English Persian Dictionary - Beta version
 
پرسش ترجمه خود را ارسال نمایید
| Help | About |
 
Home | Forum / پرسش و پاسخ | + Contribute | Users
Login | Sign up  
     

Enter keyword here!
  Tips | Translate!
✘ Close
✘ Close
Total search result: 202 (33 milliseconds)
ارسال یک معنی جدید
Menu
English Persian Menu
to speak candidly <idiom> U بی پرده صحبت کردن
To pay money. To make a payment. U بی پرده صحبت کردن
معنی که میخواستی رو پیدا نکردی؟ برو تو این صفحه تا از دیگرون کمک بگیری.
Other Matches
membranaceous U دارای غشاء پرده پرده غشایی
To quibble and equivocate. U پشت هم اندازی کردن ( طفره رفتن ،دوپهلو صحبت کردن )
sass U بابی احترامی صحبت کردن با گستاخانه سخن گفتن با بیشرمانه گفتگو کردن
speak U صحبت کردن
speaks U صحبت کردن
talks U صحبت کردن
talked U صحبت کردن
to talk [to] U صحبت کردن [با]
confabulate U صحبت کردن
talk U صحبت کردن
take exception to <idiom> U مخاف صحبت کردن
sniffle U با فن فن صحبت یاگریه کردن
to switch on U طرف صحبت کردن
sniffle U تودماغی صحبت کردن
sniffles U تودماغی صحبت کردن
sniffled U تودماغی صحبت کردن
sniffling U با فن فن صحبت یاگریه کردن
tell (someone) off <idiom> U با عصبانیت صحبت کردن
To refer to implicitly. To hint. U درپرده صحبت کردن
sniffling U تودماغی صحبت کردن
sniffles U با فن فن صحبت یاگریه کردن
go on <idiom> U زیادی صحبت کردن
waste one's breath <idiom> U بی نتیجه صحبت کردن
To talk in measured terms . To talk slowly. U شمرده صحبت کردن
hobnobs U صحبت دوستانه کردن
harp on <idiom> U بانارضایتی صحبت کردن
hobnob U صحبت دوستانه کردن
To speak with freedom. U آزادانه صحبت کردن .
to speak [about] U صحبت کردن [در باره]
to speak to somebody U با کسی صحبت کردن
hold forth <idiom> U صحبت کردن درمورد
pipe up <idiom> U بلندتر صحبت کردن
hobnobbed U صحبت دوستانه کردن
sniffled U با فن فن صحبت یاگریه کردن
hobnobbing U صحبت دوستانه کردن
To speak elaborately. U با آب وتاب صحبت کردن
ad-lib U بدون نوشته صحبت کردن
ad-libbed U بدون نوشته صحبت کردن
lisp U نوک زبانی صحبت کردن
have a word with <idiom> U بطورخلاصه صحبت ومذاکره کردن
talk shop <idiom> U درموردکار شخصی صحبت کردن
ad-libs U بدون نوشته صحبت کردن
sniffle U درحال عطسه صحبت کردن
squeaked U با صدای جیغ صحبت کردن
squeaks U با صدای جیغ صحبت کردن
break in upon U قطع کردن صحبت کسی
sound off U باصدای بلند صحبت کردن
to speak fluently U بطور روان صحبت کردن
lisped U نوک زبانی صحبت کردن
lisping U نوک زبانی صحبت کردن
squeak U با صدای جیغ صحبت کردن
to take the floor U حرف زدن صحبت کردن
sniffled U درحال عطسه صحبت کردن
squeaking U با صدای جیغ صحبت کردن
sniffles U درحال عطسه صحبت کردن
sniffling U درحال عطسه صحبت کردن
to interrupt any one's speech U صحبت کسیرا قطع کردن
to talk shop U در باره کار صحبت کردن
lisps U نوک زبانی صحبت کردن
To speak slowly. U آهسته صحبت کردن (شمرده)
To strick up a conversation with somebody. U سر صحبت را با کسی باز کردن
ad-libbing U بدون نوشته صحبت کردن
To talk like a book . U لفظ قلم صحبت کردن
