Perdic.com
English Persian Dictionary - Beta version
پرسش ترجمه خود را ارسال نمایید
|
Help
|
About
|
Home
|
Forum / پرسش و پاسخ
|
+
Contribute
|
Users
Login | Sign up
Enter keyword here!
⌨
Tips
|
Translate!
✘ Close
✘ Close
Total search result: 204 (37 milliseconds)
ارسال یک معنی جدید
Menu
English
Persian
Menu
adjourn
U
بوقت دیگر موکول کردن خاتمه یافتن
adjourned
U
بوقت دیگر موکول کردن خاتمه یافتن
adjourning
U
بوقت دیگر موکول کردن خاتمه یافتن
adjourns
U
بوقت دیگر موکول کردن خاتمه یافتن
معنی که میخواستی رو پیدا نکردی؟ برو تو این صفحه تا از دیگرون کمک بگیری.
Other Matches
to lay on the table
U
بوقت دیگر موکول کردن
terminate
U
محدود کردن خاتمه یافتن
terminated
U
محدود کردن خاتمه یافتن
terminates
U
محدود کردن خاتمه یافتن
adjournment
U
احاله بوقت دیگر
adjournments
U
احاله بوقت دیگر
rain check
<idiom>
رد کردن درخواستی برای یک تاریخ معین و موکول آن به زمان دیگر
ends
U
خاتمه دادن خاتمه یافتن
ended
U
خاتمه دادن خاتمه یافتن
end
U
خاتمه دادن خاتمه یافتن
adjourn
U
موکول بروز دیگر شدن
adjourning
U
موکول بروز دیگر شدن
adjourns
U
موکول بروز دیگر شدن
adjourned
U
موکول بروز دیگر شدن
end
U
خاتمه یافتن
terminates
U
خاتمه یافتن
rises
U
خاتمه یافتن
ends
U
خاتمه یافتن
terminate
U
خاتمه یافتن
terminated
U
خاتمه یافتن
ended
U
خاتمه یافتن
rise
U
خاتمه یافتن
wrap up
U
خاتمه یافتن
to come to an end
U
خاتمه یافتن تمام شدن
estate in remainder
U
ملک معلق عبارت از ان است که شناسایی قانونی یک ملک منوط و موکول به تعیین تکلیف ملک دیگر باشد
metastasize
U
گسترش یافتن مرض ازیک نقطهء بدن به نقطه دیگر
jump instruction
U
دستور برنامه نویسی برای خاتمه دادن به یک سری دستورات و هدایت پردازنده به بخش دیگر برنامه
relegates
U
موکول کردن
relegate
U
موکول کردن
relegated
U
موکول کردن
relegating
U
موکول کردن
postponements
U
موکول ببعد کردن
deep freeze
U
به بعد موکول کردن
shelved
U
ببعد موکول کردن
shelve
U
ببعد موکول کردن
deep freezes
U
به بعد موکول کردن
contango
U
به بعد موکول کردن
postponement
U
موکول ببعد کردن
to put something on the shelf
<idiom>
U
چیزی را به بعد موکول کردن
to put something into cold storage
<idiom>
U
چیزی را به بعد موکول کردن
postponing
U
بتعویق انداختن موکول کردن
postpones
U
بتعویق انداختن موکول کردن
postponed
U
بتعویق انداختن موکول کردن
postpone
U
بتعویق انداختن موکول کردن
put off
U
ازسرباز کردن ببعد موکول کردن
to talk out a bill
U
مذاکره کردن در باره لایحهای انقدرکه موکول ببعدگرد د
burn out
U
تمام شدن سوخت به طور غیرمنتظره خاتمه سوزش زمان خاتمه سوزش سوختن
timely
U
بوقت بگاه
in due time
U
بوقت خود
bedwards
U
نزدیک بوقت خواب
bedward
U
نزدیک بوقت خواب
asynchronous
U
1-کامپیوتری که از یک عمل به عمل دیگر طبق سیگنالهای دریافت شده پس از خاتمه فرآیند تغییر میکند. 2-کامپیوتری که در آن یک فرآیند در آغاز ورود سیگنال یا داده آغاز میشود به جای اینکه مط ابق با باس ساعت باشد
ends
U
تمام کردن خاتمه دادن
ended
U
تمام کردن خاتمه دادن
end
U
تمام کردن خاتمه دادن
to get done with
U
خاتمه دادن تمام کردن
end
U
خاتمه دادن یا متوقف کردن چیزی
ended
U
خاتمه دادن یا متوقف کردن چیزی
ends
U
خاتمه دادن یا متوقف کردن چیزی
group
U
کد مشخص کردن شروع و خاتمه گروهی از رگوردهای مربوط به هم یا داده ها
groups
U
کد مشخص کردن شروع و خاتمه گروهی از رگوردهای مربوط به هم یا داده ها
even tual
U
موکول
subjected
U
موکول به
dependence
U
موکول
subjecting
U
موکول به
subjects
U
موکول به
dependance
U
موکول
subject
U
موکول به
contingent
U
موکول
contingents
U
موکول
dependent
U
موکول
conditional
U
موکول مقید
dependent
U
عایله موکول به
pend
U
موکول بودن
contingents
U
موکول یا موقوف به
contingent
U
موکول یا موقوف به
What soberness conceals drunkenness reveals.
