Perdic.com
English Persian Dictionary - Beta version
پرسش ترجمه خود را ارسال نمایید
|
Help
|
About
|
Home
|
Forum / پرسش و پاسخ
|
+
Contribute
|
Users
Login | Sign up
Enter keyword here!
⌨
Tips
|
Translate!
✘ Close
✘ Close
Total search result: 202 (12 milliseconds)
ارسال یک معنی جدید
Menu
English
Persian
Menu
dowager
U
بیوه زنی که دارایی ازشوهرش به او ارث رسیده باشد
dowagers
U
بیوه زنی که دارایی ازشوهرش به او ارث رسیده باشد
معنی که میخواستی رو پیدا نکردی؟ برو تو این صفحه تا از دیگرون کمک بگیری.
Other Matches
dowager
U
بیوه زنی که از شوهرش باودارایی یا مقامی بارث رسیده باشد
dowagers
U
بیوه زنی که از شوهرش باودارایی یا مقامی بارث رسیده باشد
heirlooms
U
دارایی منقولی که بارث رسیده باشد
heirloom
U
دارایی منقولی که بارث رسیده باشد
Queen Mother
U
ملکهای که دارای فرزندباشد مادرپادشاه که بیوه باشد
Queen Mothers
U
ملکهای که دارای فرزندباشد مادرپادشاه که بیوه باشد
syngraph
U
تنظیم کنندگان رسیده باشد
insured
U
کسی که زندگی و دارایی اش بیمه شده باشد
brie
U
پنیر نرمی که بوسیله کفک رسیده شده باشد
current liability
U
اقلامی از بدهی که پرداخت انها از محل دارایی جاری باشد
widows
U
بیوه کردن بیوه شدن
widow
U
بیوه کردن بیوه شدن
escheat
U
حق تصرف دارایی متوفی ازطرف دولت یا پادشاه درموردی که متوفی بی وارث یابی وصیت مرده باشد مصادره کردن
economizing
U
صرفه جویی در دارایی حداکثر استفاده را از دارایی موجود کردن
foreign attachment
U
توقیف دارایی شخص بیگانه یاغائب ازمحل دارایی
he inherited a large fortune
U
دارایی زیادی بمیراث برد دارایی زیادی به او رسید
finances
U
رسته دارایی دارایی
financing
U
رسته دارایی دارایی
financed
U
رسته دارایی دارایی
finance
U
رسته دارایی دارایی
widow
U
بیوه زن
relict
U
زن بیوه
viduity
U
بیوه گی
window
U
بیوه زن
widow
U
بیوه
relict
U
بیوه
widows
U
بیوه
widows
U
بیوه زن
widows
U
سطر بیوه
widow
U
سطر بیوه
lone
U
بیوه یکه
viduity
U
حالت زن بیوه
queen dowager
U
ملکه بیوه
grand duchess
U
زوجه یا بیوه دوک
plead for the widow
U
در حق بیوه زنان دادخواهی کنید
grass widower
U
مردی که از زنش جدا شده مرد بیوه
a closed mouth catches no flies
<proverb>
U
تا مرد سخن نگفته باشد عیب و هنرش نهفته باشد
moored mine
U
مینی که باسیم یا طناب به محل اتصال خود وصل شده باشد یا در اب معلق باشد
hot
U
شبکه آهنی یا پوشش اطراف کامپیوتر که به منبع تغذیه وصل شده باشد و زمین نشده باشد
