Perdic.com
English Persian Dictionary - Beta version
پرسش ترجمه خود را ارسال نمایید
|
Help
|
About
|
Home
|
Forum / پرسش و پاسخ
|
+
Contribute
|
Users
Login | Sign up
Enter keyword here!
⌨
Tips
|
Translate!
✘ Close
✘ Close
Total search result: 204 (31 milliseconds)
ارسال یک معنی جدید
Menu
English
Persian
Menu
tierce
U
به سه قسمت تقسیم کردن
معنی که میخواستی رو پیدا نکردی؟ برو تو این صفحه تا از دیگرون کمک بگیری.
Search result with all words
fraction
U
بخش قسمت تبدیل بکسر متعارفی کردن بقسمتهای کوچک تقسیم کردن
fractions
U
بخش قسمت تبدیل بکسر متعارفی کردن بقسمتهای کوچک تقسیم کردن
quarter
U
به چهار قسمت مساوی تقسیم کردن
Other Matches
trisect
U
تقسیم بسه قسمت
tripartition
U
تقسیم بسه قسمت
trichotomy
U
تقسیم وجود انسان به سه قسمت
polychotomous
U
تقسیم شده بچند قسمت
bicipital
U
تقسیم شونده بدو قسمت دریک انتها
bifid
U
بوسیله شکاف بدو قسمت مساوی تقسیم شده
subdivide
U
بقسمتهای جزء تقسیم کردن باجزاء فرعی تقسیم بندی کردن
subdividing
U
بقسمتهای جزء تقسیم کردن باجزاء فرعی تقسیم بندی کردن
subdivides
U
بقسمتهای جزء تقسیم کردن باجزاء فرعی تقسیم بندی کردن
subdivided
U
بقسمتهای جزء تقسیم کردن باجزاء فرعی تقسیم بندی کردن
unified soil classification system (uscs
U
نوعی طبقه بندی خاک که به 51 قسمت تقسیم شده است
team handball court
U
مربع مستطیل 04 در 02 متر که باخطی به موازات خط دروازه به دو قسمت تقسیم شده وهر منطقه یک دروازه دارد
quartersaw
U
الوار رابچهار قسمت بریدن چوپ را بچهار قسمت اره کردن
section
U
قسمت قسمت کردن برش دادن
sections
U
قسمت قسمت کردن برش دادن
segmentation
U
تقسیم بچند قسمت یا قطعه قطعه قطعه سازی
shuttle
U
قسمت قسمت حرکت کردن
shuttles
U
حمل کردن قسمت به قسمت
shuttles
U
قسمت قسمت حرکت کردن
shuttled
U
قسمت قسمت حرکت کردن
shuttled
U
حمل کردن قسمت به قسمت
shuttle
U
حمل کردن قسمت به قسمت
cross refer
U
از یک قسمت کتاب به قسمت دیگر ان مراجعه کردن مراجعه متقابل کردن
divisor
U
عملوندی که برای تقسیم مقسوم علیه در عمل تقسیم به کار می روند
fissiparous
U
تولیدکننده سلولهای جدیدبوسیله تقسیم سلولی یاشکاف تقسیم شونده
vernier
U
درجه یا تقسیم بندی فرعی تقسیم بدرجات جزء
serve
U
نخ پیچی توزیع کردن تقسیم کردن خدمت نظام کردن
served
U
نخ پیچی توزیع کردن تقسیم کردن خدمت نظام کردن
serves
U
نخ پیچی توزیع کردن تقسیم کردن خدمت نظام کردن
base band
U
1-محدوده فرکانس سیگنال پیش از پردازش یا ارسال 2-سیگنالهای دیجیتالی ارسالی بدون تقسیم 3-اطلاعات تقسیم شده با یک فرکانس
baseband
U
1-محدوده فرکانس سیگنال پیش از پردازش یا ارسال 2-سیگنالهای دیجیتالی ارسالی بدون تقسیم 3-اطلاعات تقسیم شده با یک فرکانس
trellis coding
U
روش تقسیم سیگنال که از تقسیم فرکانس و فاز استفاده میکند تا خروجی بیشتر و نرخ خطای کمتر برای سرعت ارسال داده بر حسب بیت در ثانیه ایجاد کند
