English Persian Dictionary - Beta version
 
پرسش ترجمه خود را ارسال نمایید
| Help | About |
 
Home | Forum / پرسش و پاسخ | + Contribute | Users
Login | Sign up  
     

Enter keyword here!
  Tips | Translate!
✘ Close
✘ Close
Total search result: 201 (10 milliseconds)
ارسال یک معنی جدید
Menu
English Persian Menu
Let him go jump in the lake . He can go and drown himself . U بگذار هر غلطی می خواهد بکند ( از تهدیدش ترسی ندارم )
معنی که میخواستی رو پیدا نکردی؟ برو تو این صفحه تا از دیگرون کمک بگیری.
Other Matches
caveatemptor U به معنی " بگذار مشتری حذرکند یا بگذار مشتری موافب باشد "
i have no knowledge of it U هیچ اگاهی از ان ندارم اطلاعی از ان ندارم
photophobia U نور ترسی
xenophobia U بیگانه ترسی
it has escaped my remembrance U در یاد ندارم بخاطر ندارم
It will be interesting to see how the first free elections play themselves out. U خیلی جالب خواهد بود تا ببینید که نتیجه اولین انتخابات آزاد چه خواهد شد .
it will make against us U برای مازیان خواهد داشت بزیان ما تمام خواهد شد
inerrancy U بی غلطی
it was an incorrect procedure U یک اقدام غلطی بود
It is wrong to steal . U دزدیدن (دزدی )کار غلطی است
We got into the wrong bus . U سوار اتوبوس غلطی ( اشتباهی ) شدیم
It was wrong of you to take the bicycle . U کار غلطی کردی که دوچرخه را برداشتی
Except for that one typo, there were no mistakes. U به جز یک اشتباه تایپی هیچ غلطی نداشت.
run U دستوری که به کاربر امکان نوشتن نام برنامه ای که می خواهد اجرا کند یا دستور DOS ای که می خواهد اجرا کند میدهد
runs U دستوری که به کاربر امکان نوشتن نام برنامه ای که می خواهد اجرا کند یا دستور DOS ای که می خواهد اجرا کند میدهد
let him do what he pleases U بگذار
let me go U بگذار بروم
Let him clear out . Let him go to blazes. U بگذار گورش را گه کند
you see U بگذار برای شمابگویم
Let her attend to her work . U بگذار بکارش برسد
soit fait comme il est desire U بگذار ان چنان که می خواهدباشد
Leave it I'll tomorrow . Let it wait tI'll tomorrow . U بگذار بماند تا فردا
Let him speak his pices. let him have his say. Let him state his case. U بگذار حرفش را بزند
Put the plates on the table . U بشقابها را بگذار روی میز
Put it on my account. I'll foot the bill. Charge it to me. بحساب من بگذار [پای من حساب کن ]
Let the car cool off. U بگذار اتوموبیل یکقدری خنک بشود
Put the books back on the shelf. U کتابها را بگذار توی قفسه سر جایش
Dont stand on ceremony. U تشریفات را بگذار کنار ( راحت باش )
Give him a taste of the whip . U بگذار مزه شلاق را یک کمی بچشد
Leave her alone. U اورا تنها (بحال خود ) بگذار
instead of working U بجای اینکه او کار بکند
let him do his worst U هرچه ازدستش برمیاید بکند
the odds are that he will doit U احتمال دارد که انکار را بکند
Don't let it get to you. U نگذار این تو را عصبانی بکند.
Let the secretary get on with it . U بگذارید منشی کارش را بکند
no one man can do it U هیچکس به تنهایی نمیتوانداین کار را بکند
vicarious work U کاری که کسی به جای دیگری بکند
microscopist U کسیکه میتواند با ریز بین ازمایش هایی بکند
without lifting a finger U بدون اینکه اصلا کاری بکند [اصطلاح روزمره]
nobody can take work [abuse] indefinitely. U هیچ کس نمی تواند کار [سو استفاده] را به طور نامحدود تحمل بکند.
margin land U حالتی که بازده زمین فقط جبران پرداخت هزینه ها واستهلاکات را بکند
an athlete's body [circulation] can take a lot of punishment. U بدن [گردش خون] یک ورزشکار می تواند فشار زیادی را تحمل بکند .
following my lead U یک جور بازی که هر بازیکن را وادار میکنند هرکاری که استاد کرد او نیز بکند
After dinner he likes to retire to his study. U پس از شام او [مرد] دوست دارد به اتاق مطالعه خود کناره گیری بکند.
