English Persian Dictionary - Beta version
 
پرسش ترجمه خود را ارسال نمایید
| Help | About |
 
Home | Forum / پرسش و پاسخ | + Contribute | Users
Login | Sign up  
     

Enter keyword here!
  Tips | Translate!
✘ Close
✘ Close
Total search result: 154 (8 milliseconds)
ارسال یک معنی جدید
Menu
English Persian Menu
fielo hospital U بیمارستان صحرائی یاموقتی بیمارستان سیار
معنی که میخواستی رو پیدا نکردی؟ برو تو این صفحه تا از دیگرون کمک بگیری.
Other Matches
ambulances U بیمارستان سیار
ambulance U بیمارستان سیار
hospitals U بیمارستان
hospital U بیمارستان
hospitalizing U در بیمارستان
hospitalizes U در بیمارستان
hospitalized U در بیمارستان
hospitalize U در بیمارستان
hospitalised U در بیمارستان
pay-bed U بیمارستان
hospitalises U در بیمارستان
hospitalising U در بیمارستان
sanitariums U بیمارستان مسلولین
sanatoriums U بیمارستان مسلولین
day hospital U بیمارستان روزانه
debarkation hospital U بیمارستان موقت
hospice U اسایشگاه بیمارستان
hospices U اسایشگاه بیمارستان
hospital ship U ناو بیمارستان
hospitaler U ساکن بیمارستان
sanatorium U بیمارستان مسلولین
infirmarian U متصدی بیمارستان
hospitalism U بیمارستان زدگی
sanatoria U بیمارستان مسلولین
open hospital U بیمارستان ازاد
psychiatric hospital U بیمارستان روانی
leper hospital U بیمارستان مبروصین
clinic U مطب بیمارستان
clinics U مطب بیمارستان
hotel-Dieu U بیمارستان فرانسوی
admission U پذیرش به بیمارستان
field hospital U بیمارستان صحرایی
field hospitals U بیمارستان صحرایی
hospitalized prisoners U زندانیان بستری در بیمارستان
sanatarium U اسایشگاه بیمارستان مسلولین
outpatient U بیمار سرپایی بیمارستان
convalescent center U بیمارستان ثابت منطقهای
Take me to the hospital? U مرا به بیمارستان ببرید.
pesthouse U بیمارستان طاعونی ها اسایشگاه
in-patient U بیمار بستریدر بیمارستان
Operation room. U اتاق عمل ( بیمارستان )
sickbeds U تخت مریض یا بیمارستان
wardroom U سالن بیماران بیمارستان
lock hospital U بیمارستان ناخوشیهای مقاربتی
in-patients U بیمار بستریدر بیمارستان
inpatient U بیماری که در بیمارستان میخوابد
house surgeon U جراح مقیم بیمارستان
sick slip U برگ اعزام به بیمارستان
sanitorium U اسایشگاه بیمارستان مسلولین
bed capacity U فرفیت بیمارستان از نظرتختخواب
sickbed U تخت مریض یا بیمارستان
physician in charge U دکتر پاسخگو [در بیمارستان]
admission U اجازه بستری [در بیمارستان]
doctor in charge U دکتر پاسخگو [در بیمارستان]
intern [American English] U انترن پزشک [مقیم بیمارستان]
interns U انترن پزشک مقیم بیمارستان
interne U یا جراحی که در بیمارستان اقامت دارد
interning U انترن پزشک مقیم بیمارستان
hospital infection committee U کمیته عفونت بیمارستان [پزشکی]
first year resident [American English] U انترن پزشک [مقیم بیمارستان]
emergency admission U پذیرش اضطراری [در بیمارستان] [پزشکی]
intern U انترن پزشک مقیم بیمارستان
Foundation [junior] house officer [British English] U انترن پزشک [مقیم بیمارستان]
pest house U بیمارستان طاعونی ها اسایش گاه
an in patient U بیماری که در روزهای عمل در بیمارستان میماند
out patient U بیماریکه در بیمارستان نخوابیده ولی ازانجادستورمیگیرد
The doctous fee was tacked on to the hospital bI'll . U حق ویزیت پزشک را کشیدند روی صورتحساب بیمارستان
residency U اقامت پزشک در بیمارستان برای کسب تخصص
