English Persian Dictionary - Beta version
 
پرسش ترجمه خود را ارسال نمایید
| Help | About |
 
Home | Forum / پرسش و پاسخ | + Contribute | Users
Login | Sign up  
     

Enter keyword here!
  Tips | Translate!
✘ Close
✘ Close
Total search result: 201 (11 milliseconds)
ارسال یک معنی جدید
Menu
English Persian Menu
feudatory U تابع شرایط تیول
معنی که میخواستی رو پیدا نکردی؟ برو تو این صفحه تا از دیگرون کمک بگیری.
Other Matches
nests U 1-درج تابع در یک برنامه یا تابع اصلی دیگر. 2-استفاده از تابع که بازگشتی خود را صدا میکند
nest U 1-درج تابع در یک برنامه یا تابع اصلی دیگر. 2-استفاده از تابع که بازگشتی خود را صدا میکند
dynamic condition U شرایط و مقتضیات پویای اقتصادی تغییر شرایط اقتصادی ناشی از تحول سلیقه تقاضا کنندگان وهزینه و مخارج تولید ونسبت جمعیت
synoptic situation U شرایط جوی محلی موجود شرایط جوی اندازه گیری شده منطقهای
equivalence U 1-تابع And 2-تابع منط قی که وقتی خروجی آن درست است که هر دو ورودی مثل هم باشند
stubbed U تابع برنامه کوتاه که حاوی توضیحاتی برای شرح کد اجرایی است که در تابع درج خواهد شد
stub U تابع برنامه کوتاه که حاوی توضیحاتی برای شرح کد اجرایی است که در تابع درج خواهد شد
library U تابع نرم افزاری که کاربری می توند وارد برنامه اش شود تا تابع ای بی درد سر را ایجاد کند
libraries U تابع نرم افزاری که کاربری می توند وارد برنامه اش شود تا تابع ای بی درد سر را ایجاد کند
stubbing U تابع برنامه کوتاه که حاوی توضیحاتی برای شرح کد اجرایی است که در تابع درج خواهد شد
stubs U تابع برنامه کوتاه که حاوی توضیحاتی برای شرح کد اجرایی است که در تابع درج خواهد شد
vassalage U تیول
fiefs U تیول
feu U تیول
feudality U تیول
fief U تیول
fiet U تیول
feudatory U صاحب تیول
feoffor U تیول بخش
enfeoff U تیول بخشیدن
liege U صاحب تیول
feoffee U تیول دار
feoffee U گیرنده تیول
feoffer U تیول بخش
feoffment U واگذاری تیول
feoffment U سندواگذاری تیول
infeudation U واگذاری به تیول
seignior U صاحب تیول
feudary U صاحب تیول
feudalism U تیول گرایی
feudal U تیول گرای
feudal U وابسته به تیول فئودال
mansion house U خانه صاحب تیول
lord paramount U صاحب تیول عمده
seigniorial U وابسته بصاحب تیول
manor house U خانه ارباب یا صاحب تیول
manor houses U خانه ارباب یا صاحب تیول
seignorage U حق الضرب حق ویژه ارباب صاحب تیول
quitrent U اجازه مقطوع تیولدارجز به صاحب تیول
seigniorage U حق الضرب حق ویژه ارباب صاحب تیول
feudally U به ترتیب ملوک الطوایف بطور تیول
feudalization U عمل ملوک الطوایفی کردن تبدیل به تیول
vassal U رعیتی که در ملک مورد تیول کار میکند
vassals U رعیتی که در ملک مورد تیول کار میکند
second best theory U نظریه دومین ارجحیت . براساس این نظریه چنانچه یک یا چندشرط از شرایط لازم برای بهینه پارتو وجود نداشته باشد در این صورت رعایت شدن سایر شرایط لازم باقیمانده در ارجحیت ثانی قرار نخواهد گرفت
subinfeudate U اعطای اراضی تیول از طرف امیری به امیردیگری برای بیعت با او
leet U دادگاهی که تیول داران سالی یا ششماه یکبار برپا می کردند
sergeanty U انجام خدمات مختلف در دوره ملوک الطوایفی برای تملک تیول
copyhold U تصرف زمین بموجب رونوشت صورتی که درمحکمه ارباب تیول تنظیم میش
re entry U فراخوانی تابع از خود تابع اجرای برنامه در خود برنامه
re-entry U فراخوانی تابع از خود تابع اجرای برنامه در خود برنامه
terms U شرایط
conditions U شرایط
terming U شرایط
termed U شرایط
term U شرایط
the conditions U شرایط ان
given conditions U شرایط معلوم
given conditions U شرایط معینه
final cinditions U شرایط فینال
implied terms U شرایط تلویحی
marginal conditions U شرایط نهائی
disadvantages U شرایط نامساعد
makings U شرایط لازم
light conditions U شرایط نور
qualified U واجد شرایط
mutual terms U شرایط متقابل
initial condition U شرایط اولیه
implied terms U شرایط ضمنی
ambient conditions U شرایط محیطی
disadvantage U شرایط نامساعد
final cinditions U شرایط پایانی
requirements of the credit U شرایط اعتبار
credit terms U شرایط اعتبار
conference terms U شرایط کنفرانس
conditions of purchase U شرایط خرید
conditions of contract U شرایط قرارداد
condition of readiness U شرایط امادگی
boundary conditions U شرایط مرزی
boundary conditions U شرایط حدی
ballistic conditions U شرایط بالیستیکی
average conditions U شرایط متوسط
delivery terms U شرایط تحویل
dis qualified U فاقد شرایط
adverse factors U شرایط نامساعد
eligible U واجد شرایط
qualifies U واجد شرایط
liner terms U شرایط خط کشتیرانی
fair play U شرایط برابر
qualify U واجد شرایط
bona fide U واجد شرایط
conditions U شرایط اوضاع