What followed was the usual recital of the wife and children he had to support. U سپس داستان منتج شد به بهانه مرسوم زن و بچه ها که او [مرد] باید از آنها حمایت بکند.
i have nothing U ندارم
i dont meant it U مقصودی ندارم
I am dead broke . I am penniless. U یک غاز هم ندارم
I don't have a spoon. من قاشق ندارم.
i cannot bear him U حوصله او را ندارم
I don't have a knife. من چاقو ندارم.
I don't have a fork. من چنگال ندارم.
i am not in U حالش را ندارم
i have no objection to that U به ان اعتراضی ندارم
Are there any letters for me? U من نامه ای ندارم؟
Are there any messages for me? U من پیغامی ندارم؟
i am not a with him U با او اشنایی ندارم
I have nothing against you . U با شما مخالفتی ندارم
I have nothing to do with politics. U کاری به سیاست ندارم
i do not feel like working U کار کردن ندارم
I cant do any crystal – gazing . U علم غیب که ندارم
I have nothing to do with him . U با اوسر وکاری ندارم
I have no place (nowhere) to go. U جایی ندارم بروم
I am not in the mood. U حال وحوصله ندارم
I don't like this. من این را دوست ندارم.
I am sore at her. Iam bitter about her. U ازاودل خوشی ندارم
i am reluctant to go U میل ندارم بروم
I'm not worth it. U من ارزش اونو ندارم.
I have no small change. U من پول خرد ندارم.
i do not have the courage U جرات انرا ندارم
i am out of p with it U دیگرحوصله انرا ندارم
No offence! U قصد اهانت ندارم!
My pain has gone. U دیگر درد ندارم.
I'm up to my ears <idiom> U فرصت سر خاراندن ندارم
i have no work today U امروز کاری ندارم
I'm fine with it. <idiom> U من باهاش مشکلی ندارم.
i reck not of danger U من باکی از خطر ندارم
No harm meant! U قصد اهانت ندارم!
If the cap fit,wear it. <proverb> U اگر کلاه به اندازه سرت هست به سر بگذار !(لقمه به اندازه دهن بردار).
I have lost my interest in football . U دیگر به فوتبال علاقه ای ندارم
That is fine by me if you agree. U اگر موافقی من هم حرفی ندارم
I am minding my own business. U کاری بکار کسی ندارم
I have no doubt that you wI'll succeed. U تردیدی ندارم که موفق می شوید
She is not concerned with all that . U با این کارها کاری ندارم
I have nothing to declare. کالای گمرکی همراه ندارم.
I have nothing more to say . U دیگر عرضی نیست ( ندارم )
I cant take (stand) it any longer. U بیش از این تاب ندارم
I don't have it in my power to help you. U من توانایی کمک به شما را ندارم.
i have no money about me U با خود هیچ پولی ندارم
i have no other place to go U جای دیگری ندارم که بروم
i cannot a to buy that U استطاعت خرید انرا ندارم
I am tied up ( engaged ) on Saturday . U شنبه گرفتارم ( وقت ندارم )
I havent heard of her for a long time. U مدتها است از او خبری ندارم
i have nothing else U هیچ چیز دیگر ندارم
I dislike dull colors . U رنگهای مات را دوست ندارم
I dont wish ( want ) to malign anyone . U میل ندارم بد کسی را بگویم
I dont have an earthly chance. U کمترین شانس راروی زمین ندارم
I am [will be] busy this afternoon . امروز بعد از ظهر وقت ندارم.
ido not feel my legs U نیروی ایستادن یا راه رفتن ندارم
I have no claim to this house. U نسبت به این خانه ادعایی ندارم
I have nothing to declare. چیزی برای گمرک دادن ندارم.
