English Persian Dictionary - Beta version
 
پرسش ترجمه خود را ارسال نمایید
| Help | About |
 
Home | Forum / پرسش و پاسخ | + Contribute | Users
Login | Sign up  
     

Enter keyword here!
  Tips | Translate!
✘ Close
✘ Close
Total search result: 196 (9 milliseconds)
ارسال یک معنی جدید
Menu
English Persian Menu
decision theory U تئوری تصمیم
معنی که میخواستی رو پیدا نکردی؟ برو تو این صفحه تا از دیگرون کمک بگیری.
Other Matches
thebe U تئوری
theories U تئوری
theoretical U تئوری
theory U تئوری
theorizer U تئوری باف
theoretical gravity U گرانش تئوری
theory of fault U تئوری تقصیر
two person zero sum game U در تئوری بازیها
communication theory U تئوری مخابرات
a priori U تئوری و نظری
switching theory U تئوری سوئیچینگ
electron theory U تئوری الکترونی
energy theorem U تئوری انرژی
poisson theory U تئوری پویسن
quantum theory U تئوری کوانتوم
heam yoei vooly U تئوری قدرت
graph theory U تئوری گراف
field theory U تئوری میدان ها
game theory U تئوری بازی
set theory U تئوری مجموعه ها
theoreticians U ویژه گردر تئوری
labor theory of value U تئوری ارزش کار
theoretician U ویژه گردر تئوری
So much for theory! <idiom> U به اندازه کافی از تئوری صحبت شد.
payoff matrix U ماتریس بازدهی در تئوری بازیها
tangent modules theory U تئوری ضریب ارتجاعی مماسی
pure strategy U استراتژی مطلق در تئوری بازیها
two person game U بازی دو نفره در تئوری بازیها
zero sum game U بازی با جمع صفر در تئوری بازیها
conical flow U تئوری جریانهای مافوق صوت روی صفحات مسطح گوشه دار
permanent income hypothesis U مینامد میباشد . این تئوری یکی از تئوریهای جدیددر باره مصرف است
atomic theory U فرضیهء اتمی که تمام مواد راترکیبی از ذرات اتم میداند تئوری انفصال ماده
relative income hypothesis U بوده و نقش اداب و رسوم در رابطه بامصرف را نشان میدهد . این تئوری ازدیگرتئوریهای جدید درباره مصرف است
avow U تصمیم
avowing U تصمیم
avows U تصمیم
will-power U تصمیم
resolve U تصمیم
resolves U تصمیم
nonplus U بی تصمیم
plucking U تصمیم
resolutions U تصمیم
irresolute U بی تصمیم
pluck U تصمیم
ruling U تصمیم
decision U تصمیم
plucked U تصمیم
weak-kneed U بی تصمیم
weak kneed U بی تصمیم
plucks U تصمیم
resolution U تصمیم
decisions U تصمیم
determination U تصمیم
rulings U تصمیم
decision maker U تصمیم گیرنده
canons U : تصویبنامه تصمیم
decision symbol U علامت تصمیم
decision process U فرایند تصمیم
decision structure U ساختار تصمیم
to take a d. U تصمیم گرفتن
decision making U تصمیم گیری
canon U : تصویبنامه تصمیم
to be resolved U تصمیم گرفتن
decision table U جدول تصمیم
to make a decision U تصمیم گرفتن
nonplus U بی تصمیم بودن
resolution U نیت تصمیم
make up one's mind U تصمیم گرفتن
regnum U تصمیم مقتدرانه
logical decision U تصمیم منطقی
joint resolution U تصمیم مشترک
i made up my mind to U تصمیم گرفتم که ...
