English Persian Dictionary - Beta version
 
پرسش ترجمه خود را ارسال نمایید
| Help | About |
 
Home | Forum / پرسش و پاسخ | + Contribute | Users
Login | Sign up  
     

Enter keyword here!
  Tips | Translate!
✘ Close
✘ Close
Total search result: 218 (42 milliseconds)
ارسال یک معنی جدید
Menu
English Persian Menu
depersonalize U بی شخصیت کردن
معنی که میخواستی رو پیدا نکردی؟ برو تو این صفحه تا از دیگرون کمک بگیری.
Search result with all words
character U مجسم کردن شخصیت
characters U مجسم کردن شخصیت
identified U مشخص کردن شخصیت کسی یا ماهیت چیزی
identifies U مشخص کردن شخصیت کسی یا ماهیت چیزی
identify U مشخص کردن شخصیت کسی یا ماهیت چیزی
identifying U مشخص کردن شخصیت کسی یا ماهیت چیزی
personified U دارای شخصیت کردن
personifies U دارای شخصیت کردن
personify U دارای شخصیت کردن
personifying U دارای شخصیت کردن
incorporate U جادادن دارای شخصیت حقوقی کردن ثبت کردن
incorporates U جادادن دارای شخصیت حقوقی کردن ثبت کردن
incorporating U جادادن دارای شخصیت حقوقی کردن ثبت کردن
depersonalize U فاقد شخصیت کردن
personalize U شخصیت را مجسم کردن ونشان دادن
personalize U دارای شخصیت کردن
personate U خودرا بجای دیگری قلمداد کردن دارای شخصیت کردن
Other Matches
split personality U تعدد شخصیت شخصیت دو نیم
incorporating U شخصیت حقوقی دادن دارای شخصیت حقوقی
incorporates U شخصیت حقوقی دادن دارای شخصیت حقوقی
incorporate U شخصیت حقوقی دادن دارای شخصیت حقوقی
identities U شخصیت
personage U شخصیت
intrapsychic U با شخصیت
presence U شخصیت
personae U شخصیت ها
peronality U شخصیت
person U شخصیت
notability U شخصیت
persons U شخصیت
personas U شخصیت ها
selfdom U شخصیت
personality U شخصیت
sympatric U هم شخصیت
individuality U شخصیت
persona U شخصیت ها
identity U شخصیت
personages U شخصیت
personalities U شخصیت
personality structure U ساخت شخصیت
personality inventory U پرسشنامه شخصیت
personality disorder U اختلال شخصیت
personality module U واحد شخصیت
personality disintegration U تلاشی شخصیت
personality integration U یکپارچگی شخصیت
personality test U ازمون شخصیت
personality trait U ویژگی شخصیت
personality type U سنخ شخصیت
ethos U شخصیت ملی
schizoid personality U شخصیت اسکیزوئید
selfhood U شخصیت خودپسندی
cosmopolite U شخصیت جهانی
shut in personality U شخصیت بسته
superego U شخصیت اخلاقی
characterization U توصیف شخصیت
hypostatize or size U شخصیت دادن به
anal personality U شخصیت مقعدی
personification U تجسم شخصیت
personification U شخصیت بخشی
personology U شخصیت شناسی
personality disturbance U اختلال شخصیت
inadequate personality U شخصیت نابسنده
impersonify U شخصیت دادن به
impersonality U عدم شخصیت
primary personality U شخصیت نخستین
hysterical personality U شخصیت هیستریایی
syntality U شخصیت گروهی