I'll get there when I get there. <proverb> U حالا امروز نه فردا [عجله ای ندارم]
You must be joking (kidding). U شوخی می کنی ( منکه باور ندارم )
To regain consciousness. to come to. U امروز حال وحوصله کارکردن ندارم
It is of no interest to me at all. U من به این موضوع اصلا"علاقه ای ندارم
I am not in the right frame of mind. I cannot concerntrate. U فکرم حاضرنیست ( تمرکز فکر ندارم )
I am not concerned with whether or not it was tru the mI'll . U با راست ودروغ بودن آن کاری ندارم
I dont mean to intrude . U قصد مزا حمت ندارم ( ملاقات یا ورود نا بهنگام )
i have no idea of that U هیچ اگاهی از ان ندارم نمیتوانم تصور کنم چه چیزاست
I don't socialize much these days. U این روزها من با مردم خیلی رفت و آمد ندارم.
that fauit will right itself U خواهد شد
twill _ U ان خواهد
How long is a piece of string? [Britisch E] [Australian E] [when length amount or duration is indeterminate] <idiom> U من هم جوابی ندارم. [وقتی کسی پرسشی دارد] [اصطلاح مجازی]
how much does a vacation cost? [American E] [when amount is indeterminate] <idiom> U من هم جوابی ندارم. [وقتی کسی پرسشی دارد] [اصطلاح مجازی]
academic freedom آزادی طلاب و محققین در تدریس وتحقیق و نشر افکار خود بدون انکه موسسهای که دراستخدام انند بتواند به انان تعرضی بکند و یا ایشان را درفشار بگذارد
it will manifest it self U اشکار خواهد شد
he will go U خواهد رفت
he shall go U خواهد رفت
it askes for attention U دقت می خواهد
the secret will open to me U خواهد گردید
It is too expensive for me to buy ( purchase ). U برای من خیلی قیمتش گران است ( پول خرید آنرا ندارم )
criterion U مشخصاتی که با آن برخورد خواهد شد
It wI'll clear up by morning . U تا صبح هواصاف خواهد شد
She wI'll survive . She wI'll pull through. U زنده خواهد ماند
the truth will out . <proverb> U یقیقت بر ملا خواهد شد .
She wI'll regret it bitterly. U مثل سگ پشیمان خواهد شد
She wI'll gradually soften . U تدریجا" نرم خواهد شد
it would be preferble to U بهتر خواهد بود
What impudence!what never !what cheek! U واقعا" که خیلی رو می خواهد !
Its color wI'lll fade. U رنگش خواهد رفت
it will manifest it self U معلوم خواهد گشت
the lord will provide U خداوسیله خواهد ساخت
it will give rise to a quarrel U مایه ستیزه خواهد شد
The folwer wI'll die for want of water. U گل از بی آبی خشک خواهد شد
It wI'll get us into trouble. U ما را به درد سر خواهد انداخت
i know that he will come U من میدانم که او خواهد امد
It wI'll prove to be to your disadvantage. U بضررت تمام خواهد شد
The tree wI'll die . U درخت خشک خواهد شد
Well what does he want now ? U خوب حا لاچه می خواهد ؟
do as you please U هر چه دلتان می خواهد بکنید
It wI'll overtake (befall) everyone. U دامنگیر همه خواهد شد
It wI'll spoil my appetite . U اشتهایم راکور خواهد کرد
sticker [guest] U مهمانی که نمی خواهد برود
if he wishes to be a U اگرمی خواهد کسی بشود
near work U کاری که نگاه نزدیک می خواهد
he would be sure to like it U یقینا انرادوست خواهد داشت
i do not u.his wanting to say U نمیفهم چرامی خواهد بماند
it will give rise to a quarrel U نزاعی تولید خواهد کرد
She wI'll arrive on friday morning . U جمعه صبح وارد خواهد شد
Surely things wI'll turn out well for him in the end. U مطمئنا" عاقبت بخیر خواهد شد
I wI'll be greatly ( badly ) disgraced. U بدجوری آبرویم خواهد رفت
What must be must be . <proverb> U آنچه باید بشود خواهد شد .
Sooner or later , he wI'll find out . U دیر یا زود خواهد فهمید
who will pay for it U کی هزینه انرا خواهد پرداخت
who will pay for it U کی پول انرا خواهد داد
accuracy U تعریف دقیق تر خواهد بود
There will be a delay of 8 minutes. 8 دقیقه تاخیر خواهد داشت.
