English Persian Dictionary - Beta version
 
پرسش ترجمه خود را ارسال نمایید
| Help | About |
 
Home | Forum / پرسش و پاسخ | + Contribute | Users
Login | Sign up  
     

Enter keyword here!
  Tips | Translate!
✘ Close
✘ Close
Total search result: 201 (39 milliseconds)
ارسال یک معنی جدید
Menu
English Persian Menu
make a diplomatic representation U به دولتی تذکر دادن یا توجه دولتی را به موضوعی جلب کردن
معنی که میخواستی رو پیدا نکردی؟ برو تو این صفحه تا از دیگرون کمک بگیری.
Other Matches
service U منفعه توجه و حفظ کردن خدمات دولتی و عمومی وفیفه مامور دولت
serviced U منفعه توجه و حفظ کردن خدمات دولتی و عمومی وفیفه مامور دولت
the funds U قرضه دولتی سهام وام دولتی
welfare state U دولتی که به خدمات اجتماعی توجه خاص دارد
crown debt U طلب دولتی بستانکاری دولتی
privatizes U غیر دولتی کردن
privatize U غیر دولتی کردن
privatized U غیر دولتی کردن
privatises U غیر دولتی کردن
privatised U غیر دولتی کردن
privatising U غیر دولتی کردن
privatizing U غیر دولتی کردن
privatization U غیر دولتی کردن
guild socialism U سوسیالیسم صنفی عقیده کسانی که درعین اعتقاد به سوسیالیسم معتقد به ایجاد سیستم عدم تمرکز در مورد اصناف ودادن ازادی بیشتر به انهابودند و کنترل دولتی صاحبان حرف را جایز نمیشمردند واز این نظر گرایش ایشان به سندیکالیسم قابل توجه است
stating U دولتی
states U دولتی
stated U دولتی
belonging to the state <adj.> U دولتی
national [state, federal state] <adj.> U دولتی
government-run [television, newspaper etc.] <adj.> U دولتی
state U دولتی
governmental U دولتی
state- U دولتی
governmental <adj.> U دولتی
state bank U بانک دولتی
government property U مال دولتی
the funds U وام دولتی
civil services U خدمات دولتی
government control U نظارت دولتی
civil servants U مستخدم دولتی
economic unit U موسسه دولتی و ...
government office U اداره دولتی
privates U غیر دولتی
government officials U مامورین دولتی
state university U دانشگاه دولتی
state college U دانشکده دولتی
public servants U مامورین دولتی
state ownership U مالکیت دولتی
state enterprise U مالکیت دولتی
stating U دولتی حالت
government owned industries U صنایع دولتی
state prison U زندان دولتی
state socialism U سوسیالیسم دولتی
private U غیر دولتی
public assistance U کمکهای دولتی
debenture U حواله دولتی
nationalized industries U صنایع دولتی
stated U دولتی حالت
quasi public U نیمه دولتی
state- U دولتی حالت
public schools U مدارس دولتی
state enterprise U بنگاه دولتی
public sector U بخش دولتی
public ownership U خالصه دولتی
public domain U خالصه دولتی
public ownership U مالکیت دولتی
public domain U مالکیت دولتی
state U دولتی حالت
government sector U بخش دولتی
states U دولتی حالت
government control U کنترل دولتی
government departments U دوایر دولتی
public domain U خالصه دولتی
public institutions U نهادهای دولتی
public monopoly U انحصار دولتی
public ownership U مالکیت دولتی
public service U استخدام دولتی
public ship U ناو دولتی
civil servant U مستخدم دولتی
government regulation U مقررات دولتی
etatism U سوسیالیزم دولتی
political circles U دوایر دولتی
bill of oredit U اوراق قرضه دولتی
granted U کمک دولتی اعانه
government enterprise U موسسات تولیدی دولتی
lycee l U دبیرستان دولتی درفرانسه
grants U کمک دولتی اعانه
grant U کمک دولتی اعانه
government broadcasting U پخش برنامههای دولتی
bureaucracies U مجموع گماشتگان دولتی
government securities U اوراق بهادار دولتی
quasi public company U شرکت نیمه دولتی
arms U نشان دولتی نیرو
order in council U تصویب نامه دولتی
the king in council U شورای دولتی باحضوراعلیحضرت
The corruption in government offices . U فساد دردستگاههای دولتی
state planning U برنامه ریزی دولتی
adhesion U الحاق دولتی به یک پیمان
government bonds U اوراق قرضه دولتی
bureaucracy U مجموع گماشتگان دولتی
fund holder U دارنده سهام قرضه دولتی
funded U تنخواه قرضه دولتی سهام
fund U تنخواه قرضه دولتی سهام
iranian state railways U راه اهن دولتی ایران
security U گرو سهام قرضه دولتی
dole U کمک هزینه دولتی به بیکاران
blue book U هرکتاب یانشریه رسمی دولتی
public ship U کشتی حمل و نقل و مسافربر دولتی
emission U انتشار سهام دولتی و اوراق قرضه و اسکناس
floater U گواهی نامه سهام دولتی یا راه اهن
emissions U انتشار سهام دولتی و اوراق قرضه و اسکناس
barratry U خرید و فروش مقامهای دولتی ومذهبی با پول
The subsidy will be phased out next year. U یارانه دولتی در سال آینده به پایان می رسد.
