English Persian Dictionary - Beta version
 
پرسش ترجمه خود را ارسال نمایید
| Help | About |
 
Home | Forum / پرسش و پاسخ | + Contribute | Users
Login | Sign up  
     

Enter keyword here!
  Tips | Translate!
✘ Close
✘ Close
Total search result: 202 (35 milliseconds)
ارسال یک معنی جدید
Menu
English Persian Menu
waste U بی نیرو و قوت کردن ازبین رفتن
wastes U بی نیرو و قوت کردن ازبین رفتن
معنی که میخواستی رو پیدا نکردی؟ برو تو این صفحه تا از دیگرون کمک بگیری.
Other Matches
bars U ازبین رفتن
bar U ازبین رفتن
flatfoot U ازبین رفتن انحناء کف پا
acatamathesia U ازبین رفتن قدرت ادراکات
peace dividend U ازبین رفتن بودجه دفاعی دراواخر سال ۱۹۸۰
chargeable U مین نیرو و پس از بین رفتن آن قابل استفاده است
extirpate U ریشه کن کردن ازبین بردن
squelch circuit U یک نوع مدار رادیویی است که وفیفه ان کم کردن صداهای اضافی متن پیامها و یا ازبین بردن خرخر صدای رادیواست
service peculiar U امور اختصاصی یک قسمت یایک نیرو مخصوص یک نیرو
pussyfoot U دزدکی راه رفتن اهسته ودزدکی کاری کردن طفره رفتن
goose step U رژه رفتن بدون زانو خم کردن قدم اهسته رفتن
extinct U ازبین رفته
depredate U ازبین بردن
to sweep away U ازبین بردن
wash out U ازبین بردن
defunct U ازبین رفته
destroyed U ازبین رفت تخریب شده
de militarization U ازبین بردن حالت نظامی
transducer U دستگاه گیرنده نیرو از یک دستگاه ودهنده نیرو بدستگاه دیگری
impoverishing U بی نیرو کردن
impoverishes U بی نیرو کردن
impoverished U بی نیرو کردن
impoverish U بی نیرو کردن
strike out <idiom> U رفتاری ازبین اشتباهات خود پذیرفتن
to exert force [on] U نیرو وارد کردن [بر]
property disposition U ازبین بردان اقلام فرسوده تخریب اموال
power U نیرو بخشیدن به نیرومند کردن
powered U نیرو بخشیدن به نیرومند کردن
powers U نیرو بخشیدن به نیرومند کردن
plow into <idiom> U باتمام نیرو حمله کردن
powering U نیرو بخشیدن به نیرومند کردن
fuel U تحریک کردن تجدید نیرو کردن
fuelled U تحریک کردن تجدید نیرو کردن
fuelling U تحریک کردن تجدید نیرو کردن
fuels U تحریک کردن تجدید نیرو کردن
fueled U تحریک کردن تجدید نیرو کردن
generates U حاصل کردن تولید نیرو کردن
generating U حاصل کردن تولید نیرو کردن
generated U حاصل کردن تولید نیرو کردن
generate U حاصل کردن تولید نیرو کردن
To conserve ones health(energy ) U سلامت ( نیرو ) خود را حفظ کردن
quantize U با تئوری و فرمول صفات وکیفیت چیزی را تعیین کردن نیرو را با فرمول اندازه گیری کردن
reversing U عملیات ریاضی که به صورت منط قی نوشته شده اند, وبنابراین عملگرپس از اعداد فاهر میشودونیازبه کروشه را ازبین می برد
reverses U عملیات ریاضی که به صورت منط قی نوشته شده اند, وبنابراین عملگرپس از اعداد فاهر میشودونیازبه کروشه را ازبین می برد
reversed U عملیات ریاضی که به صورت منط قی نوشته شده اند, وبنابراین عملگرپس از اعداد فاهر میشودونیازبه کروشه را ازبین می برد
reverse U عملیات ریاضی که به صورت منط قی نوشته شده اند, وبنابراین عملگرپس از اعداد فاهر میشودونیازبه کروشه را ازبین می برد
To quibble and equivocate. U پشت هم اندازی کردن ( طفره رفتن ،دوپهلو صحبت کردن )
boot out <idiom> U اخراج کردن ،کسی را مجبوربه ترک یا رفتن کردن
you have no option but to go U چارهای جز رفتن ندارید کاری جز رفتن نمیتوانیدبکنید
slants U کج رفتن کج کردن
slant U کج رفتن کج کردن
slanted U کج رفتن کج کردن
to start [for] U شروع کردن رفتن [به]
mopping up U پاک کردن رفتن
to take a walk U گردش کردن یا رفتن
walked U گردش کردن پیاده رفتن
duckings U زیر اب رفتن غوض کردن
get a wiggle on <idiom> U عجله کردن با شتاب رفتن
ducks U زیر اب رفتن غوض کردن
pierces U رخنه کردن فرو رفتن
cabbages U کش رفتن رشد پیدا کردن
walks U گردش کردن پیاده رفتن
duck U زیر اب رفتن غوض کردن
to push off U شروع کردن بیرون رفتن
cabbage U کش رفتن رشد پیدا کردن
walk U گردش کردن پیاده رفتن
set on U پیش رفتن حمله کردن
get off U روانه کردن عقب رفتن از
to go along U همراه رفتن همراهی کردن
to go on U جلوتر رفتن سلوک کردن
put off U تاخیر کردن طفره رفتن
get on U پیش رفتن کار کردن
ducked U زیر اب رفتن غوض کردن
pierce U رخنه کردن فرو رفتن
mouch U راه رفتن دولادولاراه رفتن
fluctuated U نوسان کردن بالا وپایین رفتن
to go places U گردش کردن [رفتن به جاهای دیدنی]