distributing
U
تقسیم کردن
separates
U
تقسیم کردن
separated
U
تقسیم کردن
distribute
U
تقسیم کردن
distributes
U
تقسیم کردن
separate
U
تقسیم کردن
to share out
U
تقسیم کردن
share
U
تقسیم کردن
shared
U
تقسیم کردن
shares
U
تقسیم کردن
give-and-take
<idiom>
U
تقسیم کردن
intersected
U
تقسیم کردن
intersects
U
تقسیم کردن
compart
U
تقسیم کردن
divides
U
تقسیم کردن
divide
U
تقسیم کردن
intersect
U
تقسیم کردن
compartment
U
تقسیم کردن
compartments
U
تقسیم کردن
aminister
U
تقسیم کردن
administering
U
تقسیم کردن
administer
U
تقسیم کردن
administered
U
تقسیم کردن
administers
U
تقسیم کردن
butt
U
ضربه با سر به حریف سرشاخ انتهای چوب هاکی قسمت انتهایی چوب گلف قسمت انتهای راکت تنیس قسمت انتهای چوب بیلیارد تپه یا برامدگی پشت زمین هدف
butted
U
ضربه با سر به حریف سرشاخ انتهای چوب هاکی قسمت انتهایی چوب گلف قسمت انتهای راکت تنیس قسمت انتهای چوب بیلیارد تپه یا برامدگی پشت زمین هدف
butts
U
ضربه با سر به حریف سرشاخ انتهای چوب هاکی قسمت انتهایی چوب گلف قسمت انتهای راکت تنیس قسمت انتهای چوب بیلیارد تپه یا برامدگی پشت زمین هدف
whack up
U
تقسیم به سهام کردن
shires
U
به استان تقسیم کردن
shire
U
به استان تقسیم کردن
fractionize
U
تقسیم بجزء کردن
graduating
U
تقسیم بندی کردن
fractionalize
U
تقسیم بجزء کردن
thirds
U
به سه بخش تقسیم کردن
canton
U
به بخش تقسیم کردن
cantons
U
به بخش تقسیم کردن
autotomize
U
تقسیم خودبخود کردن
third
U
به سه بخش تقسیم کردن
pull one's weight
<idiom>
U
کارها را تقسیم کردن
lot
U
تقسیم بندی کردن
graduate
U
تقسیم بندی کردن
compartmentation
U
تقسیم بندی کردن
partitions
U
تقسیم افراز کردن
sector
U
جزء تقسیم کردن
prorate
U
به نسبت تقسیم کردن
sectors
U
جزء تقسیم کردن
partition
U
تقسیم افراز کردن
distribute among the creditors in propor
U
به غرماء تقسیم کردن
break down
U
تقسیم بندی کردن
graduates
U
تقسیم بندی کردن
sectors
U
کوچکترین فضای دیسک مغناطیسی که توسط کامپیوتر آدرس پذیر است . دیسکک به شیارهای هم مرکز تقسیم میشود و هر شیار به سکتورهایی تقسیم میشود که میتواند به بایتهای داده را ذخیره کند
sector
U
کوچکترین فضای دیسک مغناطیسی که توسط کامپیوتر آدرس پذیر است . دیسکک به شیارهای هم مرکز تقسیم میشود و هر شیار به سکتورهایی تقسیم میشود که میتواند به بایتهای داده را ذخیره کند
quadrat
U
به قطعات مستطیل تقسیم کردن
syllabify
U
تقسیم به هجای مقطع کردن
compartmentalize
U
به بخشهای کوچکتر تقسیم کردن
compartmentalizes
U
به بخشهای کوچکتر تقسیم کردن
comparmentalize
U
به اپارتمانهای جداجدا تقسیم کردن
allocating
U
تقسیم کردن اختصاص دادن
compartmentalises
U
به بخشهای کوچکتر تقسیم کردن
split
U
ترک برداشتن تقسیم کردن
compartmentalised
U
به بخشهای کوچکتر تقسیم کردن
apportioned
U
تقسیم کردن تخصیص دادن
