Perdic | بکاربردن مصرف کردن | Persian/Farsi English Dictionary انگلیسی فارسی

Total search result: 202 (35 milliseconds)	ارسال یک معنی جدید

Menu	English	Persian	Menu
	use U	بکاربردن مصرف کردن
	uses U	بکاربردن مصرف کردن

معنی که میخواستی رو پیدا نکردی؟ برو تو این صفحه تا از دیگرون کمک بگیری.
Other Matches

	average propensity to consume U	میل متوسط به مصرف نسبتی از درامد که به مصرف اختصاص می یابد
	diminishing utility U	اصل تقلیل تمایل به مصرف دراینده در اثر مصرف مقدارزیادی از یک کالا در زمان حال
	consumer logistics U	امور امادی مصرف کنندگان مصرف کالا و اماد
	power consumer U	مصرف انرژی مصرف توان
	margin propensity to consume U	تمایل نهایی به مصرف نسبت بین میزان مصرف وپس انداز هر فرد به ازای یک واحد افزایش در درامد وثروت فرد
	put U	بکاربردن
	exert U	بکاربردن
	putting U	بکاربردن
	adhibit U	بکاربردن
	exerted U	بکاربردن
	exerting U	بکاربردن
	puts U	بکاربردن
	exerts U	بکاربردن
	spends U	مصرف کردن
	dismantles U	بی مصرف کردن
	dismantling U	بی مصرف کردن
	consumes U	مصرف کردن
	eats U	مصرف کردن
	to use up U	مصرف کردن
	put away U	مصرف کردن
	spend U	مصرف کردن
	consumed U	مصرف کردن
	dismantle U	بی مصرف کردن
	use up U	مصرف کردن
	dismantled U	بی مصرف کردن
	consume U	مصرف کردن
	eat U	مصرف کردن
	overspend U	زیاد خرج یا مصرف کردن افراط کردن
	tautologize U	حشوقبیح بکاربردن
	powering U	زور بکاربردن
	powers U	زور بکاربردن
	powered U	زور بکاربردن
	cerebration U	بکاربردن مغز
	equivocate U	ابهام بکاربردن
	equivocated U	ابهام بکاربردن
	equivocating U	ابهام بکاربردن
	equivocates U	ابهام بکاربردن
	mattock U	کلنگ دو سر بکاربردن
	power U	زور بکاربردن
	uses U	مصرف استفاده کردن
	use U	مصرف استفاده کردن
	slather U	بطورافراط مصرف کردن
	picks U	خلال دندان بکاربردن
	pick U	خلال دندان بکاربردن
	patterns U	بعنوان الگو بکاربردن
	pattern U	بعنوان الگو بکاربردن
	to work off U	مصرف کردن دست کشیدن از
	use up U	تمام شدن مصرف کردن
	run through <idiom> U	اصراف کردن بیهوده مصرف کردن
	expending U	مصرف کردن هزینه کردن خرج کردن
	expended U	مصرف کردن هزینه کردن خرج کردن
	expends U	مصرف کردن هزینه کردن خرج کردن
	expend U	مصرف کردن هزینه کردن خرج کردن
	fished U	بکاربردن طعمه ماهیگیری مخصوص
	fishes U	بکاربردن طعمه ماهیگیری مخصوص
	fish U	بکاربردن طعمه ماهیگیری مخصوص
	to use one's d. U	عقل یا نظر خودرا بکاربردن
	roadworthy U	مناسب برای بکاربردن درجاده ها
	To consume all ones energy . U	تمام نیروی خودرا مصرف کردن
	shoot up <idiom> U	مواد را از راه تزریق مصرف کردن
	enallage U	بکاربردن صیغهای بجای صیغه دیگر
	to play upon words U	جناس گفتن یا نوشتن تجنیس بکاربردن
	premix U	قبل از مصرف مخلوط کردن پیش امیختن
	muscle U	استفاده کامل ازعضله ها بکاربردن تمام نیرو
	muscles U	استفاده کامل ازعضله ها بکاربردن تمام نیرو
	nurses U	شیر خوردن باصرفه جویی یا دقت بکاربردن
	nursed U	شیر خوردن باصرفه جویی یا دقت بکاربردن
	nurse U	شیر خوردن باصرفه جویی یا دقت بکاربردن
	disposal U	انهدام اسناد و مدارک یا وسایل مصرف واگذار کردن
	expends U	صرف کردن مصرف کردن
	expended U	صرف کردن مصرف کردن
	expend U	صرف کردن مصرف کردن
	expending U	صرف کردن مصرف کردن
	scareup U	فاهر ساختن برای مصرف تامین کردن بسرعت ساختن
	life cycle hypothesis U	فرضیه درامد در طول عمر فرضیهای است که بر اساس ان مصرف وابسته به درامدهای پیش بینی شده درطول عمر میباشد . این فرضیه در مقابل فرضیه اولیه کینز قرار دارد که به موجب ان مصرف وابسته به درامد فصلی است .
	pigou effect U	اثر مانده واقعی اثر کاهش سطح قیمت ها برروی مصرف که بر اساس این اثر با کاهش سطح قیمت ها و در نتیجه بالا رفتن عرضه واقعی پول و افزایش ارزش واقعی ثروت مصرف نیز افزایش خواهد یافت
	expenditure U	مصرف
	extravagant U	مصرف
	comsumption U	مصرف
	usage U	مصرف
