English Persian Dictionary - Beta version
 
پرسش ترجمه خود را ارسال نمایید
| Help | About |
 
Home | Forum / پرسش و پاسخ | + Contribute | Users
Login | Sign up  
     

Enter keyword here!
  Tips | Translate!
✘ Close
✘ Close
Total search result: 201 (25 milliseconds)
ارسال یک معنی جدید
Menu
English Persian Menu
to empower somebody to participate U به کسی اجازه شرکت کردن دادن
معنی که میخواستی رو پیدا نکردی؟ برو تو این صفحه تا از دیگرون کمک بگیری.
Other Matches
take on <idiom> U استخدام کردن،اجازه دادن
to subscribe to a charity U در دادن اعانهای شرکت کردن
see to (something) <idiom> U شرکت کردن یا کاری را انجام دادن
graceful degradation U اجازه دادن به بخشهایی از سیستم برای کار کردن پس از خرابی یک بخش
starting fee U مبلغی که صاحب اسب برای کسب اجازه شرکت در مسابقه شرطبندی می پردازد
consent U اجازه دادن رضایت دادن و پذیرفتن در مورد کارانجام شده و یا رضایت دادن به اینکه کاری انجام بشود
consenting U اجازه دادن رضایت دادن و پذیرفتن در مورد کارانجام شده و یا رضایت دادن به اینکه کاری انجام بشود
consented U اجازه دادن رضایت دادن و پذیرفتن در مورد کارانجام شده و یا رضایت دادن به اینکه کاری انجام بشود
consents U اجازه دادن رضایت دادن و پذیرفتن در مورد کارانجام شده و یا رضایت دادن به اینکه کاری انجام بشود
house U 1-روش هجی کردن و ساختار کلمه که توسط شرکت نشر در همه کتابهایش به کار می رود. 2-طرح محصولات شرکت برای معرفی کردن محصولات رقیب به آنها
housed U 1-روش هجی کردن و ساختار کلمه که توسط شرکت نشر در همه کتابهایش به کار می رود. 2-طرح محصولات شرکت برای معرفی کردن محصولات رقیب به آنها
houses U 1-روش هجی کردن و ساختار کلمه که توسط شرکت نشر در همه کتابهایش به کار می رود. 2-طرح محصولات شرکت برای معرفی کردن محصولات رقیب به آنها
conferencing U اتصال چندین کامپیوتر وترمینال به هم برای اجازه دادن به گروهی از کاربران برای ارتباط برقرار کردن
Internet U سیستمی که به چندین کاربر اجازه شرکت در محاوره میدهد که هر کاربر میتواند پیامی بفرستد و متن کاربر بعد را ببیند
permit U اجازه دادن
authorizes U اجازه دادن
authorises U اجازه دادن
have it <idiom> U اجازه دادن
allowances U اجازه دادن
authorising U اجازه دادن
to allow U اجازه دادن
to admit of U اجازه دادن
grant U اجازه دادن
allowance U اجازه دادن
lets U اجازه دادن
authorizing U اجازه دادن
lincense or cence U اجازه دادن
granted U اجازه دادن
letting U اجازه دادن
let U اجازه دادن
grant U اجازه دادن
grants U اجازه دادن
allow U اجازه دادن
suffered U اجازه دادن
suffer U اجازه دادن
go through <idiom> U اجازه دادن
suffers U اجازه دادن
permits U اجازه دادن
take in <idiom> U اجازه دادن
authorize U اجازه دادن
permitting U اجازه دادن
licenses U اجازه رفتن دادن
license U اجازه رفتن دادن
authorisations U اختیاردادن اجازه دادن
authorization U اختیاردادن اجازه دادن
thole U گذاردن اجازه دادن
licences U اجازه رفتن دادن
licence U اجازه رفتن دادن
let in U اجازه دخول دادن
let by U اجازه رد شدن دادن
give out <idiom> U اجازه فرار دادن
enters U اجازه دخول دادن
entered U اجازه دخول دادن
let someone through U اجازه ورود دادن
allows U اجازه دادن ستودن
keep the home fires burning <idiom> U اجازه ادامه دادن
enter U اجازه دخول دادن
keep someone on <idiom> U اجازه همکاری دادن
allow U اجازه دادن ستودن
allowing U اجازه دادن ستودن
to permit oneself U بخود اجازه دادن
licensing U اجازه رفتن دادن
keep the ball rolling <idiom> U اجازه فعالیت دادن
to let in U اجازه دخول دادن
lincense U اجازه یا پروانه یا امتیاز دادن به
to permit somebody something U به کسی اجازه چیزی را دادن
to license a play U اجازه نمایش داستانی را دادن
to give a U اجازه حضوردادن گوش دادن
give oneself up to <idiom> U اجازه خوشی را به کسی دادن
to license a book U اجازه چاپ کتابی را دادن
let out U اجازه بیرون امدن دادن
franking U اجازه عبور دادن مجانا فرستادن