bureaucrats U مامور دولتی مقرراتی واهل کاغذ بازی دیوان سالار
mandatory power U دولتی که قیم و سرپرست دولت یا حکومت یا سرزمین دیگری باشد
bureaucrat U مامور دولتی مقرراتی واهل کاغذ بازی دیوان سالار
demarche U عمل سیاسی اقدامی است که دولتی درمورد مسئله خاصی
spoils system U سیستم تقسیم مناسب دولتی بین اعضاء حزب حاکم
innocent passage U مثل حالتی که دولتی قوای خود را جهت سوار کردن به کشتی از خاک کشور دیگری با رضایت ان کشور بدون حالت تهاجمی عبور دهد
The US government agencies dropped the ball in preventing the attack. U سازمان های دولتی ایالات متحده در جلوگیری از حمله ناکام شدند .
transportation in kind U وسیله حمل و نقل دولتی یامجانی اعم از هواپیما یاکشتی یا اتوبوس
call-ups U تذکر دادن جمع کردن
call-up U تذکر دادن جمع کردن
call up U تذکر دادن جمع کردن
free trade U شیوهای که دران کالاها بدون محدودیتهای دولتی از کشوری به کشوردیگر انتقال داده میشود
revenue cutter U کشتی مسلح دولتی که برای جلوگیری ازقاچاق واجرای قوانین مالیاتی بکار رود
totaliarian state U دولتی که دران یک نفر یا یک هیات حاکمه اختیار و تصدی همه امور رادر دست دارند
full power U اختیاری است که دولتی به نماینده خود به طور موقتی میدهد تا درمورد بخصوصی مذاکره و اخذتصمیم کند
pluralism U عقیده مبتنی برلزوم دخالت کلی و عملی موسسات و مجامع غیر دولتی در امر اداره مملکت
common carrier U شرکتی دولتی که تلفن تلگراف و سایر امکانات مخابراتی را جهت عموم تهیه میکند حامل مشترک
vetoed U حق و اختیاریک ارگان دولتی برای منع یابی اثر کردن تصمیم یک ارگان دیگر حقی است که اعضادائمی شورای امنیت سازمان ملل متحد برای نفی تصمیمات ان دارند
veto U حق و اختیاریک ارگان دولتی برای منع یابی اثر کردن تصمیم یک ارگان دیگر حقی است که اعضادائمی شورای امنیت سازمان ملل متحد برای نفی تصمیمات ان دارند
vetoes U حق و اختیاریک ارگان دولتی برای منع یابی اثر کردن تصمیم یک ارگان دیگر حقی است که اعضادائمی شورای امنیت سازمان ملل متحد برای نفی تصمیمات ان دارند
vetoing U حق و اختیاریک ارگان دولتی برای منع یابی اثر کردن تصمیم یک ارگان دیگر حقی است که اعضادائمی شورای امنیت سازمان ملل متحد برای نفی تصمیمات ان دارند
federal privacy act U قانون فدرال که از اشکار شدن پرونده پرسنلی افراد توسط عوامل دولتی یا طرفهای قرارداد ان جلوگیری میکند
safe conducts U سمدی که فرستاده دولتی که در حال جنگ با دولت مرسل الیه است قبل از ورود به خاک ان کشور باید تحصیل کند
safe-conducts U سمدی که فرستاده دولتی که در حال جنگ با دولت مرسل الیه است قبل از ورود به خاک ان کشور باید تحصیل کند
safe conduct U سمدی که فرستاده دولتی که در حال جنگ با دولت مرسل الیه است قبل از ورود به خاک ان کشور باید تحصیل کند
yamen U اداره یا مقام رسمی مندرین یا کارمند دارای رتبه اداره دولتی
pork barrel U برنامه دولتی دارای منافع مادی برای اشخاص تصویب کننده ان یا برای دولت
governmentalize U تحت کنترل حکومت در اوردن بصورت دولتی در اوردن
semipublic U نیمه عمومی نیمه دولتی
to put in remembrance U تذکر دادن
warns U تذکر دادن