hotter
U
شبکه آهنی یا پوشش اطراف کامپیوتر که به منبع تغذیه وصل شده باشد و زمین نشده باشد
hottest
U
شبکه آهنی یا پوشش اطراف کامپیوتر که به منبع تغذیه وصل شده باشد و زمین نشده باشد
escutcheon
U
سپری که دارای نشانهای نجابت خانوادگی باشد صفحهای که روی ان اسم چیزی نقش شده باشد سپرارم دار
hotbed
U
بستر خاکی چمن که در اثر تخمیر ویابوسیله دیگری گرم شده باشد محل یا محیطی که دران رویش وپیشرفت سریع باشد
hotbeds
U
بستر خاکی چمن که در اثر تخمیر ویابوسیله دیگری گرم شده باشد محل یا محیطی که دران رویش وپیشرفت سریع باشد
imperfect competition
U
حالتی است که در بازار عرضه بیش از یک فروشنده وجود نداشته باشد ووی بتواند روی قیمت کالای خود کنترل داشته باشد
fortune
U
دارایی
fortunes
U
دارایی
means
U
دارایی
possession
U
دارایی
estate
U
دارایی
wealth
U
دارایی
financing
U
دارایی
property
U
دارایی
finances
U
دارایی
estates
U
دارایی
portfolios
U
دارایی
portfolio
U
دارایی
pursing
U
دارایی
pursed
U
دارایی
purse
U
دارایی
asset
U
دارایی
holding
U
دارایی
purses
U
دارایی
financed
U
دارایی
finance
U
دارایی
consummated
U
رسیده
mellowed
U
رسیده
consummate
U
رسیده
consummating
U
رسیده
mellow
U
رسیده
consummates
U
رسیده
headed
U
رسیده
mellowing
U
رسیده
ripe
U
رسیده
mellows
U
رسیده
ripest
U
رسیده
riper
U
رسیده
open back
U
[نوعی فرش تخت باف که پود آن از پشت فرش کاملا مشخص باشد و بصورت حلقوی اطراف تار را در بر گرفته باشد.]
hab
U
داشتن دارایی
equity
U
دارایی شرکاء
personal state
U
دارایی منقول
assets
U
مایملک دارایی
Chancellors of the Exchequer
U
وزیر دارایی
Chancellor of the Exchequer
U
وزیر دارایی
equities
U
دارایی شرکاء
temporality
U
دارایی دینوی
ministry of f.
U
وزارت دارایی
money bag
U
دارایی دولت
possession
U
دارایی متصرفات
property tax
U
مالیات دارایی
to take an inventory of
U
صورت دارایی
liabilities and assets
U
بدهی و دارایی
installation property
U
دارایی قسمت
weals
U
ثروت دارایی
weal
U
ثروت دارایی
assets and equities
U
دارایی ودیون
intendant
U
پیشکار دارایی
personal chattels
U
دارایی منقول
hereditament
U
دارایی غیرمنقول
the furniture of ones pocket
U
دارایی جیب
thing
U
اسباب دارایی
personalty
U
دارایی شخصی
private property
U
دارایی شخصی
capital goods
U
دارایی ثابت
circulating asset
U
دارایی جاری
inventory
U
دفتر دارایی
circulating asset
U
دارایی در گردش
cham cell or of the e.
