب تاثیر
shell-shock U اختلال روحی در اثر صدای افنجار نارنجک وامثال ان وحشت واضطراب حاصله ازصدای انفجار
shell shock U اختلال روحی در اثر صدای افنجار نارنجک وامثال ان وحشت واضطراب حاصله ازصدای انفجار
impressed U : تحت تاثیر قراردادن
alcoholism U تاثیر الکل در مزاج
counteracts U متقابلا" تاثیر گذاشتن
impressing U : تحت تاثیر قراردادن
action U تاثیر اثر جنگ
counteract U متقابلا" تاثیر گذاشتن
actions U تاثیر اثر جنگ
impress U : تحت تاثیر قراردادن
counteracting U متقابلا" تاثیر گذاشتن
counteracted U متقابلا" تاثیر گذاشتن
without prejudice U بدون تاثیر به اینده
ship influence U تاثیر عبور کشتی
impresses U : تحت تاثیر قراردادن
edaphic U تحت تاثیر خاک
bacterization U تحت تاثیر باکتری
cost effectiveness U تاثیر بخشی هزینه
import U دخل داشتن به تاثیر کردن در
iteraction U تاثیر چند چیز بر یکدیگر
affected U تحت تاثیر واقع شده
vulcanization U تحت تاثیر حرارت اتشفشانی
cost effectiveness analysis U تحلیل تاثیر بخشی هزینه ها
reacting U تحت تاثیر واقع شدن
austral U تحت تاثیر باد جنوبی
applying U تاثیر گذاشتن یا لمس کردن
apply U تاثیر گذاشتن یا لمس کردن
to be i. with an idea U فکری در کسی تاثیر نمودن
imported U دخل داشتن به تاثیر کردن در
importing U دخل داشتن به تاثیر کردن در
weather worn U تحت تاثیر هوا در امده
infusive U دارای قوه نفوذ یا تاثیر
reacted U تحت تاثیر واقع شدن
react U تحت تاثیر واقع شدن
reacts U تحت تاثیر واقع شدن
alcoholize U تحت تاثیر الکل دراوردن
like water off a duck's back <idiom> U بی تاثیر ،بدون تغیر عقیده
unbiased U تحت تاثیر واقع نشده
bacterize U تحت تاثیر باکتری قراردادن
photothropism U جنبش در تحت تاثیر روشنایی
applies U تاثیر گذاشتن یا لمس کردن
biotecture U [معماری تاثیر گرفته از زیست شناسی]
biases U تحت تاثیر قراردادن تبعیض کردن
bias U تحت تاثیر قراردادن تبعیض کردن
to impinge on something U تاثیر منفی روی چیزی گذاشتن
electrified U تحت تاثیر برق قرار دادن
electrify U تحت تاثیر برق قرار دادن
electrifies U تحت تاثیر برق قرار دادن
photo electric U وابسته به تاثیر نورو الکتریک باهم
impressibly U بطوریکه بتوان دران تاثیر کرد
mountains influnce climate U کوه دراب و هوا تاثیر دارد
influence mine U مین حساس به تاثیر امواج رادیویی
consumer appeal U تاثیر محصول روی مصرف کننده
impressionability U امادگی برای تحت تاثیر قرارگرفتن
electrifying U تحت تاثیر برق قرار دادن
public image U تاثیر علامت تجارتی روی ذهن مردم
actinic U دارای خواص پرتوافکنی مربوط به تاثیر شیمیایی
proselytism U تحت تاثیر تبلیغات مسلکی واقع شدن
volcanize U تحت تاثیر حرارت اتشفشانی قرار دادن
like hell <idiom> U با تاثیر وانرژی بیشتر ،مغایر با حقیقت ،نه زیاد
hall effect U شرح تاثیر میدان مغناطیسی روی جریان الکترون ها
machine address U مقدار یک عبارت که تحت تاثیر جابجایی در برنامه نباشد
affects U لمس کردن یا تاثیر گذاشتن یا تغییر دادن چیزی
affect U لمس کردن یا تاثیر گذاشتن یا تغییر دادن چیزی
propagating U خطایی در فرآیند که عملیات بعدی را تحت تاثیر قرار دهد
How do you think the changes will affect you? U فکر می کنید تغییرات چگونه بر زندگی شما تاثیر بگذارد؟
propagated U خطایی در فرآیند که عملیات بعدی را تحت تاثیر قرار دهد
induce U 1-تولید جریان الکتریکی در هستهای از سیم با تاثیر الکترومغناطیسی . 2-اثبات
induced U 1-تولید جریان الکتریکی در هستهای از سیم با تاثیر الکترومغناطیسی . 2-اثبات
induces U 1-تولید جریان الکتریکی در هستهای از سیم با تاثیر الکترومغناطیسی . 2-اثبات
propagates U خطایی در فرآیند که عملیات بعدی را تحت تاثیر قرار دهد
propagate U خطایی در فرآیند که عملیات بعدی را تحت تاثیر قرار دهد
hydrolyte U جسم یا مادهای که تحت تاثیر تجزیه بوسیله اب قرار گیرد
geotropism U رشدو نمو گیاه تحت تاثیر قوه جاذبه زمین
inducing U 1-تولید جریان الکتریکی در هستهای از سیم با تاثیر الکترومغناطیسی . 2-اثبات
critical engine U موتوری که از کارافتادن یانقص ان تاثیر زیادی درعملکرد هواپیما خواهد داشت
nunc pro tunc U حکم یا سند جدید الصدور که نسبت به گذشته تاثیر داشته باشد
advection U جابجایی و حرکت طبقات اتمسفری بصورت افقی و تحت تاثیر گرما
resisted U ماده محافظ شیارهای PCB که تحت تاثیر مواد شیمیایی قرار نمیگیرد
resisting U ماده محافظ شیارهای PCB که تحت تاثیر مواد شیمیایی قرار نمیگیرد
resist U ماده محافظ شیارهای PCB که تحت تاثیر مواد شیمیایی قرار نمیگیرد
Recent search history Forum search
more | برای این معنی از دیگران سوال بپرسید. (Ask Question)
  Contact• | TermsPrivacy  © 2009 Perdic.com