authorising U اجازه دادن برای انجام کاری
frankest U اجازه عبور دادن مجانا فرستادن
authorizing U اجازه دادن برای انجام کاری
franks U اجازه عبور دادن مجانا فرستادن
authorizes U اجازه دادن برای انجام کاری
authorize U اجازه دادن برای انجام کاری
franked U اجازه عبور دادن مجانا فرستادن
authorises U اجازه دادن برای انجام کاری
to let out U اجازه برون امدن دادن اشکارساختن
frank U اجازه عبور دادن مجانا فرستادن
give free rein to <idiom> U اجازه حرکت یا انجام کاری را دادن
franker U اجازه عبور دادن مجانا فرستادن
to let it get to that point U اجازه دادن که به آنجا [موقعیتی] برسد
authorising U اجازه دادن به کسی برای انجام کاری
authorizes U اجازه دادن به کسی برای انجام کاری
authorize U اجازه دادن به کسی برای انجام کاری
authorizing U اجازه دادن به کسی برای انجام کاری
authorises U اجازه دادن به کسی برای انجام کاری
campaing U شرکت دادن اسب در یک دوره مسابقه
install U قرار دادن ماشین در شرکت یا کارخانه
installs U قرار دادن ماشین در شرکت یا کارخانه
installing U قرار دادن ماشین در شرکت یا کارخانه
handicaps U مسابقه ارابه رانی با دادن امتیاز از محل شروع به نسبت مسابقه امتیاز دادن به شرکت کنندگان
handicap U مسابقه ارابه رانی با دادن امتیاز از محل شروع به نسبت مسابقه امتیاز دادن به شرکت کنندگان
incorporation U جا دادن ایجاد شخصیت حقوقی برای شرکت
letterheads U مشخصات شرکت که برروی نامههای ان شرکت چاپ شده است
letterhead U مشخصات شرکت که برروی نامههای ان شرکت چاپ شده است
compaq computer corporation U شرکت کامپیوتری کامپک شرکت سازنده انواع گوناگون ریزکامپیوتر سازگار باریزکامپیوتر
finder U واسط کاربر گرافیکی به Macintosh اجازه دادن به کابر به مشاهده فایل ها و شروع برنامههای کاربردی با استفاده از Mouse
flowchart U صفحه پلاستیکی با نشانههای بریده شده موقت برای اجازه دادن به نشانه ها تا به آسانی و به سرعت رسم شوند
flow diagram U صفحه پلاستیکی با نشانههای بریده شده موقت برای اجازه دادن به نشانه ها تا به آسانی و به سرعت رسم شوند
constituent company U شرکت وابسته به شرکت یاشرکتهای دیگر
limited company U شرکت با مسئولیت محدود شرکت سهامی
warranted U اجازه کتبی حکم قانونی تعهد کردن ضمانت کردن کسی
warrant U اجازه کتبی حکم قانونی تعهد کردن ضمانت کردن کسی
warrants U اجازه کتبی حکم قانونی تعهد کردن ضمانت کردن کسی
warranting U اجازه کتبی حکم قانونی تعهد کردن ضمانت کردن کسی
electronic cottage U مفهوم اجازه دادن به کارگران برای اینکه در خانه بمانند و کارها را توسط بکارگیری ترمینالهای کامپیوتر که به یک دفترمرکزی متصل میباشد انجام دهند
flat U برنامه پایگاه داده که به دادههای رابط های اجازه نمیدهند. و فقط اجازه ذخیره داده در یک فایل میدهد
flattest U برنامه پایگاه داده که به دادههای رابط های اجازه نمیدهند. و فقط اجازه ذخیره داده در یک فایل میدهد
exquatur U اجازه اقدام دادن به کنسول منظور اجازهای است که به کنسول داده میشود تا به وفایف خود عمل کند
clearance U اجازه ترخیص اجازه نامه
leave U اجازه مرخصی رها کردن ترک کردن
leaving U اجازه مرخصی رها کردن ترک کردن
to obtain permission U تحصیل اجازه کردن
to pray permission U در خواست اجازه کردن
international finance corporation U شرکت مالی بین المللی شرکت تاسیس شده به وسیله بانک جهانی که هدفش تشویق و ترویج موسسات تولیدی بخش خصوصی درکشورهای توسعه نیافته است
parent company U شرکت مادر شرکت مرکزی
privates U رابط ه تلفن کوچک در شرکتها برای برقراری تماس بین افراد درون شرکت یا شماره گیری با افراد خارج از شرکت
private U رابط ه تلفن کوچک در شرکتها برای برقراری تماس بین افراد درون شرکت یا شماره گیری با افراد خارج از شرکت
partook U شرکت کردن
to play at U شرکت کردن در
take a hand at U شرکت کردن در
contribute U شرکت کردن
participates U شرکت کردن
stand-ins U شرکت کردن
participation U شرکت کردن
partakes U شرکت کردن
stand in U شرکت کردن
stand-in U شرکت کردن
partaking U شرکت کردن
contributing U شرکت کردن
participated U شرکت کردن
participate U شرکت کردن
partake U شرکت کردن