impersonal U فاقد شخصیت
depersonalization U زوال شخصیت
individuate U شخصیت دادن
modal personality U شخصیت هنجاری
epileptoid personality U شخصیت صرعی
self U شخصیت جنبه
multiple personality U شخصیت چندگانه
personify U شخصیت دادن به
legal personality U شخصیت حقوقی
juridical personality U شخصیت حقوقی
personifying U شخصیت دادن به
paranoid personality U شخصیت پارانویای
impersonators U شخصیت دهنده
impersonator U شخصیت دهنده
personality assessment U ارزیابی شخصیت
personifies U شخصیت دادن به
dual personality U شخصیت دوگانه
to create an image for oneself as somebody U شخصیت دادن
personified U شخصیت دادن به
to have a magnetic personality U شخصیت مغناطیسی داشتن
premorbid personality U شخصیت پیش مرضی
amour propre U عزت نفس شخصیت
psychopathic personality U شخصیت جامعه ستیز
being U موجود زنده شخصیت
peronality U انتقادات راجع به شخصیت
luminary U پر فروغ شخصیت تابناک
personage U شخصیت بازیگران داستان
personages U شخصیت بازیگران داستان
extravaganzas U ازیک شخصیت خیالی
heart of gold <idiom> U شخصیت بخشنده داشتن
extravaganza U ازیک شخصیت خیالی
luminaries U پر فروغ شخصیت تابناک
corporate U دارای شخصیت حقوقی
heart of stone <idiom> U شخصیت با یک سرنوشت وخوی بی رحم
corporation U که دارای شخصیت حقوقی باشند
corporations U که دارای شخصیت حقوقی باشند
prepsychotic personality U شخصیت پیش روان پریشی
personifier U مجسم کننده شخصیت دیگری
ciothes do not make the man. <proverb> U لباس شخصیت نمی آورد .
triune U اعتقاد بوجود سه شخصیت در خدا
sixteen factor personality questionnaire U پرسشنامه شانزده عاملی شخصیت
star turn U ستاره یا شخصیت برجسته جماعت
intrapsychic U واقع دردرون شخصیت یا روان
individuation U تک شدگی تشخیص فرد در جمع شخصیت
masculinize U شخصیت مردانه در زنی بوجود اوردن
anthropomorphism U تصور شخصیت انسانی برای چیزی
california tests of personality U ازمونهای کالیفرنیا برای سنجش شخصیت
personal remarks U اشارات وسخنانی که به شخصیت کسی برخورد
mmpi U شخصیت سنج چند وجهی مینه سوتا
incorporation U جا دادن ایجاد شخصیت حقوقی برای شرکت
corporator U گروه یا شرکتی که شخصیت حقوقی داشته باشد
attribute U [نشان قدرت شخصیت های اسطوره ای مانند آپولو و ونوس]
corporations U شرکت یا بنگاه دارای شخصیت حقوقی هیات اعضا انجمن شهر یا مامورین منتخب شهرداری
corporation U شرکت یا بنگاه دارای شخصیت حقوقی هیات اعضا انجمن شهر یا مامورین منتخب شهرداری
apolitical U دارای شخصیت غیر سیاسی بی علاقه بامور سیاسی
He is rich but is lacking in personality . U پولدار است ولی بی شخصیت است
id U مجموع تمایلات انسان که نفس یا شخصیت انسان و تمایلات شهوانی وجنسی ازان ناشی میشود
historic character U [شخصیت های تاریخی که در طرح های مناظر برای توصیف ساختارها و ویژگی های معماری و تاریخی استفاده می شد.]
