Perdic.com
English Persian Dictionary - Beta version
پرسش ترجمه خود را ارسال نمایید
|
Help
|
About
|
Home
|
Forum / پرسش و پاسخ
|
+
Contribute
|
Users
Login | Sign up
Enter keyword here!
⌨
Tips
|
Translate!
✘ Close
✘ Close
Total search result: 202 (11 milliseconds)
ارسال یک معنی جدید
Menu
English
Persian
Menu
protrudent
U
بیرون افتاده
معنی که میخواستی رو پیدا نکردی؟ برو تو این صفحه تا از دیگرون کمک بگیری.
Search result with all words
out of gear
U
ازدنده بیرون افتاده
Other Matches
to turn out
U
بیرون دادن بیرون کردن سوی بیرون برگرداندن بیرون اوردن امدن
behind the times
<idiom>
U
از مد افتاده عقب افتاده فرهنگی
to strain at a gnat
U
ازدروازه بیرون نرفتن وازچشم سوزن بیرون رفتن
witjout
U
بی بدون بیرون بیرون از درخارج فاهرا
extravasate
U
ازمجرای طبیعی بیرون رفتن ازمجرای خود بیرون انداختن بداخل بافت ریختن
ejects
U
بیرون راندن بیرون انداختن
ejecting
U
بیرون راندن بیرون انداختن
eject
U
بیرون راندن بیرون انداختن
outward bound
U
عازم بیرون روانه بیرون
extrusion
U
بیرون اندازی بیرون امدگی
ejected
U
بیرون راندن بیرون انداختن
off one's hands
U
بیرون از اختیار شخص بیرون از نظارت شخص
low
U
افتاده
elliptic
U
افتاده
mellowed
U
جا افتاده
the meshes of a sieve mesh
U
در هم افتاده
crest fallen
U
افتاده
footworn
U
از پا افتاده
ripe
U
جا افتاده
flagging
U
افتاده
whacked
<adj.>
U
از پا افتاده
archaic
<adj.>
U
از مد افتاده
downfallen
U
افتاده
riper
U
جا افتاده
out of date
U
از مد افتاده
old fashioned
U
از مد افتاده
ripest
U
جا افتاده
mellows
U
جا افتاده
modest
U
افتاده
meek
U
افتاده
old hat
U
از مد افتاده
whacked
U
از پا افتاده
mellow
U
جا افتاده
fallen
U
افتاده
unassuming
U
افتاده
mellowing
U
جا افتاده
long face
U
لب و لوچه افتاده
mity
U
کزم افتاده
noneffective
U
از کار افتاده
trite
U
پیش پا افتاده
tatty
U
پیش پا افتاده
winded
U
از نفس افتاده
he fell prone
U
دمر افتاده
jugate
U
روی هم افتاده
deadline
U
از کار افتاده
in register
U
روی هم افتاده
hanging gale
U
اجاره پس افتاده
outlying
U
دور افتاده
impassionate
U
بهوس افتاده
not operationally ready
U
از کار افتاده
nutant
U
پایین افتاده
obvolute
U
رویهم افتاده
unassertive
U
افتاده حال
proleptic
U
پیش افتاده
short of breath
U
از نفس افتاده
backward
U
عقب افتاده
short winded
U
از نفس افتاده
deferred
U
عقب افتاده
unregarded
U
ازقلم افتاده
backs
U
بدهی پس افتاده
old hat
U
پیش پا افتاده
copybook
U
پیشپا افتاده
out of order
U
از کار افتاده
outland
U
دور افتاده
obsolete
U
ازکار افتاده
deadlines
U
از کار افتاده
back
U
بدهی پس افتاده
with fingers interlocked
U
با انگشتان در هم افتاده
out-of-date
<idiom>
U
از مد افتاده (دمد)
delayed
U
عقب افتاده
hors de combat
U
از کار افتاده
slack
U
جای افتاده یا شل
slackest
U
جای افتاده یا شل
lowlier
U
صغیر افتاده
lowliest
U
صغیر افتاده
lowly
U
صغیر افتاده
installed
U
از کار افتاده
back rent
U
اجاره پس افتاده
banal
U
پیش پا افتاده
backwards
U
عقب افتاده
compromised
U
در خطراکتشاف افتاده
seedy
U
از کار افتاده
lame duck
U
از کار افتاده
lame ducks
U
از کار افتاده
remotely
U
دور افتاده
delayed
U
به تاخیر افتاده
overlapping
U
رویهم افتاده
compromised
U
به خطر افتاده
overlapping
U
روی هم افتاده گی
happened
<past-p.>
U
اتفاق افتاده
backrent
U
اجارهء پس افتاده
occurred
<past-p.>
U
اتفاق افتاده
recluses
U
دور افتاده
slacks
U
جای افتاده یا شل
recluse
U
دور افتاده
meshed
U
درهم جا افتاده
commonplace
U
پیش پا افتاده
prostrating
U
بخاک افتاده
prostrates
U
بخاک افتاده
prostrated
U
بخاک افتاده
prostrate
U
بخاک افتاده
retarded
U
عقب افتاده
dowm
U
از کار افتاده
demimonde
U
عقب افتاده
arrear
U
بدهی پس افتاده
deferred credits
U
درامد پس افتاده
cyma recta
U
موجی افتاده
outstandingly
U
عقب افتاده
ordinary
U
پیش پا افتاده
decurrent
U
پایین افتاده
outstanding
U
عقب افتاده
well worn
U
پیش پا افتاده معمولی
inferior calyx
U
کاسه پایین افتاده
logjam
U
کارهای عقب افتاده
well-worn
U
پیش پا افتاده معمولی
outposts
U
پاسگاه دور افتاده
outpost
U
پاسگاه دور افتاده
arrears
U
بدهیهای عقب افتاده
back pay
U
حقوق عقب افتاده
inferior ovary
U
تخمدان پایین افتاده
interjacent
U
میانی در میان افتاده
defeature
U
از شکل افتاده گی بیقوارگی
outfield
U
مزرعه دور افتاده
back rent
U
کرایه عقب افتاده
arrear
U
دین عقب افتاده
allopatric
U
جداگانه اتفاق افتاده
pulled
U
شکسته شده افتاده
remote site
U
محل دور افتاده
leading current
U
شدت پیش افتاده
serotine
U
عقب افتاده دیر رس
slothful
U
دیرپای عقب افتاده
stalled tank
U
تانک از کار افتاده
outback
U
جای دور افتاده
quotidian
U
روزمره پیش پا افتاده
seedy
U
بتخم افتاده مندرس
evader
U
دور افتاده از یکان
self-effacing
U
باحیا افتاده فروتن
Underdeveloped ( backward) countries .
