English Persian Dictionary - Beta version
 
پرسش ترجمه خود را ارسال نمایید
| Help | About |
 
Home | Forum / پرسش و پاسخ | + Contribute | Users
Login | Sign up  
     

Enter keyword here!
  Tips | Translate!
✘ Close
✘ Close
Total search result: 206 (16 milliseconds)
ارسال یک معنی جدید
Menu
English Persian Menu
casue to be killed U به کشتن دادن
cause to be kill U به کشتن دادن
معنی که میخواستی رو پیدا نکردی؟ برو تو این صفحه تا از دیگرون کمک بگیری.
Search result with all words
mortified U ریاضت دادن کشتن
mortifies U ریاضت دادن کشتن
mortify U ریاضت دادن کشتن
bite the dust <idiom> U از پا درآوردن -کشتن ،شکست دادن
Other Matches
assassinate U کشتن
put to death U کشتن
slays U کشتن
assassinated U کشتن
knock off U کشتن
assassinates U کشتن
assassinating U کشتن
to do for U کشتن
benumb U کشتن
slaying U کشتن
slaked U کشتن
slake U کشتن
murders U کشتن
murdering U کشتن
murdered U کشتن
misdo U کشتن
murder U کشتن
extinguish U کشتن
extinguishes U کشتن
extinguishing U کشتن
to crush to death U کشتن
administers U کشتن
administering U کشتن
burke U کشتن
capture U کشتن
captures U کشتن
doin U کشتن
capturing U کشتن
kill U کشتن
kills U کشتن
despatched U کشتن
despatches U کشتن
administered U کشتن
administer U کشتن
to send to glory U کشتن
amortize U کشتن
to put to death U کشتن
to put out of the way U کشتن
dispatches U کشتن
dispatched U کشتن
dispatch U کشتن
despatching U کشتن
slay U کشتن
obtund U کشتن
flesher U کشتن
smite U کشتن
slakes U کشتن
kill off <idiom> U کشتن
killings U کشتن
to carry off U کشتن
to put to the sword U کشتن
to do to dcath U کشتن
killing U کشتن
smites U کشتن
smiting U کشتن
despatches U کشتن شتاب
prey on (upon) <idiom> U کشتن وخوردن
dispatch U کشتن شتاب
feticide U کشتن جنین
despatching U کشتن شتاب
pole ax U با تبرچکش کشتن
prolicide U کشتن اخلاف
to claim somebody's life U کسی را کشتن
to kill somebody U کسی را کشتن
to kill beef U گاو کشتن
to squeeze to death U با فشار کشتن
put away <idiom> U کشتن حیوانات
electrocuted U بابرق کشتن
electrocutes U بابرق کشتن
slays U باخشونت کشتن
electrocuting U بابرق کشتن
slaying U باخشونت کشتن
despatched U کشتن شتاب
slay U باخشونت کشتن
kills U کشتن اهک
kill U کشتن اهک
blood sport U کشتن شکار
dispatched U کشتن شتاب
dispatches U کشتن شتاب
blood sports U کشتن شکار
shoot down U با گلوله کشتن
electrocute U بابرق کشتن
out- U قطع کردن کشتن
in pride of grease U مناسب برای کشتن
out U قطع کردن کشتن
outed U قطع کردن کشتن
rat U موش گرفتن کشتن
foredo U کشتن ویران ساختن
coup de grace U کشتن از روی ترحم
butchered U ادم خونریز کشتن
butchering U ادم خونریز کشتن
butchers U ادم خونریز کشتن
quench U کشتن یا خفه کردن
murders U کشتن بقتل رساندن
murdering U کشتن بقتل رساندن
murdered U کشتن بقتل رساندن
murder U کشتن بقتل رساندن
quenched U کشتن یا خفه کردن
euthansia U کشتن از روی ترحم
fordo U کشتن ویران ساختن
attempt on somebody's life U قصد کشتن کسی
quenches U کشتن یا خفه کردن
butcher U ادم خونریز کشتن
To kI'll animals for food . U جانوران را برای غذا کشتن
