English Persian Dictionary - Beta version
 
پرسش ترجمه خود را ارسال نمایید
| Help | About |
 
Home | Forum / پرسش و پاسخ | + Contribute | Users
Login | Sign up  
     

Enter keyword here!
  Tips | Translate!
✘ Close
✘ Close
Total search result: 201 (10 milliseconds)
ارسال یک معنی جدید
Menu
English Persian Menu
in one's best interest U به صلاح خود شخصی
معنی که میخواستی رو پیدا نکردی؟ برو تو این صفحه تا از دیگرون کمک بگیری.
Other Matches
f.drss U جامه شخصی که باتفتن شخصی دوخته درمجلس رقص بپوشند
subscribers U 1-شخصی که یک تلفن دارد.2-شخصی که مبلغی می پردازد تا به سرویس مثل BBS دستیابی یابد
subscriber U 1-شخصی که یک تلفن دارد.2-شخصی که مبلغی می پردازد تا به سرویس مثل BBS دستیابی یابد
own best interest U صلاح
to deesm a U صلاح دانستن
It is not advisable . It is inexpedient. U صلاح نیست
inadvisable U دور از صلاح مضر
common good U خیر عمومی یا صلاح همگانی
inadvisably U بدون اینکه صلاح باشد
I know best where my interests lie. U صلاح کارم را خودم بهتر می دانم
it is impolitic reply so soon U صلاح نیست به این زودی پاسخ داده شود
adjudicating U تشخیص برنده دریک بازی نیمه تمام باتوجه به بهترین حرکات ممکن طرفین توسط داور ذی صلاح
adjudicates U تشخیص برنده دریک بازی نیمه تمام باتوجه به بهترین حرکات ممکن طرفین توسط داور ذی صلاح
adjudicated U تشخیص برنده دریک بازی نیمه تمام باتوجه به بهترین حرکات ممکن طرفین توسط داور ذی صلاح
adjudicate U تشخیص برنده دریک بازی نیمه تمام باتوجه به بهترین حرکات ممکن طرفین توسط داور ذی صلاح
i advised him to go there U به صلاح او دانستم که برود مصلحت دیدم که برود
personas U شخصی
ones U شخصی
persona U شخصی
private U شخصی
some one U شخصی
informal U شخصی
personable U شخصی
civil U شخصی
civilian U شخصی
civilians U شخصی
one U شخصی
privates U شخصی
personae U شخصی
personal U شخصی
bomb scare U اطلاعتلفنیازوجودبمبدرمکانیتوسط شخصی
passanger car U اتومبیل شخصی
whosoever U هر شخصی که باشد
personal action U دعوی شخصی
whoso U هر شخصی که باشد
particular good U عین شخصی
personal affairs U امور شخصی
personal computing U محاسبات شخصی
personal error U خطای شخصی
personal constructs U سازههای شخصی
very own <adj.> U خصوصی [شخصی]
A private car. U اتوموبیل شخصی
informal observations U مشاهدات شخصی
personal computers U کامپیوتر شخصی
personal pronoun U ضمیر شخصی
somebody U یک شخص شخصی
self-interest U نفع شخصی
by end U غرض شخصی
oomph U چاذبه شخصی
backcourt foul U خطای شخصی
under one's thumb <idiom> U زیرنظر شخصی
personal computer U کامپیوتر شخصی
personal pronouns U ضمائر شخصی
on one's shoulders <idiom> U مسئولیت شخصی
individual foul U خطای شخصی
idols of the cave U اوهام شخصی
idiograph U نشان شخصی
who U چه شخصی چه اشخاصی
ibm personal computer U IBکامپیوتر شخصی
hire out <idiom> U اجاره شخصی
ea state in severalty U ملک شخصی
under one's belt <idiom> U میل شخصی
personal effects U لوازم شخصی
separate estate U اموال شخصی زن
self interest U نفع شخصی
private property U دارایی شخصی
personalty U دارایی شخصی
personalty U اموال شخصی
personalized form letter U فرم شخصی
self-employed U کار شخصی
self will U اراده شخصی
self intrest U نفع شخصی
self interest U غرض شخصی
proenomen U نام شخصی
self employed U کار شخصی
paraphernalia U اموال شخصی زن
personal staff U ستاد شخصی
personal remarks U انتقادات شخصی
personal influence U نفوذ شخصی
personal requirment U احتیاجات شخصی
personal identity U هویت شخصی
personal outlays U هزینههای شخصی
personal property U مایملک شخصی
personal property U اموال شخصی
personal income U درامد شخصی
personal requirment U حوائج شخصی
private motive U غرض شخصی
personal service U ابلاغ شخصی
personal exemptions U معافیتهای شخصی
personal service U خدمت شخصی
personal saving U پس انداز شخصی
personal motive U غرض شخصی
personal right U حقوق شخصی
personal interest U نفع شخصی
personal ownership U مالکیت شخصی
self regard U حفظ منافع شخصی
self intrested U دربند نفع شخصی
valor U ارزش شخصی واجتماعی
bye end U غرض شخصی قصدپنهان
personal chattels U دارایی شخصی منقول
toe the line <idiom> U انجام وفایف شخصی
bunched income U درامد خدمات شخصی
play (someone) for something <idiom> U به بازی گرفتن شخصی
personal identification number U شماره شناسایی شخصی
put in one's two cents <idiom> U به شخصی نظریه دادن
theatergoer U شخصی که مکرر به تئاترمیرود
