English Persian Dictionary - Beta version
 
پرسش ترجمه خود را ارسال نمایید
| Help | About |
 
Home | Forum / پرسش و پاسخ | + Contribute | Users
Login | Sign up  
     

Enter keyword here!
  Tips | Translate!
✘ Close
✘ Close
Total search result: 202 (38 milliseconds)
ارسال یک معنی جدید
Menu
English Persian Menu
to give credence to something U به چیزی اعتقاد کردن
to put [place] credence in something U به چیزی اعتقاد کردن
معنی که میخواستی رو پیدا نکردی؟ برو تو این صفحه تا از دیگرون کمک بگیری.
Other Matches
to believe in something U به چیزی اعتقاد داشتن
born-again U دارای اعتقاد بازیافته نسبت به چیزی
animism U اعتقاد باینکه ارواح مجرد وجود دارند اعتقاد بعالم روح و تجسم ارواح مردگان
credit U اعتقاد کردن
credited U اعتقاد کردن
crediting U اعتقاد کردن
credits U اعتقاد کردن
to watch something U مراقب [چیزی] بودن [توجه کردن به چیزی] [چیزی را ملاحظه کردن]
to stop somebody or something U کسی را یا چیزی را نگاه داشتن [متوقف کردن] [مانع کسی یا چیزی شدن] [جلوگیری کردن از کسی یا از چیزی]
extension U طولانی تر کردن چیزی .افزودن چیزی به چیزی دیگر برای طولانی تر کردن آن
extensions U طولانی تر کردن چیزی .افزودن چیزی به چیزی دیگر برای طولانی تر کردن آن
to portray somebody [something] U نمایش دادن کسی یا چیزی [رل کسی یا چیزی را بازی کردن] [کسی یا چیزی را مجسم کردن]
lay hands upon something U جای چیزی را معلوم کردن چیزی را پیدا کردن
to regard something as something U چیزی را بعنوان چیزی تفسیر کردن [تعبیر کردن]
to see something as something [ to construe something to be something] U چیزی را بعنوان چیزی تفسیر کردن [تعبیر کردن]
to depict somebody or something [as something] U کسی یا چیزی را بعنوان چیزی توصیف کردن [وصف کردن] [شرح دادن ] [نمایش دادن]
to appreciate something U قدر چیزی را دانستن [سپاسگذار بودن] [قدردانی کردن برای چیزی]
modifies U تغییر داده چیزی یا مناسب استفاده دیگر کردن چیزی
modify U تغییر داده چیزی یا مناسب استفاده دیگر کردن چیزی
modifying U تغییر داده چیزی یا مناسب استفاده دیگر کردن چیزی
correction U صحیح کردن چیزی تغییری که چیزی را درست میکند
covets U میل به تملک چیزی کردن طمع به چیزی داشتن
coveting U میل به تملک چیزی کردن طمع به چیزی داشتن
covet U میل به تملک چیزی کردن طمع به چیزی داشتن
to scramble for something U هجوم کردن با عجله برای چیزی [با دیگران کشمکش کردن برای گرفتن چیزی]
think nothing of something <idiom> U فراموش کردن چیزی ،نگران چیزی بودن
rectify U درست کردن چیزی یاصحیح کردن چیزی
sleep on it <idiom> U به چیزی فکر کردن ،به چیزی رسیدگی کردن
rectified U درست کردن چیزی یاصحیح کردن چیزی
rectifies U درست کردن چیزی یاصحیح کردن چیزی
see about (something) <idiom> U دنبال چیزی گشتن ،چیزی را چک کردن
to give up [to waste] something U ول کردن چیزی [کنترل یا هدایت چیزی]
