English Persian Dictionary - Beta version
 
پرسش ترجمه خود را ارسال نمایید
| Help | About |
 
Home | Forum / پرسش و پاسخ | + Contribute | Users
Login | Sign up  
     

Enter keyword here!
  Tips | Translate!
✘ Close
✘ Close
Total search result: 202 (16 milliseconds)
ارسال یک معنی جدید
Menu
English Persian Menu
mature U به موعد چیزی رسیدن
matures U به موعد چیزی رسیدن
معنی که میخواستی رو پیدا نکردی؟ برو تو این صفحه تا از دیگرون کمک بگیری.
Other Matches
to fall due U موعد رسیدن
via U حرکت به سوی چیزی یا استفاده از چیزی برای رسیدن به مقصد
to get ahold of somebody [something] [American English] <idiom> U کسی [چیزی ] را گرفتن [دستش به کسی یا چیزی رسیدن] [اصطلاح روزمره]
pull up to U به چیزی رسیدن
pull up with U به چیزی رسیدن
to be over something U به پایان رسیدن چیزی
smoke out <idiom> U درمورد چیزی به حقیقت رسیدن
within reach of gunshot U کوشش کردن برای رسیدن به چیزی
endings U عمل توقف چیزی یا به انتها رسیدن آن
ending U عمل توقف چیزی یا به انتها رسیدن آن
to make a r for something U برای رسیدن به چیزی نقاش کردن
to get to somebody [something] U به کسی دسترسی پیدا کردن [ به چیزی رسیدن]
to entertain hopes [for something] U آرزوی رسیدن [به چیزی] را در ذهن خود کردن
throw one's weight around <idiom> U ازنفوذ کسی برای رسیدن به چیزی استفاده کردن
autumns U برگ ریزان زمان رسیدن و نزول چیزی دوران کمال
autumn U برگ ریزان زمان رسیدن و نزول چیزی دوران کمال
the end sanctifies the means U خوبی وبدی وسائل رسیدن بمقصودی پس از رسیدن به ان مقصودمعلوم میشود
beat U گریختن ازچنگ مدافع رسیدن به پایگاه پیش از رسیدن توپ بیس بال صدای منظم پای اسب
beats U گریختن ازچنگ مدافع رسیدن به پایگاه پیش از رسیدن توپ بیس بال صدای منظم پای اسب
to come in first U پیش ازهمه رسیدن زودترازهمه رسیدن
to come to a he U باوج رسیدن بمنتهادرجه رسیدن
deadlines U موعد
deadline U موعد
maturity U موعد
date of maturity U موعد
maturity date U موعد
dates U موعد
date U موعد
date of payment U موعد پرداخت
defaulting U در موعد مقرر
defaulted U در موعد مقرر
default U در موعد مقرر
defaults U در موعد مقرر
premature U پیش از موعد
agreed time U موعد مقرر
due date U موعد مقرر
date of maturity U موعد پرداخت
overdue U گذشتن موعد
relevant time U موعد مقرر
overdue U موعد رسیده
expired U گذشته از موعد
maturity U وعده یا موعد پرداخت
schedule date U موعد طبق برنامه
due U بدهی موعد پرداخت
overdue U از موعد گذشته منقضی
fall due U فرارسیدن موعد پرداخت دین
reddendum U موعد یا مهلت پرداخت اجاره
premature labour U زاییمان پیش از موعد طبیعی
date on which a bill falls due U موعد پرداخت برات یا سفته
the bill has come to maturity U موعد پرداخت برات منقضی شده است
anticipation U سبقت وقوع قبل از موعد مقرر پیشدستی
cash discount U تخفیف مخصوص خریداری که وجه را در موعد مقرر بپردازد
deferred expense U هزینههای پیش بینی شدهای که هنوز موعد پرداختشان نرسیده است
to concern something U مربوط بودن [شدن] به چیزی [ربط داشتن به چیزی] [بابت چیزی بودن]
to watch something U مراقب [چیزی] بودن [توجه کردن به چیزی] [چیزی را ملاحظه کردن]
to be due U مقرر بودن [موعد بودن]
to stop somebody or something U کسی را یا چیزی را نگاه داشتن [متوقف کردن] [مانع کسی یا چیزی شدن] [جلوگیری کردن از کسی یا از چیزی]
peered U رسیدن
approach U رسیدن
approached U رسیدن
approaches U رسیدن
befalls U در رسیدن
arrival U رسیدن
befall U در رسیدن
befalling U در رسیدن
befallen U در رسیدن
attain U رسیدن
peer U رسیدن
attained U رسیدن
land U رسیدن
arr U رسیدن
overtake U رسیدن به
overtaken U رسیدن به
overtakes U رسیدن به
to see to U رسیدن
befell U در رسیدن
reaches U رسیدن
accedes U رسیدن
come U رسیدن
comes U رسیدن
arrived U رسیدن
arrive U رسیدن
reaching U رسیدن
reaching U رسیدن به
reaches U رسیدن به
reached U رسیدن
accede U رسیدن
expire U به سر رسیدن
run up U رسیدن
arrives U رسیدن
reach U رسیدن به
acceded U رسیدن
reach U رسیدن
reached U رسیدن به
take in (money) <idiom> U رسیدن
acceding U رسیدن
attains U رسیدن
light or lighted U رسیدن
attaint U رسیدن به
catch up U رسیدن به
to come to hand U رسیدن
to get at U رسیدن به
aims U رسیدن
aimed U رسیدن