resolutions U نیت تصمیم
resolved that ...... U تصمیم گرفته شد که
decision tree U درخت تصمیم
special verdict U تصمیم ویژه
freehand U ازادی در تصمیم
to come to a decision U تصمیم گرفتن
decision instruction U دستورالعمل تصمیم
minds U تصمیم داشتن
minding U تصمیم داشتن
mind U تصمیم داشتن
resolves U تصمیم گرفتن
resolve U تصمیم گرفتن
decides U تصمیم گرفتن
decide U تصمیم گرفتن
determining U تصمیم گرفتن
determines U تصمیم گرفتن
determine U تصمیم گرفتن
resolutely U از روی تصمیم
afore thought U سبق تصمیم
A one-sided(unilateral)decision. U تصمیم یکجانبه
determiner U تصمیم گیرنده
decidability U تصمیم پذیری
decidable U تصمیم پذیر
undecidable U تصمیم ناپذیر
determiners U تصمیم گیرنده
decision box U جعبه تصمیم
make up one's mind <idiom> U تصمیم گیریکردن
sewed up <idiom> U تصمیم گیری
cut and dried <idiom> U تصمیم قاطع
neoclassical theory of value U تئوری ارزش نئوکلاسیک .براساس این نظریه ارزش یک کالا براثر تداخل عرضه وتقاضا برای کالای مورد نظربدست می اید
preform U قبلا تصمیم گرفتن
self determination U تصمیم پیش خود
ratio decidendi U مبنای اصلی تصمیم
swear off <idiom> U تصمیم به ترک چیزی
to decide [on] U تصمیم گرفتن [در مورد]
without aforethought U بدون سبق تصمیم
It was a well - timed ( timely ) decision . U تصمیم بموقعی بود
verdict U تصمیم هیات منصفه
decision support system U سیستم پشتیبانی تصمیم
decision model U الگوی تصمیم گیری
decision making unit U واحد تصمیم گیرنده
decision making policy U سیاست تصمیم گیری
decision criteria U ضوابط تصمیم گیری
determinants U تصمیم گیرنده عاجز
take a dicision U اتخاذ تصمیم کردن
take a decision U اتخاذ تصمیم کردن
orrive at a conclusion U اتخاذ تصمیم کردن
arrive at a conclusion U اتخاذ تصمیم کردن
arbitrament U قدرت اتخاذ تصمیم
verdicts U تصمیم هیات منصفه
determine U اتخاذ تصمیم کردن
determines U اتخاذ تصمیم کردن
sub judice U بدون تصمیم قضایی
decision table U جدول تصمیم گیری
decision theory U نظریه تصمیم گیری
make or buy decision U تصمیم به ساخت یاخرید
malice aforethought U سبق تصمیم سوء
decision variable U متغیر تصمیم گیری
determinant U تصمیم گیرنده عاجز
determining U اتخاذ تصمیم کردن
leave hanging (in the air) <idiom> U بدون تصمیم قبلی
decision tree U مسیر تصمیم گیری
general verdict U تصمیم به وجه اطلاق
get down to brass tacks <idiom> U فورا شروع به تصمیم گیری
Soc U ازادی دراخذ تصمیم قضایی
premature decision U تصمیم نا بهنگام یا شتاب امیز
resolves U مقرر داشتن تصمیم گرفتن
order in council U تصمیم هیات مشاورین سلطنتی
partial jurisdiction U حق تصمیم گیری یا قضاوت محدود
to decide on a motion U در مورد تقاضایی تصمیم گرفتن
pass a resolution U با رای گیری تصمیم گرفتن
dss U سیستم پشتیبان تصمیم گیری
willpower U تصمیم جدی نیروی اراده
decision lag U تاخیر زمانی در تصمیم گیری
decidable U تصمیم گرفتنی قابل فتوی
resolve U مقرر داشتن تصمیم گرفتن
saddle point U منطقه تعادل در تئوری بازیهاهنگامیکه ماکزیمم مینیمم هابا مینیمم ماکزیمم ها برابراست و استراتژی مطلق وجوددارد
play it by ear <idiom> U تصمیم گیری درچیزی برطبق شرایط
decision U تصمیم گیری برای انجام کاری
decision tree U اقدامات لازم جهت تصمیم گیری
decisions U تصمیم گیری برای انجام کاری
not touch something with a ten-foot pole <idiom> U تصمیم گیری چیزی به طور کامل
It depends on your decison. U بستگش به اراده (تصمیم )شما دارد
She found it hard to make up her mind. U برایش سخت بود که تصمیم بگیرد
zero hour <idiom> U لحظهای که تصمیم مهمی گرفته میشود
tip the balance <idiom> U تصمیم گرفتن ،نفوذ درتصمیم گیری
take something to heart <idiom> U به صورت جدی تصمیم گیری کردن
quantize U با تئوری و فرمول صفات وکیفیت چیزی را تعیین کردن نیرو را با فرمول اندازه گیری کردن
interrupts U تصمیم گیری برای ارجحیت دادن به وقفه ها
if [when] it comes to the crunch <idiom> U وقتی که اجبارا باید تصمیم گرفت [اصطلاح]
interrupting U تصمیم گیری برای ارجحیت دادن به وقفه ها
interrupt U تصمیم گیری برای ارجحیت دادن به وقفه ها
As the debate unfolds citizens will make up their own minds. U در طول بحث شهروند ها خودشان تصمیم خواهند گرفت.
to opt out [of something] U تصمیم گرفتن که کاری را انجام ندهند یا همکاری نکنند
ball is in your court <idiom> U [نوبت تو هست که قدم بعدی را برداری یا تصمیم بگیری]
to opt in [something] U تصمیم گرفتن که کاری را انجام بدهند یا همکاری بکنند
decision U اطلاعات یا پایگاه داده قبلی تصمیم گیری کند
arranged marriage U ازدواجی که در آن پدر و مادر برایانتخابهمسر فرزندشان تصمیم میگیرند
decisions U اطلاعات یا پایگاه داده قبلی تصمیم گیری کند
She resolved to give him a wide berth in future. [She decided to steer clear of him in future.] U او [زن] تصمیم گرفت در آینده ازاو [مرد] دوری کند.
