English Persian Dictionary - Beta version
 
پرسش ترجمه خود را ارسال نمایید
| Help | About |
 
Home | Forum / پرسش و پاسخ | + Contribute | Users
Login | Sign up  
     

Enter keyword here!
  Tips | Translate!
✘ Close
✘ Close
Total search result: 201 (13 milliseconds)
ارسال یک معنی جدید
Menu
English Persian Menu
to have a thing at heart U بچیزی زیاد دلبستگی داشتن
معنی که میخواستی رو پیدا نکردی؟ برو تو این صفحه تا از دیگرون کمک بگیری.
Other Matches
fixation U دلبستگی زیاد
fixations U دلبستگی زیاد
profound interest U دلبستگی زیاد
to take an i. in something U به چیزی دلبستگی داشتن
to wish for something U میل بچیزی داشتن
to havealiking for anything U میل بچیزی داشتن
to have views upon somthing U چشم یاطمع بچیزی داشتن
to set one's mind on anything U ارزوی رسیدن بچیزی یا انجام کاری را داشتن
money to burn <idiom> U بیش ازاحتیاج ،داشتن،داشتن پول خیلی زیاد
to hold somebody in great respect U کسی را زیاد محترم داشتن [احترام زیاد گذاشتن به کسی]
overmoke U زیاد دود داشتن
abounded U زیاد بودن وفور داشتن
abounds U زیاد بودن وفور داشتن
abounding U زیاد بودن وفور داشتن
speculate U انتظار سودو زیاد داشتن
set store on (by) <idiom> U خواستارنگهداری ،ارزش زیاد داشتن
speculated U انتظار سودو زیاد داشتن
speculates U انتظار سودو زیاد داشتن
speculating U انتظار سودو زیاد داشتن
stand (someone) in good stead <idiom> U سود زیاد برای شخص داشتن
up to one's ears in work <idiom> U کارهای زیاد برای انجام داشتن
to have one's work cut out [for one] <idiom> U کار خیلی زیاد و سخت داشتن
pick and choose U در سوا کردن چیزی دقت ووسواس زیاد داشتن
highest U دادن درجه دقت بالا یا داشتن مشخصات زیاد
highs U دادن درجه دقت بالا یا داشتن مشخصات زیاد
high U دادن درجه دقت بالا یا داشتن مشخصات زیاد
overstock U زیاد ذخیره کردن موجودی بیش از حدلزوم داشتن
to strain at anything U در زیر فشارچیزی تقلاکردن زیاد در چیزی باریک شدن یاوسواس داشتن
languidinterest U دلبستگی کم
interest U دلبستگی
interests U دلبستگی
interestedness U دلبستگی
attachment U دلبستگی
interestedly U با دلبستگی
devotion to music U دلبستگی به موسیقی
attachment U حکم دلبستگی
civism U دلبستگی به میهن
rubrician U کسی که دلبستگی زیادبدستورهای
religionism U دلبستگی زیادبه دینداری
(no) skin off one's nose <idiom> U دلبستگی به چیزی ،دلواپسی
particularism U دلبستگی بمرام خاصی
exteriority U حالت بیرونی یافاهری دلبستگی به
to run the hazard U بچیزی تن دردادن
to take a pride in any thing U بچیزی فخرکردن
hang on to something U بچیزی چسبیدن
get wind of something U پی بچیزی بردن
to take a pride in any thing U بچیزی بالیدن
to fall across anything U بچیزی برخوردن
to follow up the scent U بچیزی پی بردن
to hang on to anything U بچیزی چسبیدن
tolaugh.atany thing U بچیزی خندیدن
to fool with anything U بچیزی ور رفتن
humanism U دلبستگی به مسائل مربوط بنوع بشر
allergy U حساسیت نسبت بچیزی
inclination for any thing U تمایل یا میل بچیزی
to lay stress on something U بچیزی اهمیت دادن
rigid adherence to a thing U سفت چسبیدن بچیزی
the ship was snagged U کشتی بچیزی خورد
to have a look at something U بچیزی نگاه کردن
allergies U حساسیت نسبت بچیزی
outwardness U کیفیت فاهر دلبستگی بچیزهای خارجی یامادی
scripturalism U اعتقادبه نص کتاب مقدس دلبستگی بدلائل نقلی
prenotion U احساس قبلی نسبت بچیزی
to get used to anything U بچیزی خوگرفتن یاعادت کردن
to hang on to anything U بچیزی خوب گوش دادن
parochialism U محدودیت فکری و دلبستگی به انجام کارهای محلی و ناحیهای محدود
to play with something U چیزیرا بازیچه پنداشتن بچیزی ور رفتن
to be ill towardsany thing U روی مساعدنسبت بچیزی نشان ندادن
load call U وسیلهای مملو از سیال برای ایجاد نیروهای زیاد با دقت زیاد
object glass U عدسی دوربین یاریزبین که نزدیک تراست بچیزی که میخواهندببند
compression ignition U احتراق مخلوط سوخت و هوادر اثر دمای زیاد حاصل ازترکم و فشار زیاد در سیلندرموتور دیزل
to prick at something U بچیزی سوزن یا تیغ زدن چیزیرا کمی سوراخ کردن
to freshen rope U جای طنابی راکه بواسطه خوردن بچیزی ساییده میشودعوض کردن
to catch at something U برای رسیدن بچیزی وگرفتن ان کوشش کردن وبدان نزدیک شدن
