Perdic | بی مصرف بی علاج | Persian/Farsi English Dictionary انگلیسی فارسی

Total search result: 201 (10 milliseconds)	ارسال یک معنی جدید

Menu	English	Persian	Menu
	bootless U	بی مصرف بی علاج

معنی که میخواستی رو پیدا نکردی؟ برو تو این صفحه تا از دیگرون کمک بگیری.
Other Matches

	nostrum U	دارویی که علاج هر درد باشد علاج هر چیز
	average propensity to consume U	میل متوسط به مصرف نسبتی از درامد که به مصرف اختصاص می یابد
	diminishing utility U	اصل تقلیل تمایل به مصرف دراینده در اثر مصرف مقدارزیادی از یک کالا در زمان حال
	consumer logistics U	امور امادی مصرف کنندگان مصرف کالا و اماد
	power consumer U	مصرف انرژی مصرف توان
	margin propensity to consume U	تمایل نهایی به مصرف نسبت بین میزان مصرف وپس انداز هر فرد به ازای یک واحد افزایش در درامد وثروت فرد
	remedying U	علاج
	remedy U	علاج
	remedies U	علاج
	remedied U	علاج
	cure U	علاج
	cured U	علاج
	cures U	علاج
	cureless U	بی علاج
	curability U	علاج پذیری
	remediless U	علاج ناپذبر
	acology U	علم علاج
	medicative U	علاج بخش
	curable U	علاج پذیر
	incurable U	علاج ناپذیر
	incurability U	علاج ناپذیری
	irremediableness U	علاج ناپذیری
	operable U	قابل علاج
	remediable U	قابل علاج
	curative U	علاج بخش
	panacea U	علاج عام اسقولوفندریون
	panaceas U	علاج عام اسقولوفندریون
	azoth U	علاج کلیه دردها
	ischuretic U	علاج حبس پول
	incurably U	بطور علاج ناپذیر
	sanative U	علاج کننده بهبودی دهنده
	contra indicate U	راه علاج راجوردیگرنشان دادن
	sanatory U	علاج کننده بهبودی دهنده
	acute dose U	دز دریافتی حاد و غیر قابل علاج
	The remedy may be worse than the disease. <proverb> U	گاهى علاج بدتر از بیمارى است.
	nurse a cold U	سرما خوردگی را ماندن درخانه علاج کردن
	a stitch in time saves nine <proverb> U	علاج واقعه قبل از وقوع باید کرد
	it is past cure U	از علاجش گذشته است مافوق انست که بتوان علاج کرد
	life cycle hypothesis U	فرضیه درامد در طول عمر فرضیهای است که بر اساس ان مصرف وابسته به درامدهای پیش بینی شده درطول عمر میباشد . این فرضیه در مقابل فرضیه اولیه کینز قرار دارد که به موجب ان مصرف وابسته به درامد فصلی است .
	pigou effect U	اثر مانده واقعی اثر کاهش سطح قیمت ها برروی مصرف که بر اساس این اثر با کاهش سطح قیمت ها و در نتیجه بالا رفتن عرضه واقعی پول و افزایش ارزش واقعی ثروت مصرف نیز افزایش خواهد یافت
	anarthritic U	علاج نقرس دوای نقرس
	water cure U	علاج بااب معالجه بااب
	consumption U	مصرف
	income consumption curve U	مصرف
	wasteful U	مصرف
	waster U	مصرف
	sodden U	بی مصرف
	extravagant U	مصرف
	consumerism U	مصرف
	good for nothing U	بی مصرف
	consumption possibility line U	حد مصرف
	wasters U	مصرف
	unemployed U	بی مصرف
	expenditure U	مصرف
	of no a U	بی مصرف
	offtake U	مصرف
	comsumption U	مصرف
	otiose U	بی مصرف
	wastes U	بی مصرف
	waste U	بی مصرف
	expense U	مصرف
	disposal U	مصرف
	usages U	مصرف
	usage U	مصرف
	aggregate consumption U	مصرف کل
	overall consumption U	مصرف کل
	consumable U	مصرف شدنی
	conspicuious consumption U	مصرف تجملی
	consumption possibility line U	خط امکانات مصرف
	conspicious consumption U	مصرف تجملی
	consumption rate U	نواخت مصرف
	consumption function U	تابع مصرف
	consumerism U	مصرف گرایی
	optional consumption U	مصرف اختیاری
	power consumption U	مصرف برق
	consumer brand U	کالای پر مصرف
	throwaway U	یکبار مصرف
	consumption rate U	میزان مصرف
	power consumer U	مصرف برق
	national consumption U	مصرف ملی
	maximum power demand U	مصرف حداکثر
	power consumption U	مصرف قدرت
	ready for use U	اماده مصرف
	ready use U	اماده مصرف
	mass consumption U	مصرف کلان
	mass consumption U	مصرف انبوه
	to use up U	مصرف کردن
	rival consumption U	مصرف رقابتی
