English Persian Dictionary - Beta version
 
پرسش ترجمه خود را ارسال نمایید
| Help | About |
 
Home | Forum / پرسش و پاسخ | + Contribute | Users
Login | Sign up  
     

Enter keyword here!
  Tips | Translate!
✘ Close
✘ Close
Total search result: 203 (27 milliseconds)
ارسال یک معنی جدید
Menu
English Persian Menu
violate U بی حرمت ساختن مختل کردن
violated U بی حرمت ساختن مختل کردن
violates U بی حرمت ساختن مختل کردن
معنی که میخواستی رو پیدا نکردی؟ برو تو این صفحه تا از دیگرون کمک بگیری.
Other Matches
outrages U بی حرمت ساختن
outraged U بی حرمت ساختن
outraging U بی حرمت ساختن
outrage U بی حرمت ساختن
queer U مختل کردن
queerer U مختل کردن
disorganised U مختل کردن
disturbs U مختل کردن
disorganizing U مختل کردن
disturb U مختل کردن
disorganizes U مختل کردن
disorganises U مختل کردن
disorganize U مختل کردن
discombobulate U مختل کردن
disorganising U مختل کردن
queerest U مختل کردن
revere U حرمت کردن
to hold in reverence U حرمت کردن
reveres U حرمت کردن
revering U حرمت کردن
desecrate U بی حرمت کردن
to regard with reverence U حرمت کردن
revered U حرمت کردن
desecrated U بی حرمت کردن
desecrating U بی حرمت کردن
desecrates U بی حرمت کردن
profance U بی حرمت کردن
disrupts U مختل کردن کار
disrupting U مختل کردن کار
disrupt U مختل کردن کار
disorganizes U مختل کردن نظم
disorganize U مختل کردن نظم
disorganising U مختل کردن نظم
disorganised U مختل کردن نظم
disorganizing U مختل کردن نظم
disorganises U مختل کردن نظم
disorder U برهم زدن مختل کردن
disorders U برهم زدن مختل کردن
hampering U مانع شدن مختل کردن
hampers U مانع شدن مختل کردن
hampered U مانع شدن مختل کردن
hamper U مانع شدن مختل کردن
rain on someone's parade <idiom> U برنامه های دیگران را مختل کردن
scareup U فاهر ساختن برای مصرف تامین کردن بسرعت ساختن
disarrange U بی ترتیب کردن مختل کردن
unhinge U مختل کردن باز کردن
unhinging U مختل کردن باز کردن
disarranging U بی ترتیب کردن مختل کردن
disarranges U بی ترتیب کردن مختل کردن
disarranged U بی ترتیب کردن مختل کردن
unhinges U مختل کردن باز کردن
defiles U بی حرمت کردن بی عفت کردن
defiling U بی حرمت کردن بی عفت کردن
defiled U بی حرمت کردن بی عفت کردن
defile U بی حرمت کردن بی عفت کردن
teched U مختل
deranged U مختل
distempered U مختل
disturbed U مختل
tetched U مختل
reverence U حرمت
prohibition U حرمت
observancy U حرمت
unlawfulness U حرمت
observantly U با حرمت
unsettled U اشفته مختل
off the rails U مختل درهم
disordered U مختل شده
mentally abnormal U مختل المشاعر
upsetter U مختل کننده
undisturbed U غیر مختل
perturbate U مختل مضطرب
kelter U بی ترتیب مختل
disturbed U مختل شده
undisturbed U مختل نشده
disorderly U نامنظم مختل
out of kelter U خراب مختل
permanent prohibition U حرمت ابدی
outrage U هتک حرمت
permanent bar U حرمت موبد
irreverence U هتک حرمت
permanent bar U حرمت ابدی
self-respect U حرمت نفس
outraged U هتک حرمت
desecration U هتک حرمت
inviolacy U بی حرمت نشدگی
devoir U حرمت گزاری
outraging U هتک حرمت
deferentially U از روی حرمت
inviolable U صاحب حرمت
outrages U هتک حرمت
right of support U حرمت ملک
to go out of gear U مختل شدن ازکارافتادن
awesome U مایه هیبت یا حرمت
inshrine U با حرمت نگاه داشتن
revere U احترام گذارندن حرمت
forcible entry U هتک حرمت منازل
reveres U احترام گذارندن حرمت
revered U احترام گذارندن حرمت
sanctity U حرمت علو مقام
forceble entry and detainer U هتک حرمت منازل
revering U احترام گذارندن حرمت
sanctity of an oath U حرمت سوگند یا قسم
private nuisance U هتک حرمت منازل و املاک
inviolately U چنانکه بی حرمت نشده باشد
observingly U از روی ملاحظه حرمت گرارانه
critical altitude U ارتفاعی که از ان بالاتر کاردستگاهها مختل میشود
courtliness U نزاکت- اراستگی- چاپلوسی- حرمت گذاری
