Perdic | تابع حسابی | Persian/Farsi English Dictionary انگلیسی فارسی

Total search result: 204 (10 milliseconds)	ارسال یک معنی جدید

Menu	English	Persian	Menu
	arithmetic function U	تابع حسابی [ریاضی]
	arithmetical function U	تابع حسابی [ریاضی]
	number-theoretic function U	تابع حسابی [ریاضی]

معنی که میخواستی رو پیدا نکردی؟ برو تو این صفحه تا از دیگرون کمک بگیری.
Search result with all words

	root mean square U	ریشه دوم میانگین حسابی توانهای دوم همه مقادیرممکن یک تابع
Other Matches

	nests U	1-درج تابع در یک برنامه یا تابع اصلی دیگر. 2-استفاده از تابع که بازگشتی خود را صدا میکند
	nest U	1-درج تابع در یک برنامه یا تابع اصلی دیگر. 2-استفاده از تابع که بازگشتی خود را صدا میکند
	averaging U	میانگین حسابی متوسط حسابی
	averages U	میانگین حسابی متوسط حسابی
	averaged U	میانگین حسابی متوسط حسابی
	arithmetic mean U	میانگین حسابی متوسط حسابی
	average U	میانگین حسابی متوسط حسابی
	arithmetic expression U	عبارت حسابی دستورالعمل حسابی
	equivalence U	1-تابع And 2-تابع منط قی که وقتی خروجی آن درست است که هر دو ورودی مثل هم باشند
	library U	تابع نرم افزاری که کاربری می توند وارد برنامه اش شود تا تابع ای بی درد سر را ایجاد کند
	stubs U	تابع برنامه کوتاه که حاوی توضیحاتی برای شرح کد اجرایی است که در تابع درج خواهد شد
	libraries U	تابع نرم افزاری که کاربری می توند وارد برنامه اش شود تا تابع ای بی درد سر را ایجاد کند
	stubbing U	تابع برنامه کوتاه که حاوی توضیحاتی برای شرح کد اجرایی است که در تابع درج خواهد شد
	stub U	تابع برنامه کوتاه که حاوی توضیحاتی برای شرح کد اجرایی است که در تابع درج خواهد شد
	stubbed U	تابع برنامه کوتاه که حاوی توضیحاتی برای شرح کد اجرایی است که در تابع درج خواهد شد
	calculative U	حسابی
	pitched U	حسابی
	arithmetical U	حسابی
	smack dab U	حسابی
	arithmetic U	حسابی
	pursang U	حسابی
	incalculability U	بی حسابی
	thorough paced U	حسابی
	roundly U	بطور حسابی
	arithmetic series U	سریهای حسابی
	arithmetic mean U	میانگین حسابی
	well got up U	پاکیزه حسابی
	areal cook U	یک اشپز حسابی
	arithmetic statement U	حکم حسابی
	arithmetic operation U	عمل حسابی
	arithmetic relation U	رابطه حسابی
	arithmetic register U	ثبات حسابی
	arithmetic instruction U	دستورالعمل حسابی
	arithmetic expression U	مبین حسابی
	arithmetic check U	مقابله حسابی
	aregular cook U	اشپز حسابی
	arithmetic progression U	تصاعد حسابی
	simple mean U	میانگین حسابی
	arithmetic operation U	عملیات حسابی
	arithmetic U	حسابی حسابگر
	squaring U	منظم حسابی
	squares U	منظم حسابی
	squared U	منظم حسابی
	square U	منظم حسابی
	mean square U	یک مربع حسابی
	arithmetic method U	روش حسابی
	i have caught a thorough chill U	سرمای حسابی خورده ام
	arithmetic sequence U	تصاعد حسابی [ریاضی]
	To pay someone handsomely. U	به کسی پ؟ ؟ حسابی دادن
	dishonored U	بد حسابی عدم پرداخت
	he is no less than a gambler U	قمارباز حسابی است
	Now you are talking. That makes sense. U	حالااین شد یک حرف حسابی
	arithmetic shift U	تغییر مکان حسابی
	dishonors U	بد حسابی عدم پرداخت
	Put on some decent clothes. U	یک لباس حسابی تنت کن
	dishonour U	بد حسابی عدم پرداخت
	dishonoured U	بد حسابی عدم پرداخت
	He is a habitual defaulter. U	آدم بد حسابی است
	dishonouring U	بد حسابی عدم پرداخت
	dishonours U	بد حسابی عدم پرداخت
	dishonoring U	بد حسابی عدم پرداخت
	now you're talking U	این شدحرف حسابی
	He thrashed his son soundly . U	پسرش را حسابی کتک زد
	roll out the red carpet <idiom> U	حسابی پذیرایی کردن
	to talk sense U	حرف حسابی زدن
	arithmetic operator U	نشان حسابی عملگر ریاضی
	do something to one's hearts's content U	کاری را حسابی انجام دادن
	to play up U	درست و حسابی بازی کردن
	lay into a person U	کسی را کتک حسابی زدن
	She gave us quite a decent dinner. U	یک شام خیلی حسابی به ماداد
	He is a decent fellow(guy,chap) U	طرف آدم حسابی است
	I was totally tongue-tied. U	زبانم حسابی بند آمد
	He always pays on the nail. U	آدم خوش حسابی است
	not on any account U	اصلا روی هیچ حسابی
	My good fello,why didnt you tell me? U	آخر مرد حسابی چرا به من نگفتی ؟
	We had a nice long walk today. U	امروز یک پیاره روی حسابی کردیم
	He threatened to thrash the life out of me. U	مرا به یک کتک حسابی تهدید کرد
