English Persian Dictionary - Beta version
 
پرسش ترجمه خود را ارسال نمایید
| Help | About |
 
Home | Forum / پرسش و پاسخ | + Contribute | Users
Login | Sign up  
     

Enter keyword here!
  Tips | Translate!
✘ Close
✘ Close
Total search result: 203 (11 milliseconds)
ارسال یک معنی جدید
Menu
English Persian Menu
abut U به یکدیگر ضربه زدن
abuts U به یکدیگر ضربه زدن
abutted U به یکدیگر ضربه زدن
معنی که میخواستی رو پیدا نکردی؟ برو تو این صفحه تا از دیگرون کمک بگیری.
Other Matches
hitting U ضربه به توپ یا حریف ضربه بدنی به حریف برای خروج او از بازی ضربه
hit U ضربه به توپ یا حریف ضربه بدنی به حریف برای خروج او از بازی ضربه
hits U ضربه به توپ یا حریف ضربه بدنی به حریف برای خروج او از بازی ضربه
punts U ضربه با پا باانداختن توپ بزمین و ضربه زدن پیش ازتماس ان با زمین
punted U ضربه با پا باانداختن توپ بزمین و ضربه زدن پیش ازتماس ان با زمین
punt U ضربه با پا باانداختن توپ بزمین و ضربه زدن پیش ازتماس ان با زمین
impluse response U پاسخ ضربه رفتار ضربه تابع انتقال ایمپولز
crossest U ضربه هوک پس از ضربه حریف
cross U ضربه هوک پس از ضربه حریف
crosser U ضربه هوک پس از ضربه حریف
crosses U ضربه هوک پس از ضربه حریف
from one another <adv.> U از یکدیگر
from each other <adv.> U از یکدیگر
of one another <adv.> U از یکدیگر
interwork U بر یکدیگر
one a U یکدیگر
of each other <adv.> U از یکدیگر
each other U یکدیگر
one another U یکدیگر
sclaff U ضربه چوب به زمین و سپس به گوی بجای ضربه مستقیم به گوی
coupled U ترکیب با یکدیگر
couples U ترکیب با یکدیگر
intersecting U از یکدیگر گذرنده
arm in arm U در دست یکدیگر
interconnect U اتصال به یکدیگر
peer to each other U برابر با یکدیگر
peer to each other U قرین یکدیگر
internecine U کشتار یکدیگر
couple U ترکیب با یکدیگر
interconnects U اتصال به یکدیگر
to look at each other U به یکدیگر نگریستن
concrescence U رشد با یکدیگر
combines U ترکیب با یکدیگر
combine U ترکیب با یکدیگر
interconnecting U اتصال به یکدیگر
interconnected U اتصال به یکدیگر
combining U ترکیب با یکدیگر
cheek by jowl U پهلوی یکدیگر
simultaneous with each other U مقارن یکدیگر
they are well matched U حریف یکدیگر هستند
interconnecting U با یکدیگر اتصال دادن
one to one U عینامساوی و مرتبط با یکدیگر
one-to-one U عینامساوی و مرتبط با یکدیگر
interconnects U با یکدیگر اتصال دادن
interconnected U با یکدیگر اتصال دادن
complementary U تکمیل کننده یکدیگر
interconnect U با یکدیگر اتصال دادن
incompossible U منافی یکدیگر ناسازگار
correlative with each other U لازم و ملزوم یکدیگر
hand in hand U دست دردست یکدیگر
intersplere U در حوزه یکدیگر امدن
grappling U گرفتن لباس یکدیگر
of a piece with each other U ازسر هم همجنس یکدیگر
to look at each other U به یکدیگر نگاه کردن
telepathy U ارتباط افکار با یکدیگر
in tune <idiom> U با یکدیگر موافق بودن
hand to hand U دست بدست یکدیگر مجاور
take turns <idiom> U انجام کاری با همکاری یکدیگر
networks U اتصال نقاط شبکه به یکدیگر
incompatible U غیر قابل استعمال با یکدیگر
hand-to-hand U دست بدست یکدیگر مجاور
network U اتصال نقاط شبکه به یکدیگر
adhesion of fibers U خاصیت چسبندگی الیاف به یکدیگر
hue U [وجه تمایز رنگ ها از یکدیگر]
life line U طناب اتصال افراد به یکدیگر
juxtaposition U جا دادن اقلام در مجاورت یکدیگر
interaction U عمل دو چیز روی یکدیگر
iteraction U تاثیر چند چیز بر یکدیگر
back formation U لغت سازی اشتقاق لغات از یکدیگر
sapphic vice U شهوت رانی زنان نسبت به یکدیگر
interacts U برای عمل کردن روی یکدیگر
interacting U برای عمل کردن روی یکدیگر
interacted U برای عمل کردن روی یکدیگر
interact U برای عمل کردن روی یکدیگر
deme U دستهای از موجودات زنده مرتبط با یکدیگر
data chaining U فرایند اتصال اقلام داده به یکدیگر
interfruitful U قابل گرده افشانی یا لقاح با یکدیگر
Birds of a feather flock together . <proverb> U پرندگان مشابه با یکدیگر پرواز مى کنند .