talks U صحبت کردن یا ارتباط برقرار کردن
talk U صحبت کردن یا ارتباط برقرار کردن
talked U صحبت کردن یا ارتباط برقرار کردن
declaims U با حرارت علیه کسی صحبت کردن
to speak fluent Farsi U روان صحبت کردن زبان پارسی
speech U صحبت کردن یا ایجاد کلمات با صدا
carp U از روی خرده گیری صحبت کردن
phones U صحبت کردن با کسی از طریق تلفن
speeches U صحبت کردن یا ایجاد کلمات با صدا
phoning U صحبت کردن با کسی از طریق تلفن
phoned U صحبت کردن با کسی از طریق تلفن
declaim U با حرارت علیه کسی صحبت کردن
To speake broken French. U فرانسه دست وپ؟ شکسته صحبت کردن
declaimed U با حرارت علیه کسی صحبت کردن
declaiming U با حرارت علیه کسی صحبت کردن
in touch <idiom> U بایکدیگر صحبت کردن،درارتباط داشتن
phone U صحبت کردن با کسی از طریق تلفن
bespeak U قبلا درباره چیزی صحبت کردن
to talk insistently to somebody U با کسی به اصرار صحبت کردن [تا قانع شود]
beat around the bush <idiom> U غیره مستقیم وبا طفره صحبت کردن
to speak on behalf of [as representative] U از طرف [کسی] صحبت کردن [به عنوان نماینده]
blather U حرف بی ارزش زدن صحبت بی معنی کردن
To speak in a low voice. U آهسته صحبت کردن ( با صدای کوتاه ،یواش )
adlib U بدون مقدمه صحبت کردن بمیل خود
to screen [from] U [با پرده] محافظت کردن [از]
to blanch over U پرده پوشی کردن
straight from the shoulder <idiom> U راست وپوست کنده گفتن ،بیغل غش صحبت کردن
cant U باناله سخن گفتن بالهجه مخصوصی صحبت کردن
unveil U نمودار کردن پرده برداری
unveiled U نمودار کردن پرده برداری
unveils U نمودار کردن پرده برداری
unveiling U نمودار کردن پرده برداری
phone U شماره گیری یا تلاش برای صحبت کردن با کسی در تلفن
phoned U شماره گیری یا تلاش برای صحبت کردن با کسی در تلفن
phoning U شماره گیری یا تلاش برای صحبت کردن با کسی در تلفن
telephone U ماشین برای صحبت کردن با کسی یا اتباط با کامپیوتر دیگر
telephoning U ماشین برای صحبت کردن با کسی یا اتباط با کامپیوتر دیگر
phones U شماره گیری یا تلاش برای صحبت کردن با کسی در تلفن
telephoned U ماشین برای صحبت کردن با کسی یا اتباط با کامپیوتر دیگر
telephones U ماشین برای صحبت کردن با کسی یا اتباط با کامپیوتر دیگر
conversed U : صحبت کردن محاوره کردن
converses U : صحبت کردن محاوره کردن
conversing U : صحبت کردن محاوره کردن
converse U : صحبت کردن محاوره کردن
gesticulating U با سر و دست اشاره کردن ضمن صحبت اشارات سر ودست بکار بردن
gesticulate U با سر و دست اشاره کردن ضمن صحبت اشارات سر ودست بکار بردن
gesticulates U با سر و دست اشاره کردن ضمن صحبت اشارات سر ودست بکار بردن
gesticulated U با سر و دست اشاره کردن ضمن صحبت اشارات سر ودست بکار بردن
tone and semitone U پرده ونیم پرده
tapestry U [قالیچه های پرده ای پودنما جهت آویزان کردن در سر درب ها]
drapery rug U قالیچه های پرده ای [جهت آویزان کردن در سر درب ورودی اتاق]
tringle U چوب پرده میل پرده چوب دیرک
to ask somebody to say a few words U خواهش کردن از کسی کمی [در باره کسی یا چیزی] صحبت کند
say U سخن گفتن صحبت کردن سخن
says U سخن گفتن صحبت کردن سخن