I didnt get much sleep. U زیاد خوابم نبرد ( زیاد نخوابیدم)
lobes U اویز بخش پهن وگردی که بچیزی اویخته یا پیش امده باشد لخته
lobe U اویز بخش پهن وگردی که بچیزی اویخته یا پیش امده باشد لخته
peregrin falcon U یکجور قوش تیز پرکه قوش بازان بدان دلبستگی دارند
i take no interest in that U هیچ بدان دلبستگی ندارم هیچ از ان خوشم نمیاید
overbuild U زیاد ساختمان کردن در بخشی از شهرکه زیاد دران ساختمان کرده اند
reunionism U دلبستگی به پیوند کلیسای کاتولیک با کلیسای انگلیس
presentiments U عقیده قبلی نسبت بچیزی احساس وقوع امری از پیش روشن بینی قبلی
presentiment U عقیده قبلی نسبت بچیزی احساس وقوع امری از پیش روشن بینی قبلی
to press against any thing U بر چیزی فشار اوردن بچیزی زور اوردن
longs U میل داشتن ارزوی چیزی را داشتن طولانی کردن
long U میل داشتن ارزوی چیزی را داشتن طولانی کردن
longer U میل داشتن ارزوی چیزی را داشتن طولانی کردن
longed U میل داشتن ارزوی چیزی را داشتن طولانی کردن
long- U میل داشتن ارزوی چیزی را داشتن طولانی کردن
longest U میل داشتن ارزوی چیزی را داشتن طولانی کردن
to keep down U زیرفرمان خودنگاه داشتن دراطاعت خود داشتن
to keep up U از افسرده شدن نگاه داشتن باذنگاه داشتن
pence for any thing U میل بچیزی یا کاری یااستعدادبرای کاری
abhorring U بیم داشتن از ترس داشتن از
abhorred U بیم داشتن از ترس داشتن از
mean U مقصود داشتن هدف داشتن
differs U اختلاف داشتن تفاوت داشتن
differing U اختلاف داشتن تفاوت داشتن
reside U اقامت داشتن مسکن داشتن
hoped U انتظار داشتن ارزو داشتن
meaner U مقصود داشتن هدف داشتن
differ U اختلاف داشتن تفاوت داشتن
resides U اقامت داشتن مسکن داشتن
differed U اختلاف داشتن تفاوت داشتن
abhors U بیم داشتن از ترس داشتن از
proffer U تقدیم داشتن عرضه داشتن
cost U قیمت داشتن ارزش داشتن
hopes U انتظار داشتن ارزو داشتن
hoping U انتظار داشتن ارزو داشتن
proffers U تقدیم داشتن عرضه داشتن
proffering U تقدیم داشتن عرضه داشتن
meanest U مقصود داشتن هدف داشتن
resided U اقامت داشتن مسکن داشتن
to have by heart U ازحفظ داشتن درسینه داشتن
proffered U تقدیم داشتن عرضه داشتن
hope U انتظار داشتن ارزو داشتن
upkeep U بهنگام نگه داشتن . نگه داشتن وسایل در حالت فعال
surcharges U زیاد بار کردن تحمیل کردن زیاد پر کردن اضافه کردن
surcharge U زیاد بار کردن تحمیل کردن زیاد پر کردن اضافه کردن
high speed U با سرعت زیاد راندن با سرعت زیاد
to have something in reserve U چیزی بطوراندوخته داشتن چیزی درپس داشتن
long for U اشتیاق چیزی را داشتن ارزوی چیزی را داشتن
lead a dog's life <idiom> U زندگی سخت داشتن ،زندگی سگی داشتن
thick U زیاد
supererogatory U زیاد
highly U زیاد
heavily U زیاد
thicker U زیاد
rife U زیاد
quite a few <idiom> U زیاد
profusely U زیاد
thickest U زیاد
intensively U زیاد
immoderate U زیاد
large adv U زیاد
squeamishness U زیاد
squeamishly U زیاد
heartbreak U غم زیاد
much U زیاد
outrageously U زیاد
ranksack U زیاد
immane U زیاد
widest U زیاد
vastly U زیاد
copious U زیاد
wider U زیاد
wide U زیاد
in quantities U زیاد
greatly U زیاد
heart break U غم زیاد
tremendously U زیاد
hugely U زیاد
overmuch U زیاد
many U زیاد
effusively U زیاد
over and above U زیاد
extortionary U زیاد
widely U زیاد
extortionate U زیاد
plethoric U زیاد
plaguily U زیاد
excessive U زیاد
too U زیاد
fulsome U زیاد
late U زیاد
great U زیاد
numerous U زیاد
mortally U زیاد
great- U زیاد
mickle U زیاد
mickle or muckle U زیاد
muckle U زیاد
greatest U زیاد
not a lettle U زیاد
for all the world U بی کم و زیاد
populous U زیاد
egregiously U زیاد
superabundant U زیاد
in excess U زیاد
intense U زیاد
no end of U زیاد
swingeing U زیاد
very U زیاد
too much U زیاد
high U زیاد
extensive U زیاد
highest U زیاد
highs U زیاد
overly U زیاد
to a large extent U زیاد
intensely U زیاد
glaring U زیاد
generous U زیاد
profoundly U زیاد
dense ignorance U نادانی زیاد
onding U بارندگی زیاد
deprecation U افهاربیمیلی زیاد
overburdensome U زیاد سنگین
wide apart U زیاد از هم جدا
on a grand scale <adv.> U به مقدار زیاد
Recent search history Forum search
more | برای این معنی از دیگران سوال بپرسید. (Ask Question)
  Contact• | TermsPrivacy  © 2009 Perdic.com