	irrigation consumption U	مصرف ابیاری
	rate of consumption U	نرخ مصرف
	put away U	مصرف کردن
	propensity to consume U	تمایل به مصرف
	present consumption U	مصرف جاری
	present consumption U	مصرف حال
	permanent consumption U	مصرف دائمی
	per capita water consumption U	مصرف سرانه اب
	per capita consumption U	مصرف سرانه
	peak load U	بحبوحه مصرف
	partial substitution U	جانشینی مصرف
	private consumption U	مصرف خصوصی
	productive consumption U	مصرف مولد
	propensity to consume U	گرایش به مصرف
	internal power U	مصرف داخلی
	industrial consumption U	مصرف صنعتی
	induced consumption U	مصرف تشویقی
	expenditure credit U	اعتبار مصرف
	excise tax U	مالیات بر مصرف
	unproductive consumption U	مصرف بیهوده
	utilizable <adj.> U	قابل مصرف
	energy consumption U	مصرف انرژی
	usage rate U	نرخ مصرف
	domestic consumption U	مصرف خانگی
	use up U	مصرف کردن
	consumption theory U	نظریه مصرف
	consumption schedule U	جدول مصرف
	transitory consumption U	مصرف انتقالی
	transitory consumption U	مصرف گذرا
	fuel consumption U	مصرف سوخت
	induced consumption U	مصرف القائی
	inconsumable U	مصرف نکردنی
	home use entry U	اعلامیه مصرف
	home consumption U	مصرف داخلی
	home consumption U	مصرف خانگی
	high mass consumption U	مصرف انبوه
	throw away U	چیز بی مصرف
	gasoline consumption U	مصرف بنزین
	internal consumption U	مصرف داخلی
	consumption rate U	اهنگ مصرف
	utilisable [British] <adj.> U	قابل مصرف
	consume U	مصرف کردن
	idle stock U	موجودی بی مصرف
	spends U	مصرف کردن
	spend U	مصرف کردن
	eats U	مصرف کردن
	consumed U	مصرف کردن
	utilization U	مصرف بکاربری
	consumes U	مصرف کردن
	eat U	مصرف کردن
	using U	مورد مصرف
	utilisation [British] U	مورد مصرف
	disposable U	مصرف شدنی
	utilization U	مورد مصرف
	usages U	موارد مصرف
	utilisations U	موارد مصرف
	utilizations U	موارد مصرف
	uses U	استعمال مصرف
	TAN [Transaction authentication number] U	رمز یکبار مصرف
	recive U	مصرف کنید
	use U	استعمال مصرف
	usage U	مورد مصرف
	exhausted U	مصرف شده
	expenditure U	میزان مصرف
	rags U	بی مصرف شدن
	rag U	بی مصرف شدن
	expendable U	مصرف پذیر
	exploitation [utilization] U	مورد مصرف
	dismantling U	بی مصرف کردن
	dismantles U	بی مصرف کردن
	dismantled U	بی مصرف کردن
	dismantle U	بی مصرف کردن
	shelf life U	تاریخ مصرف
	consumers U	مصرف کننده
	autonomous consumption U	مصرف مستقل
	applicable <adj.> U	مصرف کردنی
	consumer U	مصرف کننده
	abusing U	سوء مصرف
	suitable <adj.> U	مصرف کردنی
	utilizable <adj.> U	مصرف کردنی
	using U	استعمال مصرف
	utilisable [British] <adj.> U	مصرف کردنی
	useful <adj.> U	مصرف کردنی
	usable <adj.> U	مصرف کردنی
	abuses U	سوء مصرف
	abused U	سوء مصرف
	user U	مصرف کننده
	applicable <adj.> U	قابل مصرف
	suitable <adj.> U	قابل مصرف
	capital consumption U	مصرف سرمایه
	coefficient of utility U	ضریب مصرف
	usable <adj.> U	قابل مصرف
	useful <adj.> U	قابل مصرف
	abuse U	سوء مصرف
	users U	مصرف کننده
	single-use tableware U	ظروف یک بار مصرف
	product usage rate U	میزان مصرف محصول
	disposable tableware U	ظروف یک بار مصرف
	unproductive consumption U	مصرف غیر مولد
	primary consumers U	مصرف کنندگان نخستین
	price consumption curve U	منحنی قیمت مصرف
	throwaway U	مصرف کن و دور بیانداز
	service cable U	کابل مصرف کننده
	slather U	بطورافراط مصرف کردن
	soft goods U	کالاهای مصرف شدنی
	specific fuel consumption U	مصرف سوخت ویژه
	unit kilometer U	مصرف کیلومتری یکان
	underconsumption theory U	نظریه مصرف ناکافی
	to be on the strain U	زیاد مصرف شدن
	to lay up in a napkin U	بی مصرف نگاه داشتن
	utilizable U	قابل استفاده مصرف
	secondary consumers U	مصرف کنندگان دومین