They shook hand and made up. U با یکدیگر دست دادند وآشتی کردند
The twins look just like each other. U دوقلوها خیلی شبیه یکدیگر هستند.
shank U ضربه زدن به توپ با قوزک یاکنار پا ضربه زدن به گوی باعقب چوب گلف یا بدنه ان قسمتی از لنگر که طناب به ان وصل شود قسمتی از قلاب ماهیگیری بین سوراخ وانحنا
interdenominational U وابسته به فرقههای مذهبی و روابط انها با یکدیگر
dualism U وجود دو موقعیت یاپدیده متضاد در کنار یکدیگر
trails U پشت سر یکدیگر قرار گرفتن مسیر اسکی
trailing U پشت سر یکدیگر قرار گرفتن مسیر اسکی
trailed U پشت سر یکدیگر قرار گرفتن مسیر اسکی
trail U پشت سر یکدیگر قرار گرفتن مسیر اسکی
consolute U ترکیبی از دو یا چند مایع که بر هر نسبتی در یکدیگر حل شوند
counterpose U درمقابل یکدیگر قرار دادن متقابل ساختن
differentiation U فرق گذاری تفکیک و تمیز مطالب از یکدیگر
grain orientation U طرز قرار گرفتن ذرات نسبت به یکدیگر
concentric shafts U شفتهای هم محور که داخل یکدیگر قرار گرفته اند
demolition derby U مسابقه رانندگان ماهر درزدن اتومبیلهای کهنه به یکدیگر
hue U [نقطه جدا کردن رنگ های مختلف از یکدیگر]
blade tracking U مراحل تعیین موقعیت سر تیغههای ملخ نسبت به یکدیگر
laceria U [نقش های منظم در کنار یکدیگر] [معماری اسلامی]
triptych U عکسی که در سه قاب تهیه کرده پهلوی یکدیگر قرار دهند
local area network U شبکهای که ترمینال ها و قط عات مختلف آن فاصله کوتاهی از یکدیگر دارند.
track bolt U پیچی که قطعات راه اهن رابه یکدیگر متصل میکند
placekick U ضربه به توپ کاشته شده ضربه کاشته
biplane interference U تداخل ایرودینایکی بین دو بال که روی یکدیگر قرار گرفته اند
microwave hop U یک کانال رادیویی ریزموج میان انتن بشقابی که متوجه یکدیگر هستند
overt collusion U تبانی چند شرکت برای کنترل بازار با موافقت صریح یکدیگر
circular U موقعیت خطایی که وقتی رخ میدهد که دو تا ولی در دوخانه به یکدیگر مراجعه کنند
circulars U موقعیت خطایی که وقتی رخ میدهد که دو تا ولی در دوخانه به یکدیگر مراجعه کنند
neap tide U دراین حالت نیروی جاذبه ماه وخورشید در خلاف یکدیگر تاثیرمیکند
grade separation U تقاطع شاهراه یا راه اهن که در ان دو جاده دارای اختلاف سطح از یکدیگر هستند
yard line U خطوط واقعی یا فرضی روی زمین فوتبال امریکایی بعرض یک یارد از یکدیگر
standstill U در کنار یکدیگر رکاب زدن و درانتظار اشتباه حریف بودن برای گریز
yard marker U خطوط فرضی یا واقعی روی زمین فوتبال امریکایی بعرض یک یارد از یکدیگر
customs union U مجموعهای از چند کشور که کالاهای یکدیگر را بدون حقوق وعوارض گمرکی وارد و صادرمی کنند
c clamp U گیره فلزی به شکل سی برای وارد کردن فشار و نگاه داشتن قطعات کنار یکدیگر
wire locking U بستن تعدادی مهره یا پیچ به یکدیگر توسط سیم ایمنی برای جلوگیری از شل شدن انها
S-twist [S-spun] U نخ چپ تاب [جهت پیچیدن الیاف بدور یکدیگر در این نوع نخ مانند حرف اس لاتین است.]