to put any one out of the way U کسیرانهانی کشتن یابازداشت کردن
electrocution U کشتن یا مرگ دراثر برق
rub out <idiom> U کاملا ویرا کردن ،کشتن
to kill off U کشتن وازشران اسوده شدن
prolicide U کشتن اولاد بچه کشی
self annihilation U کشتن نفس خود نابود سازی
spermatocidal U منی کش دارای قابلیت کشتن یاختههای نطفهای
lethal chamber U اطاق ویژه برای راحت کشتن جانوران
spermatocide U منی کش دارای قابلیت کشتن یاختههای نطفهای
shoot U زخمی کردن یا کشتن شکار هدف تیراندازی
spermicidal U منی کش دارای قابلیت کشتن یاختههای نطفهای
To kI'll someone in cold blood. U درنهایت خونسردی خون کسی را ریختن ( کشتن )
to nip or crush in the bud U در نخستین مرحله رشد کشتن یا پایمال کردن
shoots U زخمی کردن یا کشتن شکار هدف تیراندازی
decimate U از هرده نفر یکی را کشتن تلفات زیاد وارد کردن
decimated U از هرده نفر یکی را کشتن تلفات زیاد وارد کردن
decimates U از هرده نفر یکی را کشتن تلفات زیاد وارد کردن
decimating U از هرده نفر یکی را کشتن تلفات زیاد وارد کردن
biocidal action U عمل موادیکه جهت کشتن میکروبها و باکتریها به تانک سوخت اضافه میشود
reduces U تحویل دادن کاهش دادن تنزل دادن تقلیل دادن
reducing U تحویل دادن کاهش دادن تنزل دادن تقلیل دادن
reduce U تحویل دادن کاهش دادن تنزل دادن تقلیل دادن
antibiotics U مادهای که از بعضی موجودات ذره بینی بدست میاید و باعث کشتن میکربهای دیگر میشود
antibiotic U مادهای که از بعضی موجودات ذره بینی بدست میاید و باعث کشتن میکربهای دیگر میشود
moment of truth U هنگامی که گاو باز برای کشتن با گاو رو به رو میشود
moments of truth U هنگامی که گاو باز برای کشتن با گاو رو به رو میشود
to make ones blood run cold U کسی را از عصبانیت در اوردن یا کسی را کشتن
consented U اجازه دادن رضایت دادن و پذیرفتن در مورد کارانجام شده و یا رضایت دادن به اینکه کاری انجام بشود
consent U اجازه دادن رضایت دادن و پذیرفتن در مورد کارانجام شده و یا رضایت دادن به اینکه کاری انجام بشود
consents U اجازه دادن رضایت دادن و پذیرفتن در مورد کارانجام شده و یا رضایت دادن به اینکه کاری انجام بشود
consenting U اجازه دادن رضایت دادن و پذیرفتن در مورد کارانجام شده و یا رضایت دادن به اینکه کاری انجام بشود
ferries U گذر دادن ازیک طرف رودخانه بطرف دیگر عبور دادن
ferry U گذر دادن ازیک طرف رودخانه بطرف دیگر عبور دادن
ferrying U گذر دادن ازیک طرف رودخانه بطرف دیگر عبور دادن
ferried U گذر دادن ازیک طرف رودخانه بطرف دیگر عبور دادن
example is better than precept U نمونه اخلاق از خود نشان دادن بهترازدستوراخلاقی دادن است
to sue for damages U عرضحال خسارت دادن دادخواست برای جبران زیان دادن
to put any one up to something U کسیرا از چیزی اگاهی دادن کسیرادر کاری دستور دادن
define U 1-ثبت دادن یک مقدار به متغیر. 2-نسبت دادن خصوصیات پردازنده یا داده به چیزی
defining U 1-ثبت دادن یک مقدار به متغیر. 2-نسبت دادن خصوصیات پردازنده یا داده به چیزی
defined U 1-ثبت دادن یک مقدار به متغیر. 2-نسبت دادن خصوصیات پردازنده یا داده به چیزی
defines U 1-ثبت دادن یک مقدار به متغیر. 2-نسبت دادن خصوصیات پردازنده یا داده به چیزی
shift U انتقال دادن اتش تغییرمکان دادن اتشها و یایکانها
