English Persian Dictionary - Beta version
 
پرسش ترجمه خود را ارسال نمایید
| Help | About |
 
Home | Forum / پرسش و پاسخ | + Contribute | Users
Login | Sign up  
     

Enter keyword here!
  Tips | Translate!
✘ Close
✘ Close
Total search result: 201 (3 milliseconds)
ارسال یک معنی جدید
Menu
English Persian Menu
he was given 0 lashes U بیست ضربه شلاق خورد
معنی که میخواستی رو پیدا نکردی؟ برو تو این صفحه تا از دیگرون کمک بگیری.
Other Matches
lash U ضربه شلاق
lashed U ضربه شلاق
lashes U ضربه شلاق
eighty lashes U هشتاد ضربه شلاق
The blow made my head swin. U در اثر ضربه سرم گیج خورد
whiplashes U هرچیزی شبیه شلاق ضربه یا تکان شلاقی
whiplash U هرچیزی شبیه شلاق ضربه یا تکان شلاقی
half volley U پرتاب نزدیک به توپزن که بیدرنگ پس از بلند شدن ضربه می خورد
alley shot U ضربه شدید کم ارتفاع به دیوار مقابل که بعد به دیوارکناری می خورد
vigesimal U بیست قسمت شده بیست گانه
slap shot U ضربه محکم که تیغه چوب هاکی پشت گوی به زمین می خورد و ان را بلند میکند
Calvinist austerity U [معماری قرن بیست و بیست و یک بخصوص در هلند از مشخصه های آن تیرهایی با لبه های تیز و سخت بوده است.]
She doesn't eat meat, but other than that she'll eat just about anything. U او [زن] گوشت نمی خورد اما به غیر از آن او [زن] کلا همه چیز می خورد.
He had a nast fall. U بد جوری خورد زمین ( زمین بدی خورد )
hit U ضربه به توپ یا حریف ضربه بدنی به حریف برای خروج او از بازی ضربه
hits U ضربه به توپ یا حریف ضربه بدنی به حریف برای خروج او از بازی ضربه
hitting U ضربه به توپ یا حریف ضربه بدنی به حریف برای خروج او از بازی ضربه
one and twenty U بیست و یک
two and twenty U بیست و دو
twenty U عدد بیست
threescore U سه ضرب در بیست
icosahedron U بیست وجهی
icosahedron U بیست رویی
twenty one U بیست ویک
twenty first U بیست و یکم
twenties U عدد بیست
vigesimal U بیست تایی
dovble U سکه بیست دلاری
round-the-clock U بیست و چهار ساعته
punts U ضربه با پا باانداختن توپ بزمین و ضربه زدن پیش ازتماس ان با زمین
punted U ضربه با پا باانداختن توپ بزمین و ضربه زدن پیش ازتماس ان با زمین
punt U ضربه با پا باانداختن توپ بزمین و ضربه زدن پیش ازتماس ان با زمین
hot lines U خط تلفنی بیست و چهار ساعته
hot line U خط تلفنی بیست و چهار ساعته
silver wedding U بیست وپنجمین سال عروسی
I reckon she is twenty. U بحساب من بیست سالش است
Twenty head of cattle . U بیست رأس گاو ( احشام )
impluse response U پاسخ ضربه رفتار ضربه تابع انتقال ایمپولز
icosi U پیشوندی بمعنی بیست وبیست تایی
U, u (U's, u's) U حرف بیست و یکم الفبای انگلیسی
y U بیست و پنجمین حرف الفبای انگلیسی
x U حرف بیست و چهارم الفبای انگلیسی
w U بیست و سومین حرف الفبای انگلیسی
v U حرف بیست و دوم الفبای انگلیسی
I give you full marks for that . U نمره ات بیست است ! ( آفرین و مرحبا )
u U بیست و یکمین حرف الفبای انگلیسی
The well is twenty meters deep. U این چاه بیست متر گود است
he is scarcely 0 years old U جخت اگر بیست سال د اشته باشد
great diurnal range U حداکثر اختلاف جذر و مد بیست و چهار ساعته
z U بیست و ششمین و اخرین حرف الفبای انگلیسی
borstal U دارالتادیب جوانان بین شانزده و بیست و یک سال
borstals U دارالتادیب جوانان بین شانزده و بیست و یک سال
twelvepence U سکه سیمین انگلیسی که بیست تای ان یک لیره یا پوند است
Hiberno-romanesque U [سبک ساختمان های کلاسیک در ایرلند قرن ده تا بیست میلادی]
cross U ضربه هوک پس از ضربه حریف
crossest U ضربه هوک پس از ضربه حریف
crosses U ضربه هوک پس از ضربه حریف
crosser U ضربه هوک پس از ضربه حریف
International Modern U [سبک مدرن بین المللی در معماری قرن بیست میلادی که اولین بار در آلمان استفاده شد.]
sclaff U ضربه چوب به زمین و سپس به گوی بجای ضربه مستقیم به گوی
lash U شلاق
scourage U شلاق
whiplash U شلاق
whipped U شلاق
whips U شلاق
whip U شلاق
flagellum U شلاق
whiplashes U شلاق
knout U شلاق