compartmentalizing
U
به بخشهای کوچکتر تقسیم کردن
compartmentalising
U
به بخشهای کوچکتر تقسیم کردن
dichotomize
U
بدو بخش تقسیم کردن
to d. with others
U
بادیگران تقسیم یاسهم کردن
compartmentalized
U
به بخشهای کوچکتر تقسیم کردن
allocates
U
تقسیم کردن اختصاص دادن
allocate
U
تقسیم کردن اختصاص دادن
admeasure
U
سهم دادن تقسیم کردن
divisions
U
بخش رسته تقسیم کردن
distributes
U
تقسیم کردن تعمیم دادن
distributing
U
تقسیم کردن تعمیم دادن
lot
U
کالا بقطعات تقسیم کردن
division
U
بخش رسته تقسیم کردن
aliquot
U
بدوقسمت مساوی تقسیم کردن
distribute
U
تقسیم کردن تعمیم دادن
apportioning
U
تقسیم کردن تخصیص دادن
apportions
U
تقسیم کردن تخصیص دادن
gerrymander
U
بطورغیر عادلانه تقسیم کردن
apportion
U
تقسیم کردن تخصیص دادن
pottion
U
تقسیم کردن سهم دادن از
parcel
U
به قطعات تقسیم کردن توزیع کردن
parcels
U
به قطعات تقسیم کردن توزیع کردن
terneplate
U
ورق الیاژی مرکب از چهار قسمت سرب ویک قسمت قلع
terne
U
ورق الیاژی مرکب از چهار قسمت سرب ویک قسمت قلع
ecphora
U
پیش آمدگی
[طرحی که یک قسمت روی قسمت دیگر قرار بگیرد.]
plank
U
قسمت مهم مرام سیاسی قسمت اصلی یک روش فکری
shuttling
U
حمل قسمت به قسمت یکانها ووسایل با استفاده از تعدادمعینی خودرو
partitions
U
اپارتمان تقسیم به بخشهای جزء کردن
balkanize
U
ناحیهای را بقطعات ریز تقسیم کردن
partition
U
اپارتمان تقسیم به بخشهای جزء کردن
piecemeal
U
به اجزاء ریز تقسیم کردن خردخرد
dispart
U
تقسیم شدن هدف گیری کردن
trisect
U
بسه بخش مساوی تقسیم کردن
long bone
U
که شامل یک قسمت استوانهای و دو قسمت برجسته در انتها میباشند
batch
U
با مقیاس تقسیم کردن عملیات مربوط به بتن
batches
U
با مقیاس تقسیم کردن عملیات مربوط به بتن
cross disbursing
U
انتقال اعتباراز یک قسمت به قسمت دیگرتبدیل اعتبارات
base section
U
رسد مبنا قسمت پایه قسمت تحتانی
impute
U
تقسیم کردن متهم کردن
imputes
U
تقسیم کردن متهم کردن
imputing
U
تقسیم کردن متهم کردن
imputed
U
تقسیم کردن متهم کردن
hyphens
U
علامت چاپ برای نشان دادن تقسیم کردن کلمه
hyphen
U
علامت چاپ برای نشان دادن تقسیم کردن کلمه
divide
U
قسمت کردن
pouf
U
قسمت پف کردن
partitions
U
قسمت کردن
partition
U
قسمت کردن
whack up
U
قسمت کردن
sect
U
قسمت کردن
sects
U
قسمت کردن
divides
U
قسمت کردن
fanfold
U
یک قسمت به یک جهت قسمت دیگر در جهت مخالف تا کاغذ به طور مناسب در چاپگر قرار گیرد
executing agency
U
قسمت اجراکننده قسمت اجرایی
partitioning
U
قسمت بندی کردن
subdevice
U
قسمت کردن مجدد
departmentalize
U
بچند قسمت کردن
terrtorialize
U
محدود بیک ناحیه کردن بصورت خطه در اوردن بنواحی متعدد تقسیم کردن بصورت قلمرو در اوردن
segments
U
قطعه قطعه کردن به بخشهای مختلف تقسیم کردن
segment
U
قطعه قطعه کردن به بخشهای مختلف تقسیم کردن
public relations officer
U