Hard architecture U [ساختمان محکم، غیر شخصی و بدون پنجره که معمولا زندان ها و بیمارستان های روانی به این سبک ساخته می شده است.]
campus environment U محل بزرگی که چندین اتصال کاربر با چندین شبکه دارد مثل دانشگاه یا بیمارستان
infirmaries U درمانگاه یا بیمارستان کوچک درمانگاه
infirmary U درمانگاه یا بیمارستان کوچک درمانگاه
institutionalising U در موسسه یا بنگاه قرار دادن در بیمارستان بستری کردن تبدیل به موسسه کردن رسمی کردن
institutionalises U در موسسه یا بنگاه قرار دادن در بیمارستان بستری کردن تبدیل به موسسه کردن رسمی کردن
institutionalize U در موسسه یا بنگاه قرار دادن در بیمارستان بستری کردن تبدیل به موسسه کردن رسمی کردن
institutionalizes U در موسسه یا بنگاه قرار دادن در بیمارستان بستری کردن تبدیل به موسسه کردن رسمی کردن
institutionalizing U در موسسه یا بنگاه قرار دادن در بیمارستان بستری کردن تبدیل به موسسه کردن رسمی کردن
field artillery U توپخانه صحرائی
goggles U عینک صحرائی
field mouse U موش صحرائی
field piece U توپ صحرائی
rats U موش صحرائی
dobbin U یابوی صحرائی یا فرسوده
visitant U سیار
rover U سیار
wanderer U سیار
strolling U سیار
in eyre U سیار
ambulatory U سیار
ambulant U سیار
circulating U سیار
mobiles U سیار
mobile U سیار
itinerant U سیار
bookmobile U کتابخانه سیار
chapman U واسطه سیار
eyre U دادگاه سیار
itineratly U بطور سیار
dumb waiters U رستوران سیار
an itinerant preacher U واعظ سیار
runner U فروشنده سیار
rambling U سیار نامربوط
runners U فروشنده سیار
itinerant justices U قضات سیار
minstrels U نوازنده سیار
minstrel U نوازنده سیار
bagman U تاجر سیار
knight errant U شوالیه سیار
traveling salesman U فروشنده سیار
sales man U فروشنده سیار
traveling man U فروشنده سیار
transient wave U موج سیار
on the wing U سیار متحرک
wander wave U امواج سیار
wander wave U موج سیار
transient wave U امواج سیار
scouter U پیشاهنگ سیار
mobile repair shop U تعمیرگاه سیار
travelling wave U موج سیار
minstrelsy U نوازندگی سیار
dumb waiter U رستوران سیار
portable lamp U چراغ سیار
petty session U دادگاه سیار
wanigan U خانه سیار
sojourner U ادم سیار
walking delegate U نماینده سیار
knight errantry U سلحشوری سیار
visitig nurse U پرستار سیار
roving gun U توپ سیار
migrants U سیار جانور مهاجر
troubadour U نغمه سرای سیار
migrant U سیار جانور مهاجر
troubadours U نغمه سرای سیار
mobile training team U تیم اموزشی سیار
assize court U محاکم سیار جنایی
knight errant U دلاورحادثه جوی سیار
sweep jamming U امواج سیار پارازیت رادیویی
bandwagon U عرابهء دستهء موزیک سیار
rapparee U سرباز اجیر و سیار ایرلندی
organ-grinder U نوازنده سیار ارگ دستی
organ-grinders U نوازنده سیار ارگ دستی
organ grinder U نوازنده سیار ارگ دستی
itinerate U سیار بودن مسافرت تبلیغاتی کردن
thin U بسمت سیار ودور از میله شماره 1 بولینگ
thinned U بسمت سیار ودور از میله شماره 1 بولینگ
thinners U بسمت سیار ودور از میله شماره 1 بولینگ
thinnest U بسمت سیار ودور از میله شماره 1 بولینگ
jump fishing U ماهیگیری سیار برای کشف محل ماهیها
thins U بسمت سیار ودور از میله شماره 1 بولینگ
wanigan U خانههای نصب شده روی تریلر سیار خانه پیش ساخته
planet U ستاره سیار ستاره بخت
planets U ستاره سیار ستاره بخت
gandey dancer U کارگر فصلی کارگر سیار
Recent search history Forum search
more | برای این معنی از دیگران سوال بپرسید. (Ask Question)
  Contact• | TermsPrivacy  © 2009 Perdic.com