English Persian Dictionary - Beta version
 
پرسش ترجمه خود را ارسال نمایید
| Help | About |
 
Home | Forum / پرسش و پاسخ | + Contribute | Users
Login | Sign up  
     

Enter keyword here!
  Tips | Translate!
✘ Close
✘ Close
Total search result: 81 (2 milliseconds)
ارسال یک معنی جدید
Menu
English Persian Menu
Let her attend to her work . U بگذار بکارش برسد
معنی که میخواستی رو پیدا نکردی؟ برو تو این صفحه تا از دیگرون کمک بگیری.
Other Matches
caveatemptor U به معنی " بگذار مشتری حذرکند یا بگذار مشتری موافب باشد "
halt U وضعیتی که CPU به دستور غلط برسد یا به دستور نیمه برسد که در برنامه اجرا میشود
halted U وضعیتی که CPU به دستور غلط برسد یا به دستور نیمه برسد که در برنامه اجرا میشود
halts U وضعیتی که CPU به دستور غلط برسد یا به دستور نیمه برسد که در برنامه اجرا میشود
let him do what he pleases U بگذار
let me go U بگذار بروم
soit fait comme il est desire U بگذار ان چنان که می خواهدباشد
Leave it I'll tomorrow . Let it wait tI'll tomorrow . U بگذار بماند تا فردا
Let him clear out . Let him go to blazes. U بگذار گورش را گه کند
Let him speak his pices. let him have his say. Let him state his case. U بگذار حرفش را بزند
you see U بگذار برای شمابگویم
Put the plates on the table . U بشقابها را بگذار روی میز
Put it on my account. I'll foot the bill. Charge it to me. بحساب من بگذار [پای من حساب کن ]
Leave her alone. U اورا تنها (بحال خود ) بگذار
Put the books back on the shelf. U کتابها را بگذار توی قفسه سر جایش
Dont stand on ceremony. U تشریفات را بگذار کنار ( راحت باش )
Give him a taste of the whip . U بگذار مزه شلاق را یک کمی بچشد
Let the car cool off. U بگذار اتوموبیل یکقدری خنک بشود
Let him go jump in the lake . He can go and drown himself . U بگذار هر غلطی می خواهد بکند ( از تهدیدش ترسی ندارم )
to say nothing of <conj.> U چه برسد به
let alone <idiom> U چه برسد به
much less U چه برسد به
never mind U چه برسد به
let [leave] alone <conj.> U چه برسد به
not to mention <conj.> U چه برسد به
not to speak of <conj.> U چه برسد به
and certainly not <conj.> U چه برسد به
fee tail U برسد
still less U چه برسد به
Heaven help him this time. U خدابدادش برسد
attention U برسد به دست
attentions U برسد به دست
multimillionaire U میلیونری که ثروتش بچندمیلیون برسد
Wait up! U صبر بکن! [تا کسی بیاید یا برسد]
to let it get to that point U اجازه دادن که به آنجا [موقعیتی] برسد
to be a long time in the coming U خیلی طولش میدهد تا بیاید [برسد]
to be long in coming U خیلی طولش میدهد تا بیاید [برسد]
It must be put up to the prime minister . U باید بعرض نخست وزیر برسد
his days U عمرش نزدیک است به پایان برسد
finallist U کسی که درمسابقه به مرحله نهایی برسد
would-be U کسیکه دلش میخواهد بمقامی برسد
render U گرافیکی به طوری که طبیعی به نظر برسد
rendered U گرافیکی به طوری که طبیعی به نظر برسد
iterative process U فرآیندی که تکرار میشود تا به شرطی برسد
adventitious property U دارایی که بطورغیر مستقیم به ارث برسد
renders U گرافیکی به طوری که طبیعی به نظر برسد
would be U کسیکه دلش میخواهد بمقامی برسد
He's due to arrive at ten. U او [مرد] قرار است ساعت ده برسد.