to hold in d. U درتصرف شخصی داشتن
private property U دارایی شخصی بلامعارض
personal income tax U مالیات بر درامد شخصی
personalize U جنبه شخصی دادن به
ibm personal computer xt U کامپیوتر شخصی ای بی ام مدل XT
ibm personal computer system/ U کامپیوتر ای بی ام سیستم شخصی 2
onother's money U پول شخصی دیگر
pocket expenses U هزینه مختصر شخصی
home use entry U اعلامیه مصرف شخصی
personal property U دارایی شخصی منقول
paraphernal U وابسته به دارایی شخصی زن
individual income tax U مالیات بر درامد شخصی
fill (someone) in <idiom> U جزئیات را به شخصی گفتن
With my own capital . U با سرمایه شخصی خودم
duffle bag U کیسه لوازم شخصی
privy seal U مهر شخصی پادشاه
leave alone <idiom> U راحت گذاشتن (شخصی)
ibm personal computer at U کامپیوتر شخصی ای بی ام مدل AT
individualization of punshment U شخصی کردن مجازاتها
turn (someone) on <idiom> U به هیجان آوردن شخصی
self-interested U در بند نفع شخصی
unbeknownst U خارج از معلومات شخصی
owns U شخصی مال خودم
pin U شماره شناسایی شخصی
mend one's ways <idiom> U اثبات عادت شخصی
mannerism U اطوار واخلاق شخصی
unbeknown U خارج از معلومات شخصی
author U شخصی که برنامه می نویسد
mannerisms U اطوار واخلاق شخصی
self interested U در بند نفع شخصی
owning U شخصی مال خودم
owned U شخصی مال خودم
valour U ارزش شخصی واجتماعی
own U شخصی مال خودم
in one's hair <idiom> U عصبانی کردن شخصی
pinned U شماره شناسایی شخصی
pinning U شماره شناسایی شخصی
lightplane U هواپیمای شخصی کوچک وسبک
lowerclassman U شخصی که از طبقه پایین است
callers U شخصی که تقاضای تماس دارد
To have selfish motives . to have an axe to grind. U غرض شخصی ( خصوصی ) داشتن
musical chairs <idiom> U هر روز شخصی را سریککار گذاشتن
pim U برنامه مدیریت اطلاعات شخصی
ex-directory U شخصی که چنین شمارهای را دارد
analyst U شخصی مسئلهای را بررسی میکند
senders U شخصی که پیام ارسال میکند
operators U شخصی که با کامپیوتر کار میکند
personal information manager U برنامه مدیریت اطلاعات شخصی
caller U شخصی که تقاضای تماس دارد
copy for private use U نسخه برای استفاده شخصی
analysts U شخصی مسئلهای را بررسی میکند
consulting U شخصی که نصیحات تخصصی میدهد
personal disposable income U درامد قابل تصرف شخصی
personal computing U استفاده ازیک کامپیوتر شخصی
vectra pc tm U IBریزکامپیوتر سازگار باکامپیوتر شخصی AT
pc 00 U IBریزکامپیوتر سازگار باکامپیوتر شخصی XT
sender U شخصی که پیام ارسال میکند
woodworth personal data sheet U پرسشنامه اطلاعات شخصی وودورث
ex gratia U به خاطر میل یا علاقهی شخصی
operator U شخصی که با کامپیوتر کار میکند
talk shop <idiom> U درموردکار شخصی صحبت کردن
lifeguard U نجات غریق محافظ شخصی
chattel U مال منقول دارایی شخصی
message U اطلاع تارسالی از شخصی به دیگری
commercial type vehicle U خودروی تجارتی خودروهای شخصی
commercial water movement U حمل و نقل با کشتیهای شخصی
self help U اعاشه از راه کار شخصی
let (someone) have it <idiom> U شخصی را به سختی صدمه زدن
wear down <idiom> U زوار شخصی ازخستگی در رفتن
pin down <idiom> U اجبار شخصی دربیان واقعیت
lifeguards U نجات غریق محافظ شخصی
stentor U شخصی که صدای بلندی دارد
take to the cleaners <idiom> U همه پولهای شخصی رابردن
take for <idiom> U اشتباه شخصی برای چیزی
stand up and be counted <idiom> U گفتن نظر شخصی درجمع
square peg in a round hole <idiom> U شخصی که مناسب کاری نباشد
put one's own house in order <idiom> U سروسامان دادن کار شخصی
accessor U شخصی که به داده دسترسی دارد
tandy model 000hl U IBکامپیوتر شخصی سازگار باریزکامپیوتر XT
pull the rug out from under <idiom> U بهم ریختن نقشه شخصی
messages U اطلاع تارسالی از شخصی به دیگری
names U کلمه فراخوانی شخصی یا چیزی
ibm pc compatible computer U کامپیوتر شخصی سازگار باای بی ام
close to home <idiom> U به احساسات شخصی نزدیک شدن
It's for my personal use. برای استفاده شخصی است.
crackpot <idiom> U شخصی خنثی وبی اهمیت
self-help U اعاشه از راه کار شخصی
name U کلمه فراخوانی شخصی یا چیزی
disposable income U درامد شخصی پس از مالیات و بیمه
get a grip of oneself <idiom> U کنترل کردن احساسات شخصی
self revelation U افشاء افکار واحساسات شخصی
fair-weather friend <idiom> U شخصی که تنها دوست است
chew out (someone) <idiom> U به شدت سرزنش کردن (شخصی)
expert U شخصی که درباره موضوعی بسیار می داند
Recent search history Forum search
more | برای این معنی از دیگران سوال بپرسید. (Ask Question)
  Contact• | TermsPrivacy  © 2009 Perdic.com