<proverb>
U
آنچه هشیار پنهان مى کند,بوقت مستى همه بر ملا کند .
propagating
U
گشترش یافتن یا نشر یافتن
propagate
U
گشترش یافتن یا نشر یافتن
propagates
U
گشترش یافتن یا نشر یافتن
propagated
U
گشترش یافتن یا نشر یافتن
subject to your approval
U
موکول به تصویب شما
eventual
U
موکول بانجام شرطی
meet
U
: برخورد کردن یافتن
meets
U
: برخورد کردن یافتن
strengthen
U
تقویت یافتن تحکیم کردن
exchanged
U
عوض کردن تسعیر یافتن
migrate
U
سیر کردن انتقال یافتن
transfuse
U
رسوخ یافتن در تزریق کردن در
gain
U
کسب کردن باز یافتن
gained
U
کسب کردن باز یافتن
gains
U
کسب کردن باز یافتن
mends
U
رفو کردن بهبودی یافتن
mend
U
رفو کردن بهبودی یافتن
strengthened
U
تقویت یافتن تحکیم کردن
strengthens
U
تقویت یافتن تحکیم کردن
improve
U
بهبودی یافتن پیشرفت کردن
improved
U
بهبودی یافتن پیشرفت کردن
improves
U
بهبودی یافتن پیشرفت کردن
exchanges
U
عوض کردن تسعیر یافتن
exchanging
U
عوض کردن تسعیر یافتن
improving
U
بهبودی یافتن پیشرفت کردن
migrating
U
سیر کردن انتقال یافتن
migrates
U
سیر کردن انتقال یافتن
migrated
U
سیر کردن انتقال یافتن
amend
U
بهتر کردن بهبودی یافتن
amended
U
بهتر کردن بهبودی یافتن
exchange
U
عوض کردن تسعیر یافتن
amending
U
بهتر کردن بهبودی یافتن
mended
U
رفو کردن بهبودی یافتن
trial and error
<idiom>
U
یافتن راه حلهای مناسب برای یافتن راهی مناسب
esorow
U
سندرسمی که اجرای ان موکول به تحقق شرطی باشد
locate
U
1-قرار دادن یا تنظیم کردن . 2-یافتن
locates
U
1-قرار دادن یا تنظیم کردن . 2-یافتن
located
U
1-قرار دادن یا تنظیم کردن . 2-یافتن
extends
U
توسعه یافتن تمدید دادن یا کردن
extending
U
توسعه یافتن تمدید دادن یا کردن
center
U
کانونی کردن تمرکز یافتن مرکز
extend
U
توسعه یافتن تمدید دادن یا کردن
locating
U
1-قرار دادن یا تنظیم کردن . 2-یافتن
henpeck
U
سعی کردن برای تفوق یافتن
chips
U
قطعهای که حاوی مدارهایی برای بررسی آزمایش روی مدارهای دیگر یا قط عات دیگر است
chip
U
قطعهای که حاوی مدارهایی برای بررسی آزمایش روی مدارهای دیگر یا قط عات دیگر است
otherwise
<adv.>
U
به ترتیب دیگری
[طور دیگر]
[جور دیگر]
calibrated
U
تنظیم کردن بی سیم یا وسیله دیگر خصلت یابی کردن
calibrate
U
تنظیم کردن بی سیم یا وسیله دیگر خصلت یابی کردن
calibrates
U
تنظیم کردن بی سیم یا وسیله دیگر خصلت یابی کردن
calibrating
U
تنظیم کردن بی سیم یا وسیله دیگر خصلت یابی کردن
junk
U
پاک کردن یا حذف کردن از فایل ذخیره سازی که دیگر استفاده نمیشود
transliterate
U
عین کلمه یاعبارتی را اززبانی بزبان دیگر نقل کردن حرف بحرف نقل کردن نویسه گردانی کردن
head-hunting
<idiom>
U
جستجو کردن برای یافتن شخصی شایسته ولایق
flows
U
لبریز شدن سلیس بودن طغیان کردن سیلان یافتن
flow
U
لبریز شدن سلیس بودن طغیان کردن سیلان یافتن
flowed
U
لبریز شدن سلیس بودن طغیان کردن سیلان یافتن
paragons
U
رقابت کردن بعنوان نمونه بکار بردن برتری یافتن
paragon
U
رقابت کردن بعنوان نمونه بکار بردن برتری یافتن
nympholept
U
کسیکه جنوی یافتن کمال مطلوب یا پی کردن چیز غیرقابل دسترسی را دارد
pass on
<idiom>
U
رد کردن چیزی که دیگر
conversions
U