	We are quits. We are even. U	دیگر با هم حسابی نداریم (نه بدهکارنه بستانکار )
	detailed U	حسابی که همه موضوعات را لیست میکند
	This dress is quite the thing. U	این لباس چیز حسابی است
	Give the room a good clean. U	اتاق را حسابی جمع وجور کردن
	We dont have qualified personnel in this company. U	دراین شرکت آدم حسابی نداریم
	You wouldnt be here if you had any sense U	اگر عقل حسابی داشتی اینجانبودی
	variance U	میانگین حسابی توان دوم انحرافات از مقدارمتوسط
	debt of honour U	بدهی که پرداخت ان به خوش حسابی بدهکار بستگی دارد
	budget account	حسابی در فروشگاه که وجه خرید اجناس و...به آن واریز می شود
	to have a binge U	حسابی جشن گرفتن [با مشروب خیلی زیاد و غیره ...]
	to be on the razzle U	حسابی جشن گرفتن [با مشروب خیلی زیاد و غیره ...]
	to have a spree U	حسابی جشن گرفتن [با مشروب خیلی زیاد و غیره ...]
	re-entry U	فراخوانی تابع از خود تابع اجرای برنامه در خود برنامه
	re entry U	فراخوانی تابع از خود تابع اجرای برنامه در خود برنامه
	operates U	از حسابی استفاده کردن بهره برداری کردن
	operated U	از حسابی استفاده کردن بهره برداری کردن
	operate U	از حسابی استفاده کردن بهره برداری کردن
	centroid U	در مختصات هندسی نقطهای که مختصات ان میانگین حسابی مختصات همه نقاط ان شکل است
	arithmetic instruction U	دستورالعمل محاسباتی دستورالعمل حسابی
	arithmetic register U	ثبات حسابی ثبات محاسباتی
	subjects U	تابع
	subjecting U	تابع
	subjected U	تابع
	tributaries U	تابع
	tributary U	تابع
	dependants U	تابع
	dependant U	تابع
	follwer U	تابع
	function generator U	تابع زا
	function code U	کد تابع
	subject U	تابع
	apanage U	تابع
	dependent U	تابع
	incident U	تابع
	subsidiary U	تابع
	subsidiaries U	تابع
	accessory U	تابع
	citizens U	تابع
	adjectives U	تابع
	adjective U	تابع
	citizen U	تابع
	amenable U	تابع
	incidents U	تابع
	submission U	تابع
	subservient U	تابع
	subordinative U	تابع
	passives U	تابع
	passive U	تابع
	subalterns U	تابع
	subordinate U	تابع
	functioned U	تابع
	subordinated U	تابع
	suffragan U	تابع
	functions U	تابع
	servitor U	تابع
	subaltern U	تابع
	subordinating U	تابع
	function U	تابع
	sequela U	تابع
	ancillary U	تابع
	subordinates U	تابع
	sequent U	تابع
	subdominant U	تابع تبعی
	sheffer function U	تابع شفر
	built in function U	تابع توکار
	single variable function U	تابع یک متغیره
	approximation function U	تابع تقریب
	revenue function U	تابع درامد
	stress function U	تابع تنش
	step function U	تابع پلکانی
	step function U	تابع پلهای
	standard function U	تابع استاندارد
	sine function U	تابع سینوسی
	single valued function U	تابع یک مقداری
	single valued function U	تابع یک جوابی
	boolean function U	تابع بولی
	state function U	تابع حالت
	supply function U	تابع عرضه
	continuous function U	تابع پیوسته
	trial function U	تابع ازمایشی
	trigonometric function U	تابع مثلثاتی
	utility function U	تابع مفید
	utility function U	تابع کاربردی
	wave function U	تابع موجی
	weight function U	تابع وزنی
	well behaved function U	تابع خوشرفتار
	work function U	تابع کار
	function	تابع [ریاضی]
	hypotaxis U	تابع [مطیع]
	postponement U	تابع [مطیع]
	submission U	تابع [مطیع]
	subordination U	تابع [مطیع]
	dependent U	تابع نامستقل
	aggregate demand function U	تابع تقاضای کل
	tax function U	تابع مالیات
	temperature function U	تابع دما
	impluse function U	تابع ضربهای
	threshold function U	تابع استانهای
	to heel U	تابع دراختیار
	total cost function U	تابع هزینه کل
	total function U	تابع کامل
	total revenue function U	تابع درامد کل
	total utility function U	تابع مطلوبیت کل
	transfer function U	تابع انتقال
	transformation function U	تابع تبدیل
	approximating function U	تابع تقریب
	analytical function U	تابع تحلیلی
	allocation function U	تابع تخصیص
	aggregate production function U	تابع تولید کل
	suborder U	تابع [مطیع]
	power function U	تابع قدرت
	minimal function U	تابع کمین
	logical function U	تابع منطقی
	logic function U	تابع منطقی
	logarithmic function U	تابع لگاریتمی
	load function U	تابع بار
	linear function U	تابع خطی
	lagrangian function U	تابع لاگرانژی
	inverse function U	تابع وارون
	inverse function U	تابع معکوس
	intrinsic function U	تابع فطری
	integrand U	تابع زیرانتگرال
	input function U	تابع اولیه