U
وزیر دارایی
current asset
U
دارایی جاری
fortune
U
دارایی ثروت
finance office
U
اداره دارایی
finance ministry
U
وزارت دارایی
finance officer
U
افسر دارایی
current assets
U
دارایی جاری
financial agency
U
اداره دارایی
fortunes
U
دارایی ثروت
importing
U
کالای رسیده
Inc
U
به ثبت رسیده
overdue
U
موعد رسیده
It's time
U
وقتش رسیده که
over ripe
U
زیاد رسیده
imported
U
کالای رسیده
fullest
U
بالغ رسیده
import
U
کالای رسیده
maturation
U
رسیده شدن
floor length
U
رسیده بکف
full
U
بالغ رسیده
overripe
U
بسیار رسیده
authorized
<adj.>
<past-p.>
U
به تایید رسیده
culminant
U
باوج رسیده
agreed
<adj.>
<past-p.>
U
به تایید رسیده
knee high
U
بزانو رسیده
allowed
<adj.>
<past-p.>
U
به تایید رسیده
ripely
U
بطور رسیده
new arrived
U
تازه رسیده
in-
U
:رسیده امده
in
U
:رسیده امده
approved
<adj.>
<past-p.>
U
به تایید رسیده
authorised
[British]
<adj.>
<past-p.>
U
به تایید رسیده
full-fledged
U
بالغ رسیده
full fledged
U
بالغ رسیده
climactic
U
باوج رسیده
passed
<adj.>
<past-p.>
U
به تایید رسیده
approvingly
U
به تایید رسیده
approved
U
به تایید رسیده
in wards
U
کالای رسیده
new come
U
تازه رسیده
jack in office
U
رسیده است
lapheld
U
کامپیوتر سبکی که قابل حمل باشد ولی نه آن قدر کوچک که به صورت جیبی باشد معمولا حاوی صفحه نمایش صفحه کلید و درایو دیسک است
laptop
U
کامپیوتر سبکی که قابل حمل باشد ولی نه آن قدر کوچک که به صورت جیبی باشد معمولا حاوی صفحه نمایش صفحه کلید و درایو دیسک است
belonging
U
متعلقات واموال دارایی
to come into a property
U
دارایی را بدست اوردن
holding
U
دراختیار داشتن دارایی
property book
U
دفتر دارایی یکان
financed
U
قسمت مالی یا دارایی
private property
U
دارایی شخصی بلامعارض
paraphernal
U
وابسته به دارایی شخصی زن
personal property
U
دارایی شخصی منقول
personal chattels
U
دارایی شخصی منقول
finances
U
قسمت مالی یا دارایی
hereditaments
U
دارایی غیر منقول
real property
U
دارایی غیر منقول
real account
U
حساب دارایی غیرمنقول
immovable
U
دارایی غیر منقول
draw up inventory
U
تنظیم صورت دارایی
financing
U
قسمت مالی یا دارایی
capital account
U
حساب دارایی وسرمایه
dedicated assets
U
دارایی وقف شده
disinvestment
U
خرج دارایی بی چیزی
inventory
U
صورت دارایی موجودی
jointure
U
دارایی مشترک زن و شوهر
church warden
U
متصدی دارایی کلیسا
hotch
U
سرجمع کردن دارایی
finance
U
قسمت مالی یا دارایی
evaluations
U
ارزیابی اخبار رسیده
confirmation
U
تایید ازاطلاعات رسیده
elvis has left the building
<idiom>
U
[نمایش به اتمام رسیده]
inwards
U
واردات کالای رسیده
saturant
U
بحد اشباع رسیده
raised to the purple
U
بپایه مترانی رسیده
intersection point
U
نقطه بهم رسیده
parvenus
U
تازه بدوران رسیده
pensionable
U
وقت بازنشستگی رسیده
Did it ever occur to you that …
U
تا کنون بفکرت رسیده که ...
ripens
U
رسیده کردن یاشدن
ripening
U
رسیده کردن یاشدن
indents
U
سفارش رسیده از خارج
ripened
U
رسیده کردن یاشدن
ripen
U
رسیده کردن یاشدن
antemortem
U
مرگ زود رسیده
jumped-up
U
تازه به دوران رسیده
grown
U
رسیده جوانه زده
letterboxes
U
جعبهی نامههای رسیده
I am fed up to the back teeth . I cant stomack it any more.
U
جانم به لبم رسیده
on end
<idiom>
U
بنظر به پایان رسیده
indent
U
سفارش رسیده از خارج
letterbox
U
جعبهی نامههای رسیده
aggrieved
U
محنت رسیده مغموم
bequests
U
ارثی که بنابوصیت رسیده
bequest
U
ارثی که بنابوصیت رسیده
Recent search history
Forum search
more
|
برای این معنی از دیگران سوال بپرسید. (Ask Question)
✘ Close
Contact
|
Terms
|
Privacy
© 2009 Perdic.com