U
کشورهای عقب افتاده
Arrears of work . Back log of work .
U
کارهای عقب افتاده
to have bad luck
<idiom>
U
از اسب افتاده بودن
The coin is at the bottom of the pond .
U
سکه افتاده کف حوض
sear
U
خشکیده از کار افتاده
seared
U
خشکیده از کار افتاده
sears
U
خشکیده از کار افتاده
to be out of luck
<idiom>
U
از اسب افتاده بودن
a quiet backwater
U
محل آرام و عقب افتاده
advanced
U
ترقی کرده پیش افتاده
platitudinous
U
تکراری و پیش پا افتاده کردن
a rural backwater
U
محل روستایی عقب افتاده
orphans
U
جدا افتاده در صفحه اخر
orphaned
U
جدا افتاده در صفحه اخر
islet
U
جای پرت ودور افتاده
islets
U
جای پرت ودور افتاده
podunk
U
شهر کوچک ودور افتاده
retard
U
بتعویق انداختن عقب افتاده
toddling
U
کودک تازه براه افتاده
toddles
U
کودک تازه براه افتاده
retarding
U
بتعویق انداختن عقب افتاده
toddled
U
کودک تازه براه افتاده
retards
U
بتعویق انداختن عقب افتاده
toddle
U
کودک تازه براه افتاده
down
U
میله افتاده واخراج توپزن
orphan
U
جدا افتاده در صفحه اخر
impassioned
U
تهییج شده بهوس افتاده
deadlined equipment
U
لوازم و تجهیزات از کار افتاده
dead mines
U
مینهای بی اثر و از کار افتاده
My name has been left out .
U
اسم من از قلم افتاده است
unfrequented
U
دور افتاده تکرار نشدنی
demode
U
ازمد افتاده کهنه شده
toddlers
U
کودک تازه براه افتاده
toddler
U
کودک تازه براه افتاده
My rent has been postponed.
U
اجاره ام عقب افتاده است
dead tired
<idiom>
U
خیلی خسته واز پا افتاده
bay
U
چه قبل اتفاق افتاده است
The show has been postponed.
U
نمایش عقب افتاده است
The first line is left out.
U
سطر اول جا افتاده است
pile-up
U
انباشتگی کارهای عقب افتاده
pile-ups
U
انباشتگی کارهای عقب افتاده
shibboleths
U
امتحان اصطلاح پیش پا افتاده ومرسوم
lap joint
U
لبه رویهم افتاده ومتصل بهم
underdeveloped
U
رشد کافی نیافته عقب افتاده
cumulative preferential
U
سود پس افتاده و فعلی سهام ممتازه
low browed
U
پایین افتاده دارای سردر کوتاه
accidental
U
آنچه تصادفی اتفاق افتاده است
The date of the meeting has been advanced.
U
تاریخ جلسه جلو افتاده است
shibboleth
U
امتحان اصطلاح پیش پا افتاده ومرسوم
i am behind in my rent
U
کرایه خانه ام عقب افتاده است
dead wood
U
میلههای افتاده بولینگ که درجا می ماند
gamodeme
U
نژاد دور افتاده یا منزوی موجود زنده
fill
U
تعداد میلههای افتاده بولینگ با گوی دوم
dead engine
U
موتوری که در حین پرواز ازکار افتاده است
That's old hat!
<idiom>
U
این که آشنا و مکرر
[پیش پا افتاده ]
است!
The region became an economic backwater.
U
این ناحیه از نظر اقتصادی عقب افتاده شد.
fills
U
تعداد میلههای افتاده بولینگ با گوی دوم
bathos
U
تنزل از مطالب عالی به چیزهای پیش پا افتاده
cry over spilt milk
<idiom>
U
شکایت وناله از چیزی که بتازگی اتفاق افتاده
Mentally retarded children.
U
کودکان عقب افتاده ( از لحاظ رشد فکری )
She has circles under hereyes.
U
زیر چشمهایش گود افتاده ( ناشی از لاغری )
I'm dying to know what happened.
U
خیلی هیجان زده هستم که بشنوم چه اتفاقی افتاده.
She is far too conceited. She is full of herself .
U
گوئی از دماغ فیل افتاده ( پر افاده وازخود راضی )
Recent search history
Forum search
more
|
برای این معنی از دیگران سوال بپرسید. (Ask Question)
✘ Close
Contact
|
Terms
|
Privacy
© 2009 Perdic.com