to let somebody treat you like a doormat <idiom> U با کسی خیلی بد رفتار کردن [اصطلاح] [ مثال تحقیر کردن بی محلی کردن قلدری کردن]
unmew U رها کردن ازاد کردن ول کردن مرخص کردن بخشودن صرف نظر کرن
discharges U اخراج کردن خالی کردن پیاده کردن بار ازاد کردن
discharge U اخراج کردن خالی کردن پیاده کردن بار ازاد کردن
countervial U خنثی کردن- برابری کردن با- جبران کردن- تلاقی کردن
capturing U اسیر کردن گرفتار کردن تصرف کردن دستگیر کردن
captures U اسیر کردن گرفتار کردن تصرف کردن دستگیر کردن
capture U اسیر کردن گرفتار کردن تصرف کردن دستگیر کردن
challengo U ادعا کردن دعوت کردن اعلام نشانی اسم عبور خواستن درخواست معرف کردن
verifying U مقایسه کردن با اصل پیام بررسی کردن ازمایش کردن از نظر صحت و دقت
verify U مقایسه کردن با اصل پیام بررسی کردن ازمایش کردن از نظر صحت و دقت
verified U مقایسه کردن با اصل پیام بررسی کردن ازمایش کردن از نظر صحت و دقت
verifies U مقایسه کردن با اصل پیام بررسی کردن ازمایش کردن از نظر صحت و دقت
shoot U جمع کردن پا وپرت کردن انها همراه باراست کردن سریع بدن
foster U تشویق کردن- حمایت کردن-پیشرفت دادن- تقویت کردن- به جلو بردن
shoots U جمع کردن پا وپرت کردن انها همراه باراست کردن سریع بدن
to temper [metal or glass] U آب دادن [سخت کردن] [آبدیده کردن] [بازپخت کردن] [فلز یا شیشه]
surveys U براورد کردن نقشه برداری کردن از مساحی کردن پیمودن بازدید
surveyed U براورد کردن نقشه برداری کردن از مساحی کردن پیمودن بازدید
cross examination U تحقیق چندجانبه بازپرسی کردن روبرو کردن شواهد استنطاق کردن
orients U جهت یابی کردن بجهت معینی راهنمایی کردن میزان کردن
orient U جهت یابی کردن بجهت معینی راهنمایی کردن میزان کردن
orienting U جهت یابی کردن بجهت معینی راهنمایی کردن میزان کردن
survey U براورد کردن نقشه برداری کردن از مساحی کردن پیمودن بازدید
concentrates U غلیظ کردن متمرکز شدن اشباع کردن سیر کردن
assigns U مامور کردن محول کردن واگذار کردن سهمیه دادن
concentrate U غلیظ کردن متمرکز شدن اشباع کردن سیر کردن
concentrating U غلیظ کردن متمرکز شدن اشباع کردن سیر کردن
buck up U پیشرفت کردن روحیه کسی را درک کردن تهییج کردن
to inform on [against] somebody U کسی را لو دادن [فاش کردن] [چغلی کردن] [خبرچینی کردن]
tae U پرش کردن با پا دفاع کردن و با پا ضربه زدن و خرد کردن
calk U بتونه کاری کردن زیرپوش سازی کردن مسدود کردن
serves U نخ پیچی توزیع کردن تقسیم کردن خدمت نظام کردن
to appeal [to] U درخواستن [رجوع کردن به] [التماس کردن] [استیناف کردن در دادگاه]
serve U نخ پیچی توزیع کردن تقسیم کردن خدمت نظام کردن
assign U مامور کردن محول کردن واگذار کردن سهمیه دادن
assigned U مامور کردن محول کردن واگذار کردن سهمیه دادن
served U نخ پیچی توزیع کردن تقسیم کردن خدمت نظام کردن
assigning U مامور کردن محول کردن واگذار کردن سهمیه دادن
soft-pedal U رکاب تخفیف صدا وسیله خفه کردن صدا بارکاب پایی صدا را خفه کردن در سخن امساک کردن مبهم کردن
soft-pedaling U رکاب تخفیف صدا وسیله خفه کردن صدا بارکاب پایی صدا را خفه کردن در سخن امساک کردن مبهم کردن
soft-pedalled U رکاب تخفیف صدا وسیله خفه کردن صدا بارکاب پایی صدا را خفه کردن در سخن امساک کردن مبهم کردن
soft-pedalling U رکاب تخفیف صدا وسیله خفه کردن صدا بارکاب پایی صدا را خفه کردن در سخن امساک کردن مبهم کردن