to mind somebody [something] U اعتنا کردن به کسی [چیزی] [فکر کسی یا چیزی را کردن]
fix U می کردن چیزی یا متصل کردن چیزی
fixes U می کردن چیزی یا متصل کردن چیزی
confidence U اعتقاد
confidences U اعتقاد
credence U اعتقاد
faiths U اعتقاد
misbeliever U بی اعتقاد
faith U اعتقاد
belief U اعتقاد
unbelieving U بی اعتقاد
believing U با اعتقاد
convictions U اعتقاد راسخ
trusts U اعتقاد اعتبار
fatalism U اعتقاد به سرنوشت
anomy U اعتقاد به بی نظمی
hylicism U اعتقاد به مادیات
creationism U اعتقاد به افرینش
conviction U اعتقاد راسخ
relativism U اعتقاد به نسبیت
anomie U اعتقاد به بی نظمی
credibly U از روی اعتقاد
ism U اعتقاد رویه
theism U اعتقاد بخدا
determinism U اعتقاد به جبر
trusted U اعتقاد اعتبار
evolutionism U اعتقاد به تکامل
misbelief U اعتقاد خطا
trinitarianism U اعتقاد به تثلیت
fetishism U اعتقاد به طلسم
demonism U اعتقاد بدیو
cloaca theory U اعتقاد به مقعدزایی
misbelieve U بی اعتقاد شدن
trust U اعتقاد اعتبار
fairyism U اعتقاد به جن و پری
misbelieve U اعتقاد خطا پیداکردن
historical determinism U اعتقاد به جبر تاریخ
to believe in ghosts U اعتقاد داشتن به ارواح
factionalism U اعتقاد به سیستم حزبی
theodicy U اعتقاد بعدالت خدایی
vitalism U اعتقاد به اصالت حیات
unbelievin U بی اعتقاد دیر باور
unbeliever U بی اعتقاد دیر باور
unbelievers U بی اعتقاد دیر باور
monism U اعتقاد وحدت خدا
nicene creed U اعتقاد نامه نیسن
denominationalism U اعتقاد به تفکیک و تقسیم
article of faith U اعتقاد و عقیده باطنی
spiritualism U اعتقاد به احضار ارواح
monotheism U اعتقاد به خدای واحد
immortalism U اعتقاد به ماندگاری روح
vampirism U اعتقاد بوجود vampire
immaterialism U عدم اعتقاد به ماده تجرد
ultra individualism U اعتقاد به اصالت فرد در حد افراط
syncretism U اعتقاد به توحید عقاید همتایی
disbelieving U اعتقاد نکردن دروغ پنداشتن
disbelieve U اعتقاد نکردن دروغ پنداشتن
idealistically U از روی اعتقاد به تصور وخیال
disbelieved U اعتقاد نکردن دروغ پنداشتن
salvationism U اعتقاد بلزوم رستگاری از گناه
triune U اعتقاد بوجود سه شخصیت در خدا
disbelieves U اعتقاد نکردن دروغ پنداشتن
adventism U اعتقاد بدوباره امدن مسیح
casualism U اعتقاد به شانس و تصادف تصادفا"
sabbatarianism U اعتقاد به تعطیل کار و عبادت دریکشنبه ها
infallibilism U اعتقاد باین اصل که پاپ خطانمیکند
guild socialism U اعتقاد به انحصار صنایع ازطرف دولت
unitarianism U وحدت گرایی اعتقاد بوحدت وجود
hylotheism U اعتقاد به یکی بودن خدا و ماده
millenarianism U اعتقاد به سلطنت هزار ساله مسیح
factionalism U اعتقاد به لزوم وجود احزاب سیاسی
ceremonialism U اعتقاد به لزوم رعایت کامل تشریفات
liberalism U اعتقاد به ازادی ازلی و ابدی انسان
chiliasm U اعتقاد به فهور مجدد هزارساله مسیح
utilitarianism U کاربرد گرایی اعتقاد باینکه نیکی
finality U اعتقاد بعلت نهایی در گیتی قطعیت