رئیس قسمت روابط عمومی رئیس قسمت امور مطبوعاتی
public relations officers
U
رئیس قسمت روابط عمومی رئیس قسمت امور مطبوعاتی
trim
U
هدایت کردن تخته موج به قسمت هموار
trimmest
U
هدایت کردن تخته موج به قسمت هموار
head off
U
دور کردن قسمت جلوی قایق از باد
head down
U
دور کردن قسمت جلوی قایق از باد
trims
U
هدایت کردن تخته موج به قسمت هموار
detachment
U
یکان جزء یک قسمت یکان کوچک دسته یا قسمت جدا شده از یکان بزرگترقسمت قرارگاه
detachments
U
یکان جزء یک قسمت یکان کوچک دسته یا قسمت جدا شده از یکان بزرگترقسمت قرارگاه
outside
U
خم کردن بدن به قسمت خارجی منحنی پیچ اسکی
outsides
U
خم کردن بدن به قسمت خارجی منحنی پیچ اسکی
poop
U
قسمت بلند عقب کشتی صدای بوق ایجاد کردن
poops
U
قسمت بلند عقب کشتی صدای بوق ایجاد کردن
army nurse corps
U
قسمت پرستاری ارتش قسمت پرستاری نیروی زمینی
enlisted section
U
قسمت مربوط به افراد یاسربازان قسمت اقدام افراد
war head
U
قسمت قابل انفجار اژدر که هنگام مشق کردن برداشته میشود
shuttle
U
بمباران قسمت به قسمت
shuttle
U
راهپیمائی قسمت به قسمت
shuttles
U
بمباران قسمت به قسمت
to sell in lots
U
قسمت قسمت فروختن
parts per million
U
قسمت در میلیون قسمت
p.p.m
U
قسمت در یک میلیون قسمت
shuttles
U
راهپیمائی قسمت به قسمت
shuttled
U
راهپیمائی قسمت به قسمت
throttling
U
عبور قسمت به قسمت
throttle
U
عبور قسمت به قسمت
throttled
U
عبور قسمت به قسمت
shuttled
U
بمباران قسمت به قسمت
throttles
U
عبور قسمت به قسمت
factorize
U
تقسیم یک عدد به دو عدد کامل که در اثر ضرب کردن همان عدد اصلی نتیجه شود
forward overlap
U
پوشش در قسمت جلویی انطباق در قسمت جلویی
hyphens
U
فضای خالی که پس از تقسیم کردن کلمه در آخر خط درج میشود در متن کلمه پرداز. ولی هنگام نوشتن طبیعی کلمه دیده نمیشود
hyphen
U
فضای خالی که پس از تقسیم کردن کلمه در آخر خط درج میشود در متن کلمه پرداز. ولی هنگام نوشتن طبیعی کلمه دیده نمیشود
choke bore
U
روکشی برای سوراخ کردن یاتراش دادن داخل سیلندر که قسمت بالای ان دارای قطری کمتر از قطر اصلی سیلندرمیباشد
B register
U
1-ثبات آدرس که به آدرس مرجع اضافه شده که محل مورد نظر را مشخص میکند 2-ثباتی که برای گسترده تر کردن اکومولاتور برای ضرب و تقسیم به کار می رود
write protect
U
غیر ممکن کردن نوشتن روی فلاپی دیسک یا با حرکت دادن قسمت حفافت در مقابل نوشتن
railway division
U
قسمت عملیات راه اهن قسمت ترابری با راه اهن
division police petty officer
U
درجه دار دژبان قسمت درجه دار انتظامات قسمت
cellular unit
U
یکان قسمت به قسمت یکان مبنا
dispensations
U
تقسیم
dispensation
U
تقسیم
apportionment
U
تقسیم
allocating
U
تقسیم
allocates
U
تقسیم
repartition
U
تقسیم
allocate
U
تقسیم
Recent search history
Forum search
more
|
برای این معنی از دیگران سوال بپرسید. (Ask Question)
✘ Close
Contact
|
Terms
|
Privacy
© 2009 Perdic.com