polarity U وضعیتی که ترمینالهای مثبت و منفی مختل شوند
polarities U وضعیتی که ترمینالهای مثبت و منفی مختل شوند
damp U دلمرده کردن حالت خفقان پیدا کردن مرطوب ساختن
dampest U دلمرده کردن حالت خفقان پیدا کردن مرطوب ساختن
dampers U دلمرده کردن حالت خفقان پیدا کردن مرطوب ساختن
preparing U اماده کردن ساختن ترکیب کردن
engineers U اداره کردن طرح کردن و ساختن
prepares U اماده کردن ساختن ترکیب کردن
engineered U اداره کردن طرح کردن و ساختن
To bear (put up) with somebody. U با کسی سر کردن (مدارا کردن ؟ ساختن )
makes U درست کردن ساختن اماده کردن
engineer U اداره کردن طرح کردن و ساختن
prepare U اماده کردن ساختن ترکیب کردن
make U درست کردن ساختن اماده کردن
to lay it on thick U نصب کردن ساختن
to manufacture [into] U ساختن [درست کردن] [به]
get U مجاب کردن ساختن
getting U مجاب کردن ساختن
work up U ترکیب کردن ساختن
gets U مجاب کردن ساختن
horizontal U دراز کشیدن به صورت تخت یا حرمت از طرفی به طرف دیگر و نه از بالا به پایین
reproduces U چاپ کردن دوباره ساختن
assimilated U هم جنس کردن شبیه ساختن
assimilate U تلفیق کردن همانند ساختن
reproducing U چاپ کردن دوباره ساختن
assimilated U تلفیق کردن همانند ساختن
assimilates U هم جنس کردن شبیه ساختن
assimilates U تلفیق کردن همانند ساختن
provides U میسر ساختن تامین کردن
assimilate U هم جنس کردن شبیه ساختن
inculcating U جایگیر ساختن تلقین کردن
assimilating U تلفیق کردن همانند ساختن
inculcate U جایگیر ساختن تلقین کردن
inculcated U جایگیر ساختن تلقین کردن
inculcates U جایگیر ساختن تلقین کردن
assimilating U هم جنس کردن شبیه ساختن
provide U میسر ساختن تامین کردن
reproduced U چاپ کردن دوباره ساختن
serialised U نوبتی کردن پیاپی ساختن
reproduce U چاپ کردن دوباره ساختن
pleases U خشنود ساختن کیف کردن
lanes U کوچه ساختن منشعب کردن
internalised U باطنی ساختن داخلی کردن
agonise U معذب ساختن متاثر کردن
avouch U تضمین کردن مستقر ساختن
tepefy U ولرم کردن ملول ساختن
pt down U هرز اب ساختن منکوب کردن
retards U کند ساختن معوق کردن
retarding U کند ساختن معوق کردن
subduing U مقهور ساختن رام کردن
retard U کند ساختن معوق کردن
attracts U جذب کردن مجذوب ساختن
subdues U مقهور ساختن رام کردن
attracting U جذب کردن مجذوب ساختن
internalises U باطنی ساختن داخلی کردن
internalize U باطنی ساختن داخلی کردن
lane U کوچه ساختن منشعب کردن
admired U متحیر کردن متعجب ساختن
admires U متحیر کردن متعجب ساختن
detect U کشف کردن نمایان ساختن
detected U کشف کردن نمایان ساختن
detecting U کشف کردن نمایان ساختن
detects U کشف کردن نمایان ساختن
to cotton together U باهم ساختن یارفاقت کردن
to cotton with each other U باهم ساختن یارفاقت کردن
internalizing U باطنی ساختن داخلی کردن
internalizes U باطنی ساختن داخلی کردن
internalized U باطنی ساختن داخلی کردن
attracted U جذب کردن مجذوب ساختن
attract U جذب کردن مجذوب ساختن
subdue U مقهور ساختن رام کردن
prepares U مهیا ساختن مجهز کردن
oblige U وادار کردن مرهون ساختن
obliged U وادار کردن مرهون ساختن
obliges U وادار کردن مرهون ساختن
frank U باطل کردن مصون ساختن
franked U باطل کردن مصون ساختن
franker U باطل کردن مصون ساختن
frankest U باطل کردن مصون ساختن
franking U باطل کردن مصون ساختن
emboss U مزین کردن پرجلوه ساختن
franks U باطل کردن مصون ساختن
prepare U مهیا ساختن مجهز کردن
preparing U مهیا ساختن مجهز کردن
destroy U ویران کردن نابود ساختن
to bear with a person U باکسی ساختن یاسازش کردن
to hammer out U ساختن بکوشش درست کردن
trump up <idiom> U ساختن ،درمغز اختراع کردن
surprize U متعجب ساختن غافلگیر کردن
illuminate U درخشان ساختن زرنما کردن
illuminates U درخشان ساختن زرنما کردن
surprises U متعجب ساختن غافلگیر کردن
Recent search history Forum search
more | برای این معنی از دیگران سوال بپرسید. (Ask Question)
  Contact• | TermsPrivacy  © 2009 Perdic.com