contributed U شرکت کردن
go into U شرکت کردن در
contributes U شرکت کردن
partaken U شرکت کردن
emulation U رفتار یک چاپگر یا کامپیوتر که دقیقاگ مشابه دیگری باشد و به برنامههای مشابه اجازه اجرا و به دادههای مشابه اجازه پردازش می دهند
outsource U به کار گرفتن شرکت دیگر برای مدیریت و تامین شبکه برای شرکت شی
dragger U شرکت کننده در مسابقه اتومبیلرانی سرعت شرکت کننده درمسابقه سرعت موتورسیکلت رانی شرکت کننده در مسابقه قایقرانی سرعت
joins U شرکت کردن در پیوستن
join U شرکت کردن در پیوستن
intercommon U باهم شرکت کردن
take part U دخالت یا شرکت کردن
sit for an examination U در امتحانی شرکت کردن
To sit for an examination. U درامتحان شرکت کردن
to enter into p with another U باکسی شرکت کردن
joined U شرکت کردن در پیوستن
contributing U شرکت کردن در همکاری وکمک کردن
contributes U شرکت کردن در همکاری وکمک کردن
contributed U شرکت کردن در همکاری وکمک کردن
contribute U شرکت کردن در همکاری وکمک کردن
lincense or cence U مرخص کردن اجازه استفاده از چیزی
c U استفاده از سیستم کامپیوتری برای اجازه دادن به کاربران برای ارسال و دریافت پیام از سایر کاربران
partaking U شرکت کردن شریک شدن در
participates U شرکت کردن سهیم شدن
to undergo training U در یک دوره آموزشی شرکت کردن
participate U شرکت کردن سهیم شدن
partakes U شرکت کردن شریک شدن در
partake U شرکت کردن شریک شدن در
partaken U شرکت کردن شریک شدن در
conspiring U درنقشه خیانت شرکت کردن
participated U شرکت کردن سهیم شدن
conspires U درنقشه خیانت شرکت کردن
to ride a race U در اسب دوانی شرکت کردن
conspired U درنقشه خیانت شرکت کردن
conspire U درنقشه خیانت شرکت کردن
to a oneself in U شرکت کردن یاشریک شدن
totake parts in something U در چیزی شرکت یادخالت کردن
prior admission U اجازه پرواز قبلی هوایی اجازه عبور قبلی
to row a race U در مسبابقه کرجی رانی شرکت کردن
pirates U بدون اجازه ناشر یا صاحب حق طبع چاپ کردن
pirated U بدون اجازه ناشر یا صاحب حق طبع چاپ کردن
pirating U بدون اجازه ناشر یا صاحب حق طبع چاپ کردن
pirate U بدون اجازه ناشر یا صاحب حق طبع چاپ کردن
component U اجزای تشکیل دهنده نیروی مسلح شرکت کننده در عملیات جزء یا قطعهای از یک وسیله کامل یکان شرکت کننده در عملیات
components U اجزای تشکیل دهنده نیروی مسلح شرکت کننده در عملیات جزء یا قطعهای از یک وسیله کامل یکان شرکت کننده در عملیات
paperless U شرکت الکترونیکی یا شرکتی که از کامپیوتر و سایر قط عات الکترونیکی برای کارهای شرکت استفاده میکند و از کاغذ استفاده نمیکند
to bar somebody from a competition U شرکت در مسابقه ای را برای کسی ممنوع کردن
to move one's operation offshore U شرکت خود را به خارج [از کشور] منتقل کردن
disciplines U نظم دادن ادب کردن تربیت کردن انضباط دادن
discipline U نظم دادن ادب کردن تربیت کردن انضباط دادن
disciplining U نظم دادن ادب کردن تربیت کردن انضباط دادن
enter into partnership with someone U شرکت کردن شراکت کردن
take part U مداخله کردن شرکت کردن
to call a meeting of the board of directors U برای شرکت در جلسه هیئت مدیره احضار کردن
to go a mumming U در دسته نقاب پوشان و لال بازان شرکت کردن
to go on a picnic U بگردش دسته جمعی رفتن درسوردانگی شرکت کردن
go in for <idiom> U شرکت کردن در،تصمیم گیری برای انجام کاری
billeting U پروانه ورقه رای را ثبت کردن اجازه نامه جا و خوراک صادرکردن
billet U پروانه ورقه رای را ثبت کردن اجازه نامه جا و خوراک صادرکردن
CD E U فرصتی که اجازه ضبط و پاک کردن داده را از دیسک فشرده میدهد
billeted U پروانه ورقه رای را ثبت کردن اجازه نامه جا و خوراک صادرکردن
billets U پروانه ورقه رای را ثبت کردن اجازه نامه جا و خوراک صادرکردن
restricting U محدود کردن چیزی . اجازه ادان به اشخاص مشخص برای دستیابی به داده
restricts U محدود کردن چیزی . اجازه ادان به اشخاص مشخص برای دستیابی به داده
Recent search history Forum search
more | برای این معنی از دیگران سوال بپرسید. (Ask Question)
  Contact• | TermsPrivacy  © 2009 Perdic.com