He wI'll expedite our case. U اوکارما ؟ راجلو خواهد انداخت
to never let yourself get to thinking like them <idiom> U نگذارند که نفوذ بقیه مردم مجبورشان بکند طرز فکر مانند بقیه مردم داشته باشند [اصطلاح روزمره]
A new government wI'll take office . U حکومت جدیدی سر کار خواهد آمد
which diffrence shall be settled only by U ..... و این اختلاف هم ازطریق داوری حل خواهد شد
whatsoever he doeth shall p U هرچه میکند نیک انجام خواهد شد
She said it would rain and sure enough it did . گفت باران خواهد آمد و همینطور هم شد
She wI'll never realize this wish. U این آرزو بدلش خواهد ماند
outputs U ذخیره موقت داده که خارج خواهد شد
This book wI'll be a great success . U این کتاب خیلی گه خواهد کرد
output U ذخیره موقت داده که خارج خواهد شد
He gave us to understand that he would help us. U او [مرد] وعده داد که به ما کمک خواهد کرد.
on shall from a quo rum U جلسهای که باحضورنصف اعضابعلاوه یک تن رسمیت خواهد داشت
he is sanguine of success U خوش بین یادلگرم است که کامیاب خواهد شد
it will wear to your shape U بپوشیدبهترمیشود درنتیجه پوشیدن قالب تن شما خواهد شد
Things wI'll be looking up .Things wI'll be assuming a better shape (complexion). U اوضاع صورت بهتری پیدا خواهد کرد
We shall look into the matter in due ( good ) time . U درموقع مناسب باین مطلب رسیدگه خواهد شد
He is trying to prove himself all the time. U او [مرد] همیشه می خواهد نشان بدهد از پس کار بر می آید.
He threatened to thrash the life out of me . U تهدیدم کردکه آنقدر کتکم خواهد زد تا جانم دربیاید
end user U شخصی که از وسیله یا برنامه یا محصول استفاده خواهد کرد
stagnation thesis U ایجاد رکود اقتصادی اجتناب ناپذیر خواهد بود
gigo U اگر اطلاعات ورودی بد باشد خروجی هم بد خواهد بود
Your train will leave from platform 8. قطار شما از سکوی شماره 8 حرکت خواهد کرد.
The judge will have the final say on the matter. U قاضی حرف آخر را در این موضوع خواهد داشت.
contingency plan U برنامه دوم که در صورت خرابی اولی انجام خواهد شد
While the grass grows the cow starves . <proverb> U تا علفها رشد کند گاو از گرسنى خواهد مرد .
diminished radix complement U نمایش اعداد که در آن هر رقم در عدد از یک واحد کمتر از پایه کم خواهد شد
to tell somebody something [to let somebody in on something] <idiom> U به کسی چیزی را گفتن که او نباید می دانست یا او نمی خواهد بداند.
A guilty conscience needs no accuser. <proverb> U کسی که پوزش می خواهد خود را متهم می کند. [ضرب المثل]
that book will immortalize him U ان کتاب نام اورا تا جاویدان زنده نگاه خواهد داشت
He warned he would go on a termless hunger strike. U او [مرد] هشدار داد که اعتصاب غذای بی مدتی خواهد کرد.
This law wI'll be a disincentive to foreign investors. U این قانون باعث سردی سرمایه گذاران خارجی خواهد شد
He who excuses accuses himself. <proverb> U کسی که پوزش می خواهد خود را متهم می کند. [ضرب المثل]
Excuses always proceed from a guilty conscience. <proverb> U کسی که پوزش می خواهد خود را متهم می کند. [ضرب المثل]
state lamb U در رهگیری هوایی یعنی سوخت کافی ندارم که رهگیری انجام دهم و برگردم
defaulted U مقداری که اگر کاربر داده جدید وارد نکند استفاده خواهد شد
default U مقداری که اگر کاربر داده جدید وارد نکند استفاده خواهد شد
attention code U حروف AT در دستور Hayes AT به مودم می گوید که دستوری در ادامه بیان خواهد شد
defaults U مقداری که اگر کاربر داده جدید وارد نکند استفاده خواهد شد
On Thursday it will be variably cloudy [cloudy with sunny intervals] . U پنجشنبه هوا بطور متغیر ابری و مدتی صاف خواهد بود.
restorationist U کسیکه معتقداست باینکه بشرعاقبت بسعادت اول خود نائل خواهد شد
critical engine U موتوری که از کارافتادن یانقص ان تاثیر زیادی درعملکرد هواپیما خواهد داشت
defaulting U مقداری که اگر کاربر داده جدید وارد نکند استفاده خواهد شد
i take no interest in that U هیچ بدان دلبستگی ندارم هیچ از ان خوشم نمیاید
Recent search history Forum search
more | برای این معنی از دیگران سوال بپرسید. (Ask Question)
  Contact• | TermsPrivacy  © 2009 Perdic.com