conducted U هدایت کردن انتقال دادن انجام دادن رفتار
expand U توسعه دادن و افزایش دادن حجم یا مقدار چیزی
formation U سازمان دادن نیرو تشکیل دادن صورت بندی
shifts U انتقال دادن اتش تغییرمکان دادن اتشها و یایکانها
televise U درتلویزیون نشان دادن برنامه تلویزیونی ترتیب دادن
shifted U انتقال دادن اتش تغییرمکان دادن اتشها و یایکانها
conduct U هدایت کردن انتقال دادن انجام دادن رفتار
conducts U هدایت کردن انتقال دادن انجام دادن رفتار
televised U درتلویزیون نشان دادن برنامه تلویزیونی ترتیب دادن
conducting U هدایت کردن انتقال دادن انجام دادن رفتار
televises U درتلویزیون نشان دادن برنامه تلویزیونی ترتیب دادن
televising U درتلویزیون نشان دادن برنامه تلویزیونی ترتیب دادن
expands U توسعه دادن و افزایش دادن حجم یا مقدار چیزی
expanding U توسعه دادن و افزایش دادن حجم یا مقدار چیزی
outdoing U بهتر از دیگری انجام دادن شکست دادن
outdo U بهتر از دیگری انجام دادن شکست دادن
outdoes U بهتر از دیگری انجام دادن شکست دادن
adjudges U با حکم قضایی فیصل دادن فتوی دادن
adjudged U با حکم قضایی فیصل دادن فتوی دادن
shifting U حرکت دادن تغییر سمت دادن لوله
adjudging U با حکم قضایی فیصل دادن فتوی دادن
developments U گسترش دادن یکانها توسعه دادن نمو
to picture U شرح دادن [نمایش دادن] [وصف کردن]
development U گسترش دادن یکانها توسعه دادن نمو
square away U سروسامان دادن به دردسترس قرار دادن
organisations U سازمان دادن ارایش دادن موضع
advances U ترقی دادن ترفیع رتبه دادن
indemnify U غرامت دادن به تامین مالی دادن به
organization U سازمان دادن ارایش دادن موضع
organizations U سازمان دادن ارایش دادن موضع
allowances U جیره دادن فوق العاده دادن
allowance U جیره دادن فوق العاده دادن
promulge U انتشار دادن بعموم اگهی دادن
organization of the ground U سازمان دادن یا ارایش دادن زمین
greaten U درشت نشان دادن اهمیت دادن
drags U حرکت دادن mouse هنگام پایین نگهداشتن دکمه برای حرکت دادن یک تصویر یا نشانه روی صفحه
drag U حرکت دادن mouse هنگام پایین نگهداشتن دکمه برای حرکت دادن یک تصویر یا نشانه روی صفحه
dragged U حرکت دادن mouse هنگام پایین نگهداشتن دکمه برای حرکت دادن یک تصویر یا نشانه روی صفحه
dynamically U اختصاص دادن حافظه به یک برنامه در صورت نیاز به جای اختصاص دادن بلاکهایی پیش از اجرا
mouse U وسیله نشانه گر که با حرکت دادن آنرا روی سطح مسط ح کار میکند. و با حرکت دادن آن
dynamic U اختصاص دادن حافظه به یک برنامه در صورت نیاز به جای اختصاص دادن بلاکهایی پیش از اجرا
mouses U وسیله نشانه گر که با حرکت دادن آنرا روی سطح مسط ح کار میکند. و با حرکت دادن آن
triple option U بازی تهاجمی با3 اختیار دادن توپ به مدافع پرتاب بازیگرمیانی حفظ توپ و دویدن باان یا پاس دادن
slashed U چاک دادن شکاف دادن
expanding U توسعه دادن بسط دادن
cure U شفا دادن بهبودی دادن
irritated U خراش دادن سوزش دادن
prefers U ترجیح دادن برتری دادن
cures U شفا دادن بهبودی دادن
give security for U تامین دادن ضامن دادن
irritate U خراش دادن سوزش دادن
instructs U دستور دادن اموزش دادن
judges U حکم دادن تشخیص دادن
Recent search history Forum search
more | برای این معنی از دیگران سوال بپرسید. (Ask Question)
  Contact• | TermsPrivacy  © 2009 Perdic.com