cleco fastener U وسیلهای مانند فنر برای محکم کردن صفحات فلزی به یکدیگر تا اتمام مراحل پرچکاری
agonic line U خط موسوم روی یک نقشه که نقاطی را که دارای خطا یاانحراف مغناطیسی صفر میباشند به یکدیگر متصل میکند
commutator U سری هادیهایی که بصورت شعاعی از یکدیگر جدا شده وبصورت حلقهای دور تا دورشفت گردنده ژنراتور قرارگرفته اند
yoke U جفت یا گروهی ازهدهای خواندن- نوشتن که به یکدیگر متصل هستند و برروی دو یا چند شیار نوار یادیسک مغناطیسی حرکت می کنند
camisado U شبیخون لباس یا پیراهن علامت داری که هنگام شبیخون می پوشندتاطرفین یکدیگر رابشناسند
braid shield U روکشی از الیاف بافته شده ولاستیک روی یک یا چند هادی عایق شده از یکدیگر
parts explosion U رسم تمام قطعات تشکیل دهنده یک مجموعه که رابطه قطعات با یکدیگر را نشان میدهد
burl [nep] U گلوله ای یا نپ شدن الیاف در سطح بافته شده بدلیل پیچش الیاف بدور یکدیگر
Mingle design U طرح تلفیقی [ادغام کردن طرح ها با یکدیگر]
Mamihlapinatapai U نگاهی که ۲ نفر با یکدیگر به اشتراک میگذارند که در آن هردو میخواهند و مایلند که طرف مقابل حرفی بزند ولی هیچ کدامشان نمیخواهند آغاز کنند.
reciprocal agreement U قراردادی که دو کشور برای توسعه روابط اقتصادی با یکدیگرمنعقد می سازند و بر این مبنا به یکدیگر امتیازاتی ازنظر تعرفه گمرکی و عوارض و تسهیلات می دهند
international court of justice U دیوان دادگستری بین المللی رکن قضایی سازمان ملل متحد که وفیفه اش رسیدگی به دعاوی مطروحه دول عضو علیه یکدیگر است
coordinate U روش نمایش نقط ه روی گراف با استفاده از دو مقدار روی بردارها که در جهت راست یکدیگر قرار دارند
board weave U تخت بافت [در این بافت تارها نسبت به یکدیگر زاویه چندانی نداشته و حالت صاف و یکنواخت به خود می گیرند]
lool U لول [تارهای نامتقارن] [این حالت بخاطر قرار گرفتن پود بین تارها بوجود آمده و در حقیقت نشان دهنده اختلاف سطح تارها با یکدیگر است.]
ply yarn U نخ چندلا [در اثر تاباندن دو یا تعداد بیشتر رشته نخ بدور یکدیگر بوجود آمده و بسته به نیاز می تواند دولا، چهارلا، شش لا، نه لا و یا طنابی باشد. نخ یک لا فقط از به هم پیچیدن الیاف بوجود می آید.]
program line U فرش های همگون [اصطلاحا به فرش های اطلاق می شود که از نظر نقشه مشابه بوده ولی اندازه آنها با یکدیگر متفاوت باشد.]
kanat U نوعی گلیم ترکی [روشی از بافت گلیم است که در آن ابتدا رشته های باریک را بافته، سپس آنها را به یکدیگر می دوزند. این روش بین روستائیان ترکیه بیشتر مرسوم می باشد.]
rag rug U قالیچه چهل تکه [در بعضی از کشورها نظیر مصر و مکزیک ابتدا نوارهای باریکی به عرض دو یا سه سانتی متر بافته شده و سپس لبه های آن به یکدیگر دوخته می شود که حالت فرش راه راه به آن می بخشد.]
surges U ضربه
thudded U ضربه
kicks U ضربه
pushed U ضربه
collisions U ضربه
hack U ضربه
collision U ضربه
hacked U ضربه
hacks U ضربه
thudding U ضربه
thuds U ضربه
surged U ضربه
surge U ضربه
thud U ضربه
kick U ضربه با پا
double kick U دو ضربه پی در پی
impulse U ضربه
impulses U ضربه
tit U ضربه
tits U ضربه
butting U ضربه با سر
butt joint U ضربه
shock U ضربه
brunt U ضربه
head U ضربه با سر
shocks U ضربه
antiknock U ضد ضربه
shocked U ضربه
kick U ضربه
pulsed U ضربه
flap U ضربه
flapped U ضربه
kicks U ضربه با پا
flaps U ضربه
kicking U ضربه با پا
kicked U ضربه
push U ضربه
pushes U ضربه
kicked U ضربه با پا
pulse U ضربه
kicking U ضربه
whang U ضربه
strokes U ضربه
sole of the foot kick U ضربه با کف پا
pops U ضربه
popped U ضربه
pop U ضربه
sole kick U ضربه با کف پا
impluse U ضربه
bonk U ضربه بر سر
stroke U ضربه
interrupter U ضربه گر
shockproof U ضد ضربه
strikeless U بی ضربه
yee jupkki U ضربه پا
sole trap U ضربه با کف پا
bonked U ضربه بر سر
stroking U ضربه
stroked U ضربه
left U ضربه چپ
bonking U ضربه بر سر
bonks U ضربه بر سر
mishit U ضربه بد
blows U ضربه
impact U ضربه
shots U ضربه
slugger U ضربه زن
Recent search history Forum search
more | برای این معنی از دیگران سوال بپرسید. (Ask Question)
  Contact• | TermsPrivacy  © 2009 Perdic.com