traditionalism U سنت پرستی اعتقاد برسوم باستانی
activism U اعتقاد بلزوم عملیات حاد وشدید
tritheism U سه خدایی اعتقاد باقانیم ثلاثه مسیحیت
zombiism U اعتقاد به حلول و تجدید حیات جسمانی مرده
hylotheism U اعتقاد به اینکه خدا و ماده یکی هستند
deistic U مبنی بر خدا پرستی بدون اعتقاد به مذهب
tyrannicide U اعتقاد به لزوم قتل و ترور زمامداران ستمگر
deistical U مبنی بر خدا پرستی بدون اعتقاد به مذهب
sacramentalism U اعتقاد به پیروی از مراسم دینی جهت رستگاری
absolutism U حکومت مطلقه اعتقاد به قادر علی الاطلاق
arianism U اعتقاد باینکه عیسی باهمه پاکی و تقدس
anthropopathism U اعتقاد به وجود روح انسانی در اشیاء و موجودات
pan cosmism U اعتقاد باینکه هر چه هست همین مادیات است
to concern something U مربوط بودن [شدن] به چیزی [ربط داشتن به چیزی] [بابت چیزی بودن]
futurism U اعتقاد بوقوع پیشگوییهای کتاب مقدس عقیده به اخرت
ultramontanism U سکونت در ارتفاعات زیاد اعتقاد به تفوق مطلق پاپ
humoralism U اعتقاد به اینکه امراض نتیجه فساد اخلاط است
formalism U اعتقاد به حفظ فاهر وقالبهای موجود در کلیه امور
fundamentalism U اعتقاد به عقاید نیاکانی مسیحیت واصول دین پروتستان
animalism U نفس پرستی اعتقاد باین که انسان جانوری بیش نیست
animism U همزاد گرایی اعتقاد باینکه روح اساس زندگی است
nestorianism U عقیده نسطوریان اعتقاد باینکه عیسی دو ذات جداگانه داشت
modalism U اعتقاد باینکه پدر وپسر و روح القدس هر سه مظاهرگوتاگون یک خداهستند
flavoring U چیزی که برای خوش مزه کردن ومعطر کردن بکارمی رود
flavouring U چیزی که برای خوش مزه کردن ومعطر کردن بکارمی رود
lyophilization U خشک کردن چیزی بوسیله منجمد کردن ان در لوله هی خالی از هوا
flavourings U چیزی که برای خوش مزه کردن ومعطر کردن بکارمی رود
flavorings U چیزی که برای خوش مزه کردن ومعطر کردن بکارمی رود
prejudge U تصدیق بلا تصور درباره چیزی کردن پیشداوری کردن
to prescribe something [legal provision] U چیزی را تعیین کردن [تجویز کردن] [ماده قانونی] [حقوق]
prejudged U تصدیق بلا تصور درباره چیزی کردن پیشداوری کردن
prejudges U تصدیق بلا تصور درباره چیزی کردن پیشداوری کردن
prejudging U تصدیق بلا تصور درباره چیزی کردن پیشداوری کردن
to tarnish something [image, status, reputation, ...] U چیزی را بد نام کردن [آسیب زدن] [خسارت وارد کردن] [خوشنامی ، مقام ، شهرت ، ... ]
referred U توجه کردن یا کار کردن یا نوشتن درباره چیزی
refer U توجه کردن یا کار کردن یا نوشتن درباره چیزی
premeditate U قبلا فکر چیزی را کردن مطالعه قبلی کردن
set loose <idiom> U رها کردن چیزی که تو گفته بودی ،آزاد کردن
to pull off something [contract, job etc.] U چیزی را تهیه کردن [تامین کردن] [شغلی یا قراردادی]
refers U توجه کردن یا کار کردن یا نوشتن درباره چیزی
to pirate something U چیزی را غیر قانونی چاپ کردن [دو نسخه ای کردن]
fraise U نرده دار کردن دهانه چیزی را گشادتر کردن
nihilism U اعتقاد به تباهی وفساد دستگاههای اداری ولزوم از بین رفتن انها