soft-pedals U رکاب تخفیف صدا وسیله خفه کردن صدا بارکاب پایی صدا را خفه کردن در سخن امساک کردن مبهم کردن
soft-pedaled U رکاب تخفیف صدا وسیله خفه کردن صدا بارکاب پایی صدا را خفه کردن در سخن امساک کردن مبهم کردن
soft pedal U رکاب تخفیف صدا وسیله خفه کردن صدا بارکاب پایی صدا را خفه کردن در سخن امساک کردن مبهم کردن
exploits U استخراج کردن بهره برداری کردن از استثمار کردن
time U تعیین کردن تنظیم کردن زمان بندی کردن
timed U تعیین کردن تنظیم کردن زمان بندی کردن
times U تعیین کردن تنظیم کردن زمان بندی کردن
to wipe out U پاک کردن محو کردن نابودکردن نیست کردن
preaches U وعظ کردن سخنرانی مذهبی کردن نصیحت کردن
correct U تنظیم کردن غلط گیری کردن اصلاح کردن
correcting U تنظیم کردن غلط گیری کردن اصلاح کردن
corrects U تنظیم کردن غلط گیری کردن اصلاح کردن
to use effort U کوشش کردن بذل مساعی کردن سعی کردن
checks U بازدید کردن رسیدگی کردن سر زدن بازداشت کردن
woo U افهار عشق کردن با عشقبازی کردن با خواستگاری کردن
woos U افهار عشق کردن با عشقبازی کردن با خواستگاری کردن
withstands U مقاومت کردن با ایستادگی کردن در برابر تحمل کردن
cross U تقاطع کردن برخورد کردن قطع کردن یک مسیر
withstand U مقاومت کردن با ایستادگی کردن در برابر تحمل کردن
withstood U مقاومت کردن با ایستادگی کردن در برابر تحمل کردن
support U حمایت یاتقویت کردن تحمل کردن اثبات کردن
wooed U افهار عشق کردن با عشقبازی کردن با خواستگاری کردن
infringing U تخلف کردن تجاوز کردن تجاور یا تخطی کردن
crosser U تقاطع کردن برخورد کردن قطع کردن یک مسیر
preached U وعظ کردن سخنرانی مذهبی کردن نصیحت کردن
married under a contract unlimited perio U زن گرفتن شوهر کردن مزاوجت کردن عروسی کردن با
withstanding U مقاومت کردن با ایستادگی کردن در برابر تحمل کردن
sterilized U گندزدایی و ضد عفونی کردن خنثی کردن بی اثر کردن
exploiting U استخراج کردن بهره برداری کردن از استثمار کردن
check U بازدید کردن رسیدگی کردن سر زدن بازداشت کردن
crosses U تقاطع کردن برخورد کردن قطع کردن یک مسیر
point U اشاره کردن دلالت کردن متوجه کردن نکته
sterilizing U گندزدایی و ضد عفونی کردن خنثی کردن بی اثر کردن
sterilizes U گندزدایی و ضد عفونی کردن خنثی کردن بی اثر کردن
sterilize U گندزدایی و ضد عفونی کردن خنثی کردن بی اثر کردن
sterilising U گندزدایی و ضد عفونی کردن خنثی کردن بی اثر کردن
exploit U استخراج کردن بهره برداری کردن از استثمار کردن
checked U بازدید کردن رسیدگی کردن سر زدن بازداشت کردن
preach U وعظ کردن سخنرانی مذهبی کردن نصیحت کردن
sterilised U گندزدایی و ضد عفونی کردن خنثی کردن بی اثر کردن
infringes U تخلف کردن تجاوز کردن تجاور یا تخطی کردن
infringed U تخلف کردن تجاوز کردن تجاور یا تخطی کردن
sterilises U گندزدایی و ضد عفونی کردن خنثی کردن بی اثر کردن
crossest U تقاطع کردن برخورد کردن قطع کردن یک مسیر
infringe U تخلف کردن تجاوز کردن تجاور یا تخطی کردن
transliterate U عین کلمه یاعبارتی را اززبانی بزبان دیگر نقل کردن حرف بحرف نقل کردن نویسه گردانی کردن
surcharges U زیاد بار کردن تحمیل کردن زیاد پر کردن اضافه کردن
surcharge U زیاد بار کردن تحمیل کردن زیاد پر کردن اضافه کردن
institutionalizing U در موسسه یا بنگاه قرار دادن در بیمارستان بستری کردن تبدیل به موسسه کردن رسمی کردن
Recent search history Forum search
more | برای این معنی از دیگران سوال بپرسید. (Ask Question)
  Contact• | TermsPrivacy  © 2009 Perdic.com