English Persian Dictionary - Beta version
 
پرسش ترجمه خود را ارسال نمایید
| Help | About |
 
Home | Forum / پرسش و پاسخ | + Contribute | Users
Login | Sign up  
     

Enter keyword here!
  Tips | Translate!
✘ Close
✘ Close
Total search result: 108 (7 milliseconds)
ارسال یک معنی جدید
Menu
English Persian Menu
patient U بیمار مریض
patients U بیمار مریض
معنی که میخواستی رو پیدا نکردی؟ برو تو این صفحه تا از دیگرون کمک بگیری.
Other Matches
diseased U مریض
patient U مریض
sick U مریض
patients U مریض
he fell ill U مریض شد
sickener U مریض کن
morbid U مریض
sickest U مریض
ill- U مریض
ill U مریض
he was taken ill U مریض شد
ills U مریض
sick U مریض شدن
sickest U مریض شدن
outpatient U مریض سرپایی
he is a man he is sick U وی مریض میباشد
valetudinarian U مریض علیل
indispose U مریض کردن
inpatient U مریض بستری
take ill/sick <idiom> U مریض شدن
come down with <idiom> U مریض شدن
walking patient U مریض سرپایی
valetudinary U مریض علیل
shut in U مریض بستری
pay patient U مریض پولی
outpatient U مریض غیربستری
sickbed U تخت مریض یا بیمارستان
to be ill with something U از چیزی مریض شدن
sickbeds U تخت مریض یا بیمارستان
to have something [a disease, an illness] U از چیزی مریض شدن
to be laid up with something U از چیزی مریض شدن
lazarus U ادم مریض وفقیر
sicken U مریض کردن یا شدن
dejecta U کارکردن مزاج مریض
pay patient U مریض غیر مجانی
sickened U مریض کردن یا شدن
sickens U مریض کردن یا شدن
to be down with something U از چیزی مریض شدن
cot U برانکار یا تخت مخصوص حمل مریض
psychoneurotic U مریض مبتلا به ناراحتی عصبی وروانی
cots U برانکار یا تخت مخصوص حمل مریض
patients U بیمار
sick U بیمار
woozy U بیمار
wooziest U بیمار
woozier U بیمار
sickly U بیمار
sickliest U بیمار
patient U بیمار
sicklier U بیمار
pulmonic U بیمار
ill U بیمار
ill- U بیمار
ills U بیمار
bedridden U بیمار
sickest U بیمار
bedrid U بیمار
bedfast U بیمار
psyho U بیمار روانی
look for U بیمار بودن
sickrooms U اتاق بیمار
podagric U بیمار نقرس
psychotic U بیمار روانی
psychopaths U بیمار روانی
psychopath U بیمار روانی
sickroom U اتاق بیمار
sick of love U بیمار عشق
sick nurse U پرستار بیمار
sick industry U صنعت بیمار
love sick U بیمار عشق
out-patients U بیمار سرپائی
maniac U بیمار مانیایی
homesick U بیمار وطن
maniacs U بیمار مانیایی
dangeously sick U سخت بیمار
inpatient U بیمار بستری
languideyes U چشمان بیمار
outpatient U بیمار سرپایی
out-patient U بیمار سرپائی
To steer a middle course . To act within judicious bounds . کجدار و مریض عمل کردن [به نعل و به میخ زدن]
placebos U دوای مریض راضی کن داروی دل خوش کنک و بی اثر
placebo U دوای مریض راضی کن داروی دل خوش کنک و بی اثر
bedpans U لگن بیمار بستری
languish U بیمار عشق شدن
happy go lucky U اسان گذران بیمار
bedpan U لگن بیمار بستری
outpatient U بیمار سرپایی بیمارستان
languishing U بیمار عشق شدن
languishes U بیمار عشق شدن
languished U بیمار عشق شدن
in-patient U بیمار بستریدر بیمارستان
you will become sick U شما بیمار میشوید
in-patients U بیمار بستریدر بیمارستان
unhealthy U غیر سالم بیمار
carer U مراقبو تیماردار بیمار
The patient went off in a faint U بیمار غش کرد ( از حال رفت )
rehabilitant U بیمار یا معلول درحال نوتوانی
strecher U تخت روان حمل بیمار
packing sheet U حوله ترکه بتن بیمار بپیچند
to overdose a patient U داروی زیادی به بیمار دادن یاخوراندن
The patients hrart stopped beating. U قلب بیمار از کار افتاد ( ایستاد )
Smoking makes you ill and it is also expensive. U سیگار کشیدن شما را بیمار می کند و این همچنین گران است.
eliza U برنامهای که مباحثه یک بیمار را بایک متخصص بیماریهای دماغی شبیه سازی میکند
solariums U اتاق افتاب رو اطاق مریضخانه که دران مریض حمام افتاب میگیرد
solarium U اتاق افتاب رو اطاق مریضخانه که دران مریض حمام افتاب میگیرد
An apple a day keeps the doctor away. <proverb> U با خوردن یک سیب هر روز نیازی به دکتر نیست. [چونکه آدم دیگر بیمار نمی شود]
Recent search history Forum search
more | برای این معنی از دیگران سوال بپرسید. (Ask Question)
  Contact• | TermsPrivacy  © 2009 Perdic.com