constitutionalism U اعتقاد به حقانیت حکومت مشروطه اعنقاد به لزوم حاکمیت قانون اساسی
monadism U اعتقاد باینکه گیتی از ذره یاجسم بسیط ساخته شده است
catastrophism U اعتقاد باینکه پوسته زمین دستخوش انقلابهای ناگهانی طبیعت شده
quantifies U محدود کردن کیفیت چیزی را معلوم کردن
to instigate something U چیزی را برانگیختن [اغوا کردن ] [وادار کردن ]
quantified U محدود کردن کیفیت چیزی را معلوم کردن
cession U صرفنظر کردن از چیزی وواگذار کردن ان واگذاری
valuate U ارزش چیزی رامعین کردن ارزیابی کردن
quantify U محدود کردن کیفیت چیزی را معلوم کردن
to throw light upon U روشن کردن کمک بتوضیح چیزی کردن
quantifying U محدود کردن کیفیت چیزی را معلوم کردن
legalism U اعتقاد به این که کلیه مسائل باید از طرق قضایی وحقوقی حل و فصل شود
individualism U اعتقاد به اینکه حقیقت ازجوهرهای منفردی تشکیل یافته است خصوصیات فردی
nescience U اعتقاد باینکه حقایق غایی را نمیتوان بوسیله قیاس عقلانی فکر درک نمود
infusionism U اعتقاد باینکه روح پیش از تن موجود است و هنگام زاییمان بتن دمیده میشود
denounces U علیه کسی افهاری کردن کسی یا چیزی را ننگین کردن تقبیح کردن
denouncing U علیه کسی افهاری کردن کسی یا چیزی را ننگین کردن تقبیح کردن
denounced U علیه کسی افهاری کردن کسی یا چیزی را ننگین کردن تقبیح کردن
denounce U علیه کسی افهاری کردن کسی یا چیزی را ننگین کردن تقبیح کردن
to beg for a thing U چیزی راخواهش کردن یاگدایی کردن
briefed U خلاصه کردن چیزی توجیه کردن
brief U خلاصه کردن چیزی توجیه کردن
mind U فکر چیزی را کردن یاداوری کردن
reference U توجه کردن یا کار کردن با چیزی
references U توجه کردن یا کار کردن با چیزی
beck U باسرتصدیق کردن یاحالی کردن چیزی
minds U فکر چیزی را کردن یاداوری کردن
minding U فکر چیزی را کردن یاداوری کردن
briefest U خلاصه کردن چیزی توجیه کردن
briefer U خلاصه کردن چیزی توجیه کردن
expandsionism U اعتقاد به لزوم بسط اراضی کشور از طریق اعمال قدرت نظامی یااقتصادی یا هر وسیله دیگر
collectivism U اعتقاد به این مسئله که جامعه باید به وسیله مساعی جمعی وهمکاری همه احاد ان اداره شود
deducts U کم کردن چیزی از کل
to throw something overboard U چیزی را ول کردن
to reason out something U چیزی را حل کردن
fill U پر کردن چیزی
deducting U کم کردن چیزی از کل
make do with something U با چیزی تا کردن
deducted U کم کردن چیزی از کل
to smell at something U چیزی را بو کردن
defrosting U یخ چیزی را اب کردن
make something do U با چیزی تا کردن
defrosts U یخ چیزی را اب کردن
deduct U کم کردن چیزی از کل
defrosted U یخ چیزی را اب کردن
defrost U یخ چیزی را اب کردن
to cut down [on] something U چیزی را کم کردن
to cut something U چیزی را کم کردن
to cut back [on] something U چیزی را کم کردن
Recent search history Forum search
more | برای این معنی از دیگران سوال بپرسید. (Ask Question)
  Contact• | TermsPrivacy  © 2009 Perdic.com