	consumption U	مصرف
	usages U	مصرف
	wasters U	مصرف
	waster U	مصرف
	wastes U	بی مصرف
	consumerism U	مصرف
	sodden U	بی مصرف
	wasteful U	مصرف
	offtake U	مصرف
	good for nothing U	بی مصرف
	aggregate consumption U	مصرف کل
	overall consumption U	مصرف کل
	otiose U	بی مصرف
	waste U	بی مصرف
	unemployed U	بی مصرف
	income consumption curve U	مصرف
	consumption possibility line U	حد مصرف
	of no a U	بی مصرف
	disposal U	مصرف
	expense U	مصرف
	rags U	بی مصرف شدن
	use U	استعمال مصرف
	user U	مصرف کننده
	rag U	بی مصرف شدن
	national consumption U	مصرف ملی
	users U	مصرف کننده
	excise tax U	مالیات بر مصرف
	uses U	استعمال مصرف
	expenditure credit U	اعتبار مصرف
	transitory consumption U	مصرف گذرا
	applicable <adj.> U	قابل مصرف
	suitable <adj.> U	قابل مصرف
	usable <adj.> U	قابل مصرف
	useful <adj.> U	قابل مصرف
	utilisable [British] <adj.> U	قابل مصرف
	utilizable <adj.> U	مصرف کردنی
	utilisable [British] <adj.> U	مصرف کردنی
	transitory consumption U	مصرف انتقالی
	applicable <adj.> U	مصرف کردنی
	suitable <adj.> U	مصرف کردنی
	usable <adj.> U	مصرف کردنی
	useful <adj.> U	مصرف کردنی
	bootless U	بی مصرف بی علاج
	consumer brand U	کالای پر مصرف
	consumers U	مصرف کننده
	consumer U	مصرف کننده
	using U	استعمال مصرف
	autonomous consumption U	مصرف مستقل
	throw away U	چیز بی مصرف
	capital consumption U	مصرف سرمایه
	shelf life U	تاریخ مصرف
	coefficient of utility U	ضریب مصرف
	inconsumable U	مصرف نکردنی
	rival consumption U	مصرف رقابتی
	disposable U	مصرف شدنی
	conspicious consumption U	مصرف تجملی
	conspicuious consumption U	مصرف تجملی
	consumable U	مصرف شدنی
	abusing U	سوء مصرف
	consumption function U	تابع مصرف
	abuses U	سوء مصرف
	private consumption U	مصرف خصوصی
	present consumption U	مصرف حال
	present consumption U	مصرف جاری
	power consumption U	مصرف برق
	power consumption U	مصرف قدرت
	power consumer U	مصرف برق
	permanent consumption U	مصرف دائمی
	per capita water consumption U	مصرف سرانه اب
	per capita consumption U	مصرف سرانه
	peak load U	بحبوحه مصرف
	domestic consumption U	مصرف خانگی
	partial substitution U	جانشینی مصرف
	optional consumption U	مصرف اختیاری
	expendable U	مصرف پذیر
	productive consumption U	مصرف مولد
	abused U	سوء مصرف
	abuse U	سوء مصرف
	consumption possibility line U	خط امکانات مصرف
	consumption rate U	نواخت مصرف
	consumption rate U	میزان مصرف
	consumption rate U	اهنگ مصرف
	consumption schedule U	جدول مصرف
	consumption theory U	نظریه مصرف
	ready use U	اماده مصرف
	ready for use U	اماده مصرف
	rate of consumption U	نرخ مصرف
	propensity to consume U	تمایل به مصرف
	propensity to consume U	گرایش به مصرف
	energy consumption U	مصرف انرژی
	internal power U	مصرف داخلی
	utilisation [British] U	مورد مصرف
	mass consumption U	مصرف کلان
	high mass consumption U	مصرف انبوه
	utilization U	مورد مصرف
	throwaway U	یکبار مصرف
	consumerism U	مصرف گرایی
	irrigation consumption U	مصرف ابیاری
	fuel consumption U	مصرف سوخت
	unproductive consumption U	مصرف بیهوده
	utilization U	مصرف بکاربری
	internal consumption U	مصرف داخلی
	exploitation [utilization] U	مورد مصرف
	expenditure U	میزان مصرف
	usage U	مورد مصرف
	using U	مورد مصرف
	usages U	موارد مصرف
	exhausted U	مصرف شده
	TAN [Transaction authentication number] U	رمز یکبار مصرف
	maximum power demand U	مصرف حداکثر
	induced consumption U	مصرف تشویقی
	home consumption U	مصرف خانگی
	induced consumption U	مصرف القائی
	home use entry U	اعلامیه مصرف
	mass consumption U	مصرف انبوه
	gasoline consumption U	مصرف بنزین
	idle stock U	موجودی بی مصرف
	utilizations U	موارد مصرف
	usage rate U	نرخ مصرف
	recive U	مصرف کنید