gad U شلاق
horsewhipped U شلاق
lashes U شلاق
horsewhips U شلاق
horsewhipping U شلاق
horsewhip U شلاق
the lash U شلاق
lashed U شلاق
scourge U شلاق
passage of arms U زد و خورد
encountered U زد و خورد
encounter U زد و خورد
ate U خورد
prize fighting U زد و خورد
engagement U زد و خورد
encountering U زد و خورد
encounters U زد و خورد
punch-up U زد و خورد
punch-ups U زد و خورد
engagements U زد و خورد
feeds U خورد
feed U خورد
feedback U پس خورد
whip U شلاق زدن
flagellation U شلاق زنی
bastes U شلاق زدن
scourage U شلاق زدن
cartwhip U شلاق کاری
cow hide U شلاق زدن
cat U شلاق زدن
lash vt U شلاق زدن
horse U شلاق زدن
cats U شلاق زدن
vapulation U شلاق زنی
taws U شلاق زدن
whippy U شبیه شلاق
whipstock U دسته شلاق
welts U شلاق زدن
flagellator U شلاق زننده
flagellation U شلاق زدن
to touch up U شلاق زدن
whipped U شلاق زدن
basted U شلاق زدن
flagellating U شلاق زدن
flogged U شلاق زدن
lash U شلاق خوردن
lashing U شلاق زنی
whiplashes U شلاق زدن
flog U شلاق زدن
bullwhip U شلاق چرمی
lashed U شلاق خوردن
baste U شلاق زدن
lasher n U سد شلاق زننده
lashes U شلاق خوردن
whiplash U شلاق زدن
gad U شلاق سیخی
flagellates U شلاق زدن
leather U شلاق زدن
flogs U شلاق زدن
flogger U زننده شلاق
whips U شلاق زدن
belabour U شلاق زدن
belabor U شلاق زدن
flogging U شلاق زدن
welt U شلاق زدن
whipping U شلاق زنی
whipping U شلاق زدن
flagellate U شلاق زدن
flagellated U شلاق زدن
to rub a thing in U چیزیرا خورد
to sinister in U خورد رفتن
passage at arms U زدو خورد
face up feed U خورد رو به بالا
the timber warped U تیرپیچ خورد
drank U عرق خورد
drank U نوشابه خورد
he drank himself to death U خورد که مرد
drank U خورد سرکشید
waterline U خط بر خورد اب باکشتی
it ran into ten editions U ده چاپ خورد
in-fighting U زد و خورد از فاصلهی کم
self absorbed U در خورد فرورفته
pulverizer U خورد کننده
he partook of fare U ازخوراک ما خورد
pin feed U خورد سنجاقی
card feed U خورد کارت
parallel feed U خورد موازی
misfeed U سوء خورد
feedback U باز خورد
cross feed U خورد متقابل
eating U خورد و خوراک
squish U خورد کردن
melec U زدو خورد
feedback circuit U مدار پس خورد
face down feed U خورد رو به پایین
regulating slack U خورد دادن
beats U شلاق زدن کوبیدن
beat U شلاق زدن کوبیدن
belt U بندچرمی شلاق زدن
belted U بندچرمی شلاق زدن
belts U بندچرمی شلاق زدن
to whipped on U بضرب شلاق بردن
lambaste U شلاق تازیانه زدن
lambast U شلاق تازیانه زدن
sentenced to the lash U محکوم به خوردن شلاق
cats U قی کردن شلاق لنگربرداشتن
knack U صدای شلاق استعداد
hide U سخت شلاق زدن
yerk U شلاق زدن کوبیدن
hides U سخت شلاق زدن
blackjack U چماق یا شلاق چرمی
cat U قی کردن شلاق لنگربرداشتن
My head hit the wall. U سرم خورد به دیوار
it is quite another story now U ان دفتر را گاو خورد
diners U کسی که شام می خورد
overwhelming U خورد کننده پرقدرت
I don't believe that ... U چشمم آب نمی خورد که ...
overwhelmingly U خورد کننده پرقدرت
I don't expect that ... U چشمم آب نمی خورد که ...
It melts in the mouth. U مثل آب مشروب می خورد
He sprained (twisted) his ankle. U پایش پیچ خورد
I am in a good mood today. U حالش بهم خورد
It is of no use to me. I have no use for it. U بدرد من نمی خورد
It wI'll pass off without one single incident U آب از آب تکان نخواهد خورد
He is good for nothing. U به هیچ دردنمی خورد
eating disorder U اختلال خورد و خوراک
THere is not even a ripple in the water . <proverb> U آب از آب تکان نمى خورد .
he sprained his ankle U قوزکش پیچ خورد
he wrenched his ankle U قوزکش پیچ خورد
diner U کسی که شام می خورد
a dog in the manger <idiom> U نه خود خورد نه کس دهد
Recent search history Forum search
more | برای این معنی از دیگران سوال بپرسید. (Ask Question)
  Contact• | TermsPrivacy  © 2009 Perdic.com