English Persian Dictionary - Beta version
 
پرسش ترجمه خود را ارسال نمایید
| Help | About |
 
Home | Forum / پرسش و پاسخ | + Contribute | Users
Login | Sign up  
     

Enter keyword here!
  Tips | Translate!
✘ Close
✘ Close
Total search result: 204 (11 milliseconds)
ارسال یک معنی جدید
Menu
English Persian Menu
put in jail U به زندان انداختن
معنی که میخواستی رو پیدا نکردی؟ برو تو این صفحه تا از دیگرون کمک بگیری.
Search result with all words
send up <idiom> U حکم به زندان انداختن کسی
to dungeon somebody U به زندان انداختن کسی [تاریخ]
to cast [throw] somebody into the dungeon U به زندان انداختن کسی [تاریخ]
Other Matches
breakaway U شکستن خط محاصره شکستن بند زندان فرار از زندان
dropped U گل پس از چرخیدن روی حلقه بسکتبال به زمین انداختن انداختن گوی گلف به سوراخ به زمین انداختن توپ پس ازبل گرفتن
dropping U گل پس از چرخیدن روی حلقه بسکتبال به زمین انداختن انداختن گوی گلف به سوراخ به زمین انداختن توپ پس ازبل گرفتن
drop U گل پس از چرخیدن روی حلقه بسکتبال به زمین انداختن انداختن گوی گلف به سوراخ به زمین انداختن توپ پس ازبل گرفتن
drops U گل پس از چرخیدن روی حلقه بسکتبال به زمین انداختن انداختن گوی گلف به سوراخ به زمین انداختن توپ پس ازبل گرفتن
bring down U به زمین انداختن حریف انداختن شکار
horrified U بهراس انداختن به بیم انداختن
horrifying U بهراس انداختن به بیم انداختن
horrify U بهراس انداختن به بیم انداختن
horrifies U بهراس انداختن به بیم انداختن
jeopard U بخطر انداختن بمخاطره انداختن
steer roping U کمند انداختن به گاو ونگهداشتن ناگهانی اسب برای انداختن گاو بزمین
jailing U زندان
slammer U زندان
jailed U زندان
jail U زندان
qoud U زندان
gaol U زندان
prisons U زندان
quod U زندان
prison U زندان
presidio U زندان
pokey U زندان
jails U زندان
hoosegow U زندان
dungeons U زندان
hothouses U زندان
grate U زندان
bridewell U زندان
grates U زندان
hothouse U زندان
gaoled U زندان
house of correction U زندان
dungeon U زندان
gaoling U زندان
tolbooth U زندان
calaboose U زندان
grated U زندان
gaols U زندان
imprisonment U زندان
tollbooth U زندان
prison U وابسته به زندان
cell U زندان انفرادی
prisons U وابسته به زندان
prison U زندان کردن
cell U زندان تکی
prisons U زندان کردن
warden U رئیس زندان
wardens U رئیس زندان
incarcerates U در زندان نهادن
imprison U زندان کردن
prison camps U زندان صحرایی
solitary confinement U زندان انفرادی
solitary confinement U زندان مجرد
life sentence حکم زندان
prison camp U زندان صحرایی
incarcerating U در زندان نهادن
incarcerated U در زندان نهادن
incarcerate U در زندان نهادن
imprisons U زندان کردن
to break the prison U گریختن از زندان
to serve time U در زندان بسربردن
cells U زندان تکی
imprisoning U زندان کردن
sweatbox U زندان مجرد
disciplinary barracks U زندان انضباطی
disciplinary barracks U زندان دژبان
disciplinary segregation U زندان انضباطی
cans U زندان کردن
dunggeon U زندان زیرزمین
canning U زندان کردن
can U زندان کردن
lockup U زندان کردن
lockups U زندان کردن
to cage up U در زندان افکندن
wards U سلول زندان
black hole U زندان تاریک
close confinement U زندان انفرادی
confinement facility U تاسیسات زندان
ward U سلول زندان
bagnio U زندان شرقی
confinement U زندان بودن
maximum security prison U زندان فوق امنیتی
black holes U زندان تاریک
put in jail U در زندان افکندن
prison breaking U زندان گریزی
jailbreak U فرار از زندان
jailbreaks U فرار از زندان
serve time U در زندان به سر بردن
state prison U زندان ایالتی
state prison U زندان دولتی
house of d. U زندان موقتی
prison breaker U زندان گریز
penology U اداره زندان
from out the prison U از توی زندان
disprison U از زندان دراوردن
cells U زندان انفرادی
extra good time U وقت معافیت از زندان
wards U حیاط محوطه زندان
dungeon U سیاه چال [در زندان]
oubliette U سیاه چال [در زندان]
bastille U زندان عمومی سابق در
ward U حیاط محوطه زندان
dungeons U سیاه چال ها [در زندان]