aim U رسیدن
to fetch up U رسیدن
to d. up with U رسیدن به
get at U رسیدن به
to catch up U رسیدن به
attaining U رسیدن
to come by U رسیدن
escalated U رسیدن
escalate U رسیدن
getting U رسیدن
gets U رسیدن
arriving U رسیدن
get U رسیدن
peering U رسیدن
accru U رسیدن
maturate U رسیدن
escalates U رسیدن
to come to a he U رسیدن
escalating U رسیدن
enclose U احاطه شدن با چیزی . قرار دادن چیزی درون چیز دیگر
encloses U احاطه شدن با چیزی . قرار دادن چیزی درون چیز دیگر
enclosing U احاطه شدن با چیزی . قرار دادن چیزی درون چیز دیگر
relevance U 1-روش ارتباط چیزی با دیگری .2-اهمیت چیزی دریک موقعیت یا فرآیند
to appreciate something U قدر چیزی را دانستن [سپاسگذار بودن] [قدردانی کردن برای چیزی]
pushes U فشردن چیزی یا حرکت دادن چیزی با اعمال فشار روی آن
pushed U فشردن چیزی یا حرکت دادن چیزی با اعمال فشار روی آن
push U فشردن چیزی یا حرکت دادن چیزی با اعمال فشار روی آن
queries U پرسیدن درباره چیزی یا پیشنهاد اینکه چیزی غلط است
replace U برگرداندن چیزی درجای قبلی , قراردادن چیزی درمحل چیزدیگر
modify U تغییر داده چیزی یا مناسب استفاده دیگر کردن چیزی
replaced U برگرداندن چیزی درجای قبلی , قراردادن چیزی درمحل چیزدیگر
replaces U برگرداندن چیزی درجای قبلی , قراردادن چیزی درمحل چیزدیگر
replacing U برگرداندن چیزی درجای قبلی , قراردادن چیزی درمحل چیزدیگر
queried U پرسیدن درباره چیزی یا پیشنهاد اینکه چیزی غلط است
modifying U تغییر داده چیزی یا مناسب استفاده دیگر کردن چیزی
querying U پرسیدن درباره چیزی یا پیشنهاد اینکه چیزی غلط است
query U پرسیدن درباره چیزی یا پیشنهاد اینکه چیزی غلط است
modifies U تغییر داده چیزی یا مناسب استفاده دیگر کردن چیزی
to esteem somebody or something [for something] U قدر دانستن از [اعتبار دادن به] [ارجمند شمردن] کسی یا چیزی [بخاطر چیزی ]
control U مربوط به چیزی یا اطمینان یافتن از چیزی که بررسی میشود
establish U 1-کثیف و اثبات چیزی . 2-بیان استفاده یا مقدار چیزی
correction U صحیح کردن چیزی تغییری که چیزی را درست میکند
coveting U میل به تملک چیزی کردن طمع به چیزی داشتن
controlling U مربوط به چیزی یا اطمینان یافتن از چیزی که بررسی میشود
covets U میل به تملک چیزی کردن طمع به چیزی داشتن
establishes U 1-کثیف و اثبات چیزی . 2-بیان استفاده یا مقدار چیزی
covet U میل به تملک چیزی کردن طمع به چیزی داشتن
to pass by any thing U از پهلوی چیزی رد شدن چیزی رادرنظرانداختن یاچشم پوشیدن
controls U مربوط به چیزی یا اطمینان یافتن از چیزی که بررسی میشود
establishing U 1-کثیف و اثبات چیزی . 2-بیان استفاده یا مقدار چیزی
to hang over anything U سوی چیزی پیشامدگی داشتن بالای چیزی سوارشدن
land vi U بزمین رسیدن
Welcome back. U رسیدن بخیر
to attain on's majority U بحدرشد رسیدن
handed down U به تواتر رسیدن
to draw level U بحریف رسیدن
To reach ones destination. U بمقصد رسیدن
to be duly punished for U به کیفر ..... رسیدن
to be late U دیر رسیدن
to meet the a of U به تصویب رسیدن
to be approved U به تصویب رسیدن
to come to an end U بپایان رسیدن
to pay the penalty of U بسزای .... رسیدن
go round U به همه رسیدن
grow up U به سن بلوغ رسیدن
to draw to an end U بته رسیدن
to a greatness U به بزرگی رسیدن
to round into a man U بمردی رسیدن
wrap up U به نتیجه رسیدن
peak U به قله رسیدن
peaking U به قله رسیدن
to strike oil U بنفت رسیدن
to wait U خدمت رسیدن
to run out U بپایان رسیدن
deduction U از کل به جزء رسیدن
overgo U رسیدن به گذشتن
to come to a point U بنوک رسیدن
to come to a end U به پایان رسیدن
meet of approval of U به تصویب ..... رسیدن
reach an agreement U به توافق رسیدن
run out U باخر رسیدن
strike oil U به نفت رسیدن
on station U رسیدن به هدف
outjockey U در رسیدن پوشاندن
to go round U به همه رسیدن
peaks U به قله رسیدن
to the wall <idiom> U به آخر خط رسیدن
to the eye <idiom> U به نظر رسیدن
finish U به انتها رسیدن
taper off <idiom> U کم کم به آخر رسیدن
descends U به ارث رسیدن
descend U به ارث رسیدن
vanishing U به صفر رسیدن
vanishes U به صفر رسیدن
vanished U به صفر رسیدن
at the end of one's rope <idiom> U به آخرخط رسیدن
Recent search history Forum search
more | برای این معنی از دیگران سوال بپرسید. (Ask Question)
  Contact• | TermsPrivacy  © 2009 Perdic.com