go in for <idiom> U شرکت کردن در،تصمیم گیری برای انجام کاری
order of council U تصمیم هیات مشاورین سلطنتی در غیاب یا بیماری پادشاه یا ملکه
layer U لایهای که درباره مسیرهای استفاده شونده و هزینه و... تصمیم گیری میکند
layers U لایهای که درباره مسیرهای استفاده شونده و هزینه و... تصمیم گیری میکند
drastic times call for drastic measures <idiom> U [زمانی که شما فوق العاده بی امید هستید و میخواهید یک تصمیم موثر بگیرید]
logic U عمل کامپیوتری یا تابعی که تصمیم گیری میکند. قط عات کامپیوتر یا سیستم دیجیتال
decision U نمایش گرافیکی جدولی تصمیم گیری که مسیرها و اعمال مناسب در شراطی مختلف را نشان میدهد
decisions U نمایش گرافیکی جدولی تصمیم گیری که مسیرها و اعمال مناسب در شراطی مختلف را نشان میدهد
decisions U علامت گرافیکی در یک فلوچارت برای بیان تصمیم گیری و یک شاخه یا مسیر یا عملی با استفاده از نتیجه انتخاب میشود
decision U علامت گرافیکی در یک فلوچارت برای بیان تصمیم گیری و یک شاخه یا مسیر یا عملی با استفاده از نتیجه انتخاب میشود
special verdict U رای هیات منصفه در حالتی که حقایق موضوع مطروحه را ان چنان که برایشان ثابت شده است اعلام و اخذ تصمیم را به دادگاه بسپارند
AI U طراحی و پیشبرد برنامههای کامپیوتری که از هوش انسان و توابع تصمیم گیری تقلید می کنند و شامل دلایل ابتدایی و سایر خصوصیات بشری هستند
unresolved U تصمیم نگرفته حل نشده تصفیه نشده
artificial intelligence U طراحی برنامههای کامپیوتری که ازهوش انسان و توابع تصمیم گیری تقلید میکند و ارائه کننده دلایل پایه و خصوصیات انسان است
intelligence U طراحی برنامههای کامپیوتری که ازهوش انسان و توابع تصمیم گیری تقلید میکند و ارائه کننده دلایل پایه و خصوصیات انسان است
demurring U ایراد میکند که مدعی یا ادعای وی شرایط قانونی لازم را فاقد است . دراین حالت موضوع به دادگاه احاله میشود که تصمیم بگیرد که اصولا" خوانده ملزم به پاسخگویی دعوی هست یانه
demurs U ایراد میکند که مدعی یا ادعای وی شرایط قانونی لازم را فاقد است . دراین حالت موضوع به دادگاه احاله میشود که تصمیم بگیرد که اصولا" خوانده ملزم به پاسخگویی دعوی هست یانه
demurred U ایراد میکند که مدعی یا ادعای وی شرایط قانونی لازم را فاقد است . دراین حالت موضوع به دادگاه احاله میشود که تصمیم بگیرد که اصولا" خوانده ملزم به پاسخگویی دعوی هست یانه
demur U ایراد میکند که مدعی یا ادعای وی شرایط قانونی لازم را فاقد است . دراین حالت موضوع به دادگاه احاله میشود که تصمیم بگیرد که اصولا" خوانده ملزم به پاسخگویی دعوی هست یانه
vetoed U حق و اختیاریک ارگان دولتی برای منع یابی اثر کردن تصمیم یک ارگان دیگر حقی است که اعضادائمی شورای امنیت سازمان ملل متحد برای نفی تصمیمات ان دارند
vetoes U حق و اختیاریک ارگان دولتی برای منع یابی اثر کردن تصمیم یک ارگان دیگر حقی است که اعضادائمی شورای امنیت سازمان ملل متحد برای نفی تصمیمات ان دارند
vetoing U حق و اختیاریک ارگان دولتی برای منع یابی اثر کردن تصمیم یک ارگان دیگر حقی است که اعضادائمی شورای امنیت سازمان ملل متحد برای نفی تصمیمات ان دارند
veto U حق و اختیاریک ارگان دولتی برای منع یابی اثر کردن تصمیم یک ارگان دیگر حقی است که اعضادائمی شورای امنیت سازمان ملل متحد برای نفی تصمیمات ان دارند
Recent search history Forum search
more | برای این معنی از دیگران سوال بپرسید. (Ask Question)
  Contact• | TermsPrivacy  © 2009 Perdic.com