We were afraid lest she should get here too late . ترسیده بودیم که مبادا دیر اینجا برسد.
truncation U حذف رقم یک عدد تا به یک طول مشخص برسد
lip U ضربهای که به لبه سوراخ گلف برسد و در ان نیفتد
If the cap fit,wear it. <proverb> U اگر کلاه به اندازه سرت هست به سر بگذار !(لقمه به اندازه دهن بردار).
wait up for <idiom> U به رختخواب نرفتن تا اینکه کسی برسد یا اتفاقی بیافتد
bridge U تط ابق اجزای ارتباطی تا اینکه قط ع برق با حداقل برسد
bridged U تط ابق اجزای ارتباطی تا اینکه قط ع برق با حداقل برسد
the sands are running out U مدت ضرب الاجل نزدیک است بپایان برسد
bridges U تط ابق اجزای ارتباطی تا اینکه قط ع برق با حداقل برسد
He cannot sit up, much less walk [ to say nothing of walking] . U او [مرد] نمی تواند بنشیند چه برسد به راه برود.
It is due to be signed this afternoon . قرار است امروز بعد از ظهر به ا مضاء برسد .
Method to my madness <idiom> U هدفی که شخصی دارد هر چند دیوانه وار به نظر برسد
necessary line U خط یاری که تیم مهاجم بایدبه فاصله چهار تماس به ان برسد
perfectionists U کسیکه معتقر است که انسان میتواند در اخلاق یا دیانت بحدکمال برسد
perfectionist U کسیکه معتقر است که انسان میتواند در اخلاق یا دیانت بحدکمال برسد
assembly line U دستگاهی که اشیاء یا مصنوعاتی را پشت سرهم ردیف میکند تا بمحل بسته بندی برسد
padding U حرف یا رقم افزوده برای پر کردن رشته یا بسته تا به طور مورد نظر برسد.
reentry vehicle U مدول یا قسمتی از سفینه فضایی که مجددا بایستی ازجو عبور کند تا به زمین برسد
pad character U حرف اضافی افزوده شده به رشته یا بسته یا فایل تا به اندازه مورد نظر برسد
final setting time U مدت زمانی که بتن بدان درجه از سختی برسد که بتواندفشار معین را تحمل کند
assembly lines U دستگاهی که اشیاء یا مصنوعاتی را پشت سرهم ردیف میکند تا بمحل بسته بندی برسد
echoing U هر حرفی که به ترمینال برسد برگردانده میشود و صحت آن بررسی مجدد میشود
echoed U هر حرفی که به ترمینال برسد برگردانده میشود و صحت آن بررسی مجدد میشود
echoes U هر حرفی که به ترمینال برسد برگردانده میشود و صحت آن بررسی مجدد میشود
linear U روش جستجو که هر عنصریت را با کلید جستجو مقایسه میکند تا به جواب برسد.
tweening U محاسبه تصاویر میانی که از تصویر ابتدایی شروع تا تصویر دیگر برسد
echo U هر حرفی که به ترمینال برسد برگردانده میشود و صحت آن بررسی مجدد میشود
movable U نوک دیسک مغناطیسی که در روی دیسک حرکت میکند تا به شیار مورد نظر برسد
warm up U اجازه داده به یک ماشین برای بیکار ماندن برای مدتی پس از روشن شدن تا به وضعیت عملیات مط لوب برسد
We don't know what the world will be like in 20 years, to say nothing of in 100 years. U ما نمی دانیم دنیا در ۲۰ سال آینده چه جور تغییر می کند چه برسد به ۱۰۰ سال آینده.
wait condition U 1-وضعیت غیرفعال پردازنده که منتظر ورودی از وسیله جانبی است . 2-دستور خالی برای کاهش سرعت پردازنده تا حافظه یا رسانه جانبی کندتر به آن برسد
wait state U 1-وضعیت غیرفعال پردازنده که منتظر ورودی از وسیله جانبی است . 2-دستور خالی برای کاهش سرعت پردازنده تا حافظه یا رسانه جانبی کندتر به آن برسد
Recent search history Forum search
more | برای این معنی از دیگران سوال بپرسید. (Ask Question)
  Contact• | TermsPrivacy  © 2009 Perdic.com