existing circumstances U شرایط موجود
actude conditions U شرایط حاد
equilibrium conditions U شرایط تعادل
actude conditions U شرایط شدید
emergency conditions U شرایط اضطراری
admission requirements U شرایط پذیرش
average conditions U شرایط عادی
necessary conditions U شرایط لازم
no bed of roses <idiom> U شرایط سختوبد
conditions of use U شرایط کاربرد
terms of trade U شرایط معامله
terms of payment U شرایط پرداخت
terms and conditions U ضوابط و شرایط
qualifications U شرایط لازم
terms of trade U شرایط مبادله
sufficient conditions U شرایط کافی
standard conditions U شرایط متعارفی
standard condition U شرایط استاندارد
stability conditions U شرایط ثبات
requirements U شرایط لازم
tropical condition U شرایط گرمسیری
working conditions U شرایط کار
tight spot <idiom> U شرایط سخت
Russian roulette <idiom> U شرایط پرخطر
usual conditions U شرایط معمول
suitable conditions U شرایط مناسب
ball games U شرایط وضعیت
ball game U شرایط وضعیت
spring conditions U شرایط بهاری
terms of shipment U شرایط حمل
normal temperature and pressure U شرایط استاندارد
competition conditions U شرایط رقابت
second order conditions U شرایط ثانوی
qalified U واجد شرایط
present conditions U شرایط فعلی
competitive conditions U شرایط رقابت
conditions of (the) competition U شرایط رقابت
payment terms U شرایط پرداخت
standard temperature and pressure U شرایط متعارفی
qulifications U واجد شرایط
standard temperature and pressure U شرایط استاندارد
normal temperature and pressure U شرایط متعارفی
settlement terms U شرایط تسویه
settlement terms U شرایط پرداخت
plateaux U شرایط پایا
qualification U وضعیت شرایط
plateaus U شرایط پایا
qualification U واجد شرایط
plateau U شرایط پایا
shipping terms U شرایط حمل
conditions U مقررات و شرایط اسبدوانی
ineligible U فاقد شرایط لازم
bend U شرایط خمیدگی زانویی
meet U مطابق شرایط بودن
eligible U واجد شرایط مطلوب
to impose conditions U با شرایط سنگین بارکردن
quantified U واجد شرایط شدن
quantifies U واجد شرایط شدن
quantify U واجد شرایط شدن
quantifying U واجد شرایط شدن
qualified U دارای شرایط لازم
unqualified U فاقد شرایط لازم
qualified U واجد شرایط لازمه
qualify for U واجد شرایط بودن
make a difference <idiom> U شرایط را عوض کردن
machining requirments U شرایط براده برداری
entry group U گروه واجد شرایط
qualificatory U واجد شرایط کننده
terms and conditions of the credit U ضوابط و شرایط اعتبار
tenders conditions U شرایط عمومی مناقصه
support conditions U شرایط تکیه گاهی
second order conditions U شرایط مرتبه دوم
ineligibility U فقدان شرایط لازم
investigation of foundation conditions U تحقیق شرایط شالوده
it does not s. the condition U واجدان شرایط نیست
provisions of a contract U شرایط قرار داد
possessing the necessary qualifications U واجد شرایط لازم
other things being equal U اگر شرایط دیگررابرابربگیریم
volcanism U شرایط و خصوصیات اتشفشانی
through the mill <idiom> U تجربه شرایط مشکل
turn the tables <idiom> U عوض کردن شرایط
conditions of sale U شرایط اساسی معامله
tight squeeze <idiom> U شرایط سخت تجاری
meets U مطابق شرایط بودن
circumstance U شرایط محیط اهمیت
restructure U شرایط وام را عوض کردن
loan conversion U تجدید نظر در شرایط وام
get in the swing of things <idiom> U به شرایط جدید عادت کردن
size up <idiom> U بسته به شرایط ،برانداز کردن
reasonableness of terms in contract U معقول بودن شرایط قرارداد
fall back U سیستم پشتیبان در شرایط اضطراری
restructures U شرایط وام را عوض کردن
ligting conditions U شرایط روشنایی نسبتهای نور
climate for growth U شرایط لازم برای رشد
Are you prepared to accept my conditions? U حاضر ید شرایط مرا بپذیرید؟
desirability U درجه تمایل شرایط مطلوب
time utility U بهره گیری از شرایط زمانی
restructured U شرایط وام را عوض کردن
entry group U واجدین شرایط تخصصی شغلی
come into one's own <idiom> U به خاطر شرایط خوب رفتارکردن
However difficult the circumstances [are] , ... U هر قدر هم که شرایط دشوار هستند، ...
disqualifying U فاقد شرایط لازم دانستن
disqualify U فاقد شرایط لازم دانستن
disqualifies U فاقد شرایط لازم دانستن
disqualified U فاقد شرایط لازم دانستن
debt rescheduling U تجدید نظر در شرایط وام
ceteris paribus U ثابت بودن سایر شرایط
demand oriented pricing U قیمت گذاری با توجه به شرایط تقاضا
Recent search history Forum search
more | برای این معنی از دیگران سوال بپرسید. (Ask Question)
  Contact• | TermsPrivacy  © 2009 Perdic.com