oubliettes U سیاه چال ها [در زندان]
breach of prison U جرم فرار از زندان
He was sent to jail. U اورابه زندان انداختند
extra good time U معافی مشروط از زندان
To beak jail . U از زندان فرار کردن
to bail out U با ضمانت از زندان دراوردن
lay by the heels U در بند یا زندان نهادن
marshall U مارشال رئیس زندان
prison psychosis U روان پریشی زندان
prisoner of war cage U زندان زندانیان جنگی
governor U حاکم رئیس زندان
governors U حاکم رئیس زندان
clink U زندان [اصطلاح روزمره]
jug U زندان [اصطلاح روزمره]
coop U اغل گوسفند زندان
lay fast by the heels U در بند یا زندان نهادن
wardress U نگهبان و محافظ زن در زندان
recommit U دوباره زندان کردن
quad U زندانی کردن در زندان افکندن
quads U زندانی کردن در زندان افکندن
diversion U استفاده ازجایگزین جزابه جای زندان
diversion law U استفاده ازجایگزین جزابه جای زندان
run (someone) in <idiom> U به زندان بردن ،دستگیر کردن
prison bird U کسیکه زندان خانه او شده است
jailŠetc U کسیکه زندان خانه اوشده است
penitentiaries U دار التادیب بازداشتگاه یا زندان مجرمین
penitentiary U دار التادیب بازداشتگاه یا زندان مجرمین
let down U پایین انداختن انداختن
negligent escape U فرار از زندان بدون اطلاع ورضایت مامور محافظش
oubiette U زندان پنهان که در بالای ان یک روزنه هست و بس سیاه چال
turnkey U کلید دار زندان دستگاه انحراف سنج زاویه
colony U موسسه ای دور از تمدن برای گروهی از مردم [مانند زندان]
court of record U در CL فقط اینگونه محاکم حق صدور حکم جریمه و زندان را دارند
The law prescribes a prison sentence of at least five years for such an offence. U قانون کم کمش پنج سال حکم زندان برای چنین جرمی تجویزمی کند.
contempt U در CLممکن است این جرم به وسیله جریمه یا زندان یا هردو کیفر داده شود اهانت
billiard point U در بازی بیلیارد انگلیسی 2امتیاز برای کارامبول و 3امتیاز برای کیسه انداختن در بازی امریکایی 1 امتیازبرای کارامبول و امتیازهای دیگر برای کیسه انداختن
Hard architecture U [ساختمان محکم، غیر شخصی و بدون پنجره که معمولا زندان ها و بیمارستان های روانی به این سبک ساخته می شده است.]
habeas corpus U دستور احضار زندانی دستوری که دادگاه به زندان محل توقیف زندانی یی که توقیفش را غیر قانونی می داند
to release U آزاد کردن [رها کردن ] [از زندان]
ransom U وجهی که جهت ازادکردن اسیر یا خریداری مدت زندان قابل خرید پرداخت شودوجهی که جهت احتراز ازتنبیهات جزایی از طرف مجرم و به جای تقبل ان تنبیهات پرداخت شود
ransoms U وجهی که جهت ازادکردن اسیر یا خریداری مدت زندان قابل خرید پرداخت شودوجهی که جهت احتراز ازتنبیهات جزایی از طرف مجرم و به جای تقبل ان تنبیهات پرداخت شود
deleting U انداختن
omitting U انداختن
lines U خط انداختن در
deletes U انداختن
omitted U انداختن
let fall U انداختن
overthrows U بر انداختن
leave out U انداختن
line U خط انداختن در
omits U انداختن
lay away U انداختن
overthrown U بر انداختن
lash vt U انداختن
hewing U انداختن
deleted U انداختن
hews U انداختن
run home U جا انداختن
delete U انداختن
retroject U پس انداختن
emplace U جا انداختن
spilled or spilt U انداختن
omit U انداختن
sling U انداختن
slinging U انداختن
slings U انداختن
overthrowing U بر انداختن
jaculate U انداختن
fells U انداختن
relegate U انداختن
prostrate U از پا انداختن
launches U به اب انداختن
deracination U بر انداختن
bottom U ته انداختن
bottoms U ته انداختن
benite U به شب انداختن
launched U به اب انداختن
string U زه انداختن به
brush finish U خط انداختن
felling U انداختن
pilling U تل انداختن
stagger U از پا انداختن
floriate U گل انداختن در
overthrow U بر انداختن
fling U انداختن
flinging U انداختن
flings U انداختن
launching U به اب انداختن
hurl U انداختن
hurled U انداختن
hurls U انداختن
overthrew U بر انداختن
felled U انداختن
launch U به اب انداختن
hewed U انداختن
relegates U انداختن
Recent search history Forum search
more | برای این معنی از دیگران سوال بپرسید. (Ask Question)
  Contact• | TermsPrivacy  © 2009 Perdic.com