briefed U خلاصه دعوی خواهان یا دفاع خوانده که به وسیله وکیل ایشان تهیه میشودیادداشتی که وکیل از روی ان در محکمه صحبت میکند وکیل کردن
briefest U خلاصه دعوی خواهان یا دفاع خوانده که به وسیله وکیل ایشان تهیه میشودیادداشتی که وکیل از روی ان در محکمه صحبت میکند وکیل کردن
briefer U خلاصه دعوی خواهان یا دفاع خوانده که به وسیله وکیل ایشان تهیه میشودیادداشتی که وکیل از روی ان در محکمه صحبت میکند وکیل کردن
brief U خلاصه دعوی خواهان یا دفاع خوانده که به وسیله وکیل ایشان تهیه میشودیادداشتی که وکیل از روی ان در محکمه صحبت میکند وکیل کردن
confabulation U صحبت
converses U صحبت
converse U صحبت
conversed U صحبت
collocutor U هم صحبت
conversing U صحبت
chitchat U صحبت
colloquy U صحبت
parle U صحبت
talk U صحبت
mouths U صحبت
mouthing U صحبت
mouthed U صحبت
talked U صحبت
colloquies U صحبت
talks U صحبت
mouth U صحبت
speeches U صحبت نطق
duologue U صحبت دونفری
telephone frequency U فرکانس صحبت
speech U صحبت نطق
sniffles U صحبت تودماغی
sniffle U صحبت تودماغی
sniffled U صحبت تودماغی
chit chat U صحبت کوتاه
She refused to open her oips . U لب به صحبت بازنکرد
chit-chat U صحبت کوتاه
shoptald U صحبت بازاری
dialogues U گفتگو صحبت
dialogue U گفتگو صحبت
my inter locvtor U طرف صحبت من
sniffling U صحبت تودماغی
chatty U خوش صحبت
conversationalists U خوش صحبت
conversationalist U خوش صحبت
articulating U ماهر در صحبت
articulates U ماهر در صحبت
articulate U ماهر در صحبت
asides U صحبت تنها
aside U صحبت تنها
private talk U صحبت خصوصی
coze U صحبت خودمانی
cross talk U تداخل صحبت
talk up <idiom> U صحبت درمورد
well spoken U خوش صحبت
conversationist U خوش صحبت
natter U صحبت دوستانه
chitchat U صحبت کوتاه
conversable U خوش صحبت
nattering U صحبت دوستانه
nattered U صحبت دوستانه
pillow talk U صحبت خودمانی
well-spoken U خوش صحبت
natters U صحبت دوستانه
dialog U صحبت با شخص دیگر
monologues U تک سخنگویی صحبت یک نفری
monologue U تک سخنگویی صحبت یک نفری
he was talking about me U درخصوص من صحبت می کرد
There is some talk of his resigning. U صحبت از استعفای اوست
dialogues U صحبت با شخص دیگر
gest U کار نمایان هم صحبت
They have got engrossed in conversation . U صحبت آها گه انداخته
interlocutors U طرف صحبت هم سخن
dialogue U صحبت با شخص دیگر
geste U کار نمایان هم صحبت
cramp one's style <idiom> U محدودکردن صحبت یارفتارشخصی
blather U صحبت بی معنی واحمقانه
whispery U اهسته صحبت کننده
monolog U تک سخنگویی صحبت یک نفری
interlocutor U طرف صحبت هم سخن
At this point of the conversation. U صحبت که به اینجا رسید
weigh one's words <idiom> U مراقب صحبت بودن
Sh spoke in such a way that… U طوری صحبت کرد که
Speaking. [on the phone] U [من] پشت تلفن صحبت می کنم.
They were talking in Spanish . U بزبان اسپانیولی صحبت می کردند
throw in U مطلبی بر صحبت کسی افزودن
She was talking to (with ) a friend . U داشت با دوستش صحبت می کرد
talking of ... U حال که صحبت از...... بمیان امد
Recent search history Forum search
more | برای این معنی از دیگران سوال بپرسید. (Ask Question)
  Contact• | TermsPrivacy  © 2009 Perdic.com