drifts U بی اراده کار کردن بی مقصد رفتن
fluctuate U نوسان کردن بالا وپایین رفتن
nose dive U ناگهان شیرجه رفتن یا تنزل کردن
drifting U بی اراده کار کردن بی مقصد رفتن
fluctuates U نوسان کردن بالا وپایین رفتن
bypasses U از راه فرعی رفتن تقاطع کردن
bypassed U از راه فرعی رفتن تقاطع کردن
bypassing U از راه فرعی رفتن تقاطع کردن
bypass U از راه فرعی رفتن تقاطع کردن
drifted U بی اراده کار کردن بی مقصد رفتن
drift U بی اراده کار کردن بی مقصد رفتن
to abscond [from] <idiom> U ناگهان ترک کردن [در رفتن ] [اصطلاح مجازی]
tramped U باصدا راه رفتن پیاده روی کردن
seesaw U بالا وپایین رفتن الله کلنگ کردن
tramps U باصدا راه رفتن پیاده روی کردن
march U نظامی وار راه رفتن پیشروی کردن
to go away U ترک کردن برای رفتن و آوردن چیزی
canvassed U مشتری پیدا کردن یا دنبال سفارش رفتن
marching U نظامی وار راه رفتن پیشروی کردن
marched U نظامی وار راه رفتن پیشروی کردن
canvassing U مشتری پیدا کردن یا دنبال سفارش رفتن
marches U نظامی وار راه رفتن پیشروی کردن
sinuating U حرکت کردن به طور قیقاجی قیقاج رفتن
to go to U ترک کردن برای رفتن و آوردن چیزی
tramp U باصدا راه رفتن پیاده روی کردن
canvass U مشتری پیدا کردن یا دنبال سفارش رفتن
canvasses U مشتری پیدا کردن یا دنبال سفارش رفتن
to go on a picnic U بگردش دسته جمعی رفتن درسوردانگی شرکت کردن
turn out <idiom> U بیرون کردنکسی ،کسی را مجبور به ترک یا رفتن کردن
to go catting [to look for sexual partners] <idiom> U رفتن برای دختر بلند کردن [اصطلاح روزمره]
To quicken ones pace . U قدمهای خود را سریع تر کردن ( تندتر راه رفتن )
lead the way <idiom> U جلو رفتن ونشان دادن مسیر،راهنماییی کردن
to go one better U برکسی پیش دستی کردن روی دست کسی رفتن
extend U وادار کردن اسب به چهارنعل رفتن باپاهای کشیده و بلند
extending U وادار کردن اسب به چهارنعل رفتن باپاهای کشیده و بلند
extends U وادار کردن اسب به چهارنعل رفتن باپاهای کشیده و بلند
to jink [colloquial] [British English] U در دویدن [راه رفتن] [رانندگی کردن] ناگهان مسیر را تغییر دادن
pace lap U دور پیست را باهم رفتن برای گرم کردن ماشین در اغازمسابقه
to keep pace with something <idiom> U با چیزی برابر راه رفتن [یاد گرفتن] [تغییر کردن] [اصطلاح]
tonus U نیرو
puissance U نیرو
energy U نیرو
energies U نیرو
thrusting U نیرو
load U نیرو
vim U نیرو
thrusts U نیرو
vis U نیرو
materials U نیرو
material U نیرو
high-powered U پر نیرو
thrust U نیرو
forcing U نیرو
pep U نیرو
sapless U بی نیرو
line of force U خط نیرو
life blood U نیرو
letter of attorney U نیرو
equipotential U هم نیرو
powers U نیرو
powering U نیرو
PR U نیرو
vigour U نیرو
strength U نیرو
strengths U نیرو
fibreless U بی نیرو
equipollent U هم نیرو
tuck U نیرو
tucking U نیرو
tucks U نیرو
force U نیرو
gutting U نیرو
zip U نیرو
loads U نیرو
blood U نیرو
troop carrier U نیرو بر
zipped U نیرو
sinewless U بی نیرو
zipping U نیرو
guts U نیرو
powered U نیرو
gut U نیرو
leverage U نیرو
power U نیرو
forces U نیرو
zips U نیرو
vigor U نیرو
trotted U یورتمه رفتن صدای یورتمه رفتن اسب کودک
trotting U یورتمه رفتن صدای یورتمه رفتن اسب کودک
trots U یورتمه رفتن صدای یورتمه رفتن اسب کودک
trot U یورتمه رفتن صدای یورتمه رفتن اسب کودک
power mains U شبکه نیرو
powering U توان نیرو
life force U زیست نیرو
mechanics U نیرو برد
incapacitates U بی نیرو ساختن
power system U شبکه نیرو
powerlessly U با نداشتن نیرو
energy production U تولید نیرو
powering U قدرت نیرو
application of a force U فرود نیرو
application of a force U کاربرد نیرو
powers U توان نیرو
energizing U نیرو بخشیدن
order of battle U ترتیب نیرو
energizes U نیرو بخشیدن
forcing U بردار نیرو
tucking U نیرو روحیه
tuck U نیرو روحیه
juice up U نیرو و جان به
powered U قدرت نیرو
forces U بردار نیرو
world power U جهان نیرو
invigorating U نیرو بخش
bandeung ryouic U نیرو- واکنش
ground state U کمترین نیرو
coupled U زوج نیرو
energised U نیرو بخشیدن
energises U نیرو بخشیدن
energising U نیرو بخشیدن
energize U نیرو بخشیدن
ti lift one's head U نیرو گرفتن
might U نیرو انرژی
Recent search history Forum search
more | برای این معنی از دیگران سوال بپرسید. (Ask Question)
  Contact• | TermsPrivacy  © 2009 Perdic.com