warned U تذکر دادن
warn U تذکر دادن
requisition U تذکر و اخطارکتبی دادن
requisitioning U تذکر و اخطارکتبی دادن
requisitions U تذکر و اخطارکتبی دادن
requisitioned U تذکر و اخطارکتبی دادن
minds U تذکر دادن مراقب بودن
mind U تذکر دادن مراقب بودن
to weigh in [on something] U تذکر دادن [در مورد چیزی]
minding U تذکر دادن مراقب بودن
to ingratite oneself U خودرا طرف توجه قرار دادن خود شیرینی کردن
notification U عملی است که دولتی برای اگاه ساختن دولت دیگر برای اطلاع از مسئله مهمی انجام میدهد و هدف از این عمل ان است که طرف از مسیله مذکور قانونا"مطلع تلقی شود
To let the cat out of the bag . To spI'll the beans . To give the game away . U موضوعی را لو دادن
skim U سرشیر گرفتن از تماس مختصر حاصل کردن بطور سطحی مورد توجه قرار دادن
skims U سرشیر گرفتن از تماس مختصر حاصل کردن بطور سطحی مورد توجه قرار دادن
skimmed U سرشیر گرفتن از تماس مختصر حاصل کردن بطور سطحی مورد توجه قرار دادن
To emborider(embellish) a subject . U به موضوعی شاخ وبرگ دادن
To drag out an affair . To go on and on . موضوعی را کش دادن [بدرازا کشاندن]
to harp on a subject U زیادموضوعی راطول دادن به موضوعی چسبیدن
recredential U نامهای است که بعضی اوقات رئیس دولتی که سفیر نزد ان ماموریت دارد در جواب احضار نامه سفیر به رئیس دولت فرستنده سفیر می نویسد و در واقع این نامه پاسخی است به استوار نامهای که سفیر در شروع ماموریتش تقدیم داشته است
lobbied U تحمیل موضوعی بر دستگاه قانونگذاری به به این ترتیب که موضوعی را به نفع فرد یاطبقه خاص در قالب قانون بریزد لایحهای را از طریق تماس قبلی با نمایندگان مجلس و خواهش از ایشان به تصویب رساندن
lobbies U تحمیل موضوعی بر دستگاه قانونگذاری به به این ترتیب که موضوعی را به نفع فرد یاطبقه خاص در قالب قانون بریزد لایحهای را از طریق تماس قبلی با نمایندگان مجلس و خواهش از ایشان به تصویب رساندن
lobby U تحمیل موضوعی بر دستگاه قانونگذاری به به این ترتیب که موضوعی را به نفع فرد یاطبقه خاص در قالب قانون بریزد لایحهای را از طریق تماس قبلی با نمایندگان مجلس و خواهش از ایشان به تصویب رساندن
ingratiates U طرف توجه قرار دادن
ingratiating U طرف توجه قرار دادن
ingratiate U طرف توجه قرار دادن
ingratiated U طرف توجه قرار دادن
draw attention U توجه کسی را جلب کردن توجه جلب شدن
Baa! U بع! [صدای گوسفند دادن برای جلب توجه]
To raise a question . To bring up a matter . U موضوعی رامطرح کردن
To follow up (trace) a matter (case). U موضوعی را دنبال کردن
to touch upon [a topic] U ذکر کردن [موضوعی]
to grasp an idea U موضوعی رادرک کردن
to approach [a topic] U ذکر کردن [موضوعی]
To discuss a question with someone . U موضوعی را با کسی مطرح کردن
to over a subject U موضوعی را با خنده بحث کردن
to rule on something U حکم کردن در موضوعی [قانون]
to e. a person an a subject U کسی را در موضوعی راهنمایی کردن
to sit U درباره موضوعی جلسه کردن
To deliberately fudge the issue . To gloss it over . U موضوعی را ماست مالی کردن
nial a line to the counter U