وسیلهای که داده را از یک فرمت به فرمت دیگر تبدیل میکند. مناسب برای سیستم دیگر بدون تغییر محتوای
conversion
U
وسیلهای که داده را از یک فرمت به فرمت دیگر تبدیل میکند. مناسب برای سیستم دیگر بدون تغییر محتوای
reference
U
نقط های در زمان که به عنوان مبدا برای زمان بندی هادی دیگر یا اندازه گیریهای دیگر به کار می رود
references
U
نقط های در زمان که به عنوان مبدا برای زمان بندی هادی دیگر یا اندازه گیریهای دیگر به کار می رود
some other time
U
دفعه دیگر
[وقت دیگر]
malfunctions
U
تابع نرم افزاری برای یافتن کمک کردن به تشخیص دلایل خطا یا اشتباه
malfunctioned
U
تابع نرم افزاری برای یافتن کمک کردن به تشخیص دلایل خطا یا اشتباه
malfunction
U
تابع نرم افزاری برای یافتن کمک کردن به تشخیص دلایل خطا یا اشتباه
tunnelling
U
روش بستن یک بسته داده از یک نوع شبکه دربسته دیگر به طوری که روی شبکه دیگر و ناسازگار قابل ارسال باشد
remove
U
جابجا کردن به محل دیگر
removing
U
جابجا کردن به محل دیگر
removes
U
جابجا کردن به محل دیگر
interchanging
U
جابجا کردن چیزی با چیز دیگر
interchanges
U
جابجا کردن چیزی با چیز دیگر
interchanged
U
جابجا کردن چیزی با چیز دیگر
interchange
U
جابجا کردن چیزی با چیز دیگر
scrape together
<idiom>
U
پول یا چیزهای دیگر جمع کردن
range alongside
U
نزدیک کردن ناو به ناوی دیگر
passage of lines
U
عبور کردن ازخط یک یکان دیگر
substitution
U
جایگزین کردن چیزی با چیز دیگر
reinforcing
U
در حال تقویت کردن یک یکان دیگر
he was otherwise ordered
U
جور دیگر مقدر شده بود سرنوشت چیز دیگر بود
endings
U
خاتمه
end
U
خاتمه
termination
U
خاتمه
ending
U
خاتمه
end all
U
خاتمه
sequels
U
خاتمه
sequel
U
خاتمه
withdrawal
U
خاتمه
lay-off
U
خاتمه
dismissal
U
خاتمه
abrogation
U
خاتمه
expiry
U
خاتمه
ends
U
خاتمه
prorogation
U
خاتمه
letter of dismissal
U
خاتمه
notice of cancellation
U
خاتمه
closures
U
خاتمه
quitting
U
خاتمه
quit
U
خاتمه
closure
U
خاتمه
notice to quit
U
خاتمه
notice of termination
U
خاتمه
notice of determination
U
خاتمه
last a
U
خاتمه
ended
U
خاتمه
overwrite
U
و خراب کردن هر داده دیگر در این محل
transfers
U
کپی کردن یک بخش از حافظه به محل دیگر
transfer
U
کپی کردن یک بخش از حافظه به محل دیگر
transferring
U
کپی کردن یک بخش از حافظه به محل دیگر
interpolating
U
در میان عبارات دیگر جا دادن داخل کردن
interpolates
U
در میان عبارات دیگر جا دادن داخل کردن
interpolated
U
در میان عبارات دیگر جا دادن داخل کردن
interpolate
U
در میان عبارات دیگر جا دادن داخل کردن
In at one ear and out at the other .
<proverb>
U
از یک گوش شنیدن و از یکى دیگر بدر کردن .
shifts
U
تغییر از یک مجموعه حروف به دیگر , که امکان استفاده از حروف دیگر
shifted
U
تغییر از یک مجموعه حروف به دیگر , که امکان استفاده از حروف دیگر
shift
U
تغییر از یک مجموعه حروف به دیگر , که امکان استفاده از حروف دیگر
aborting
U
خاتمه غیرعادی
aborts
U
خاتمه غیرعادی
ending
U
خاتمه پیام
Recent search history
Forum search
more
|
برای این معنی از دیگران سوال بپرسید. (Ask Question)
✘ Close
Contact
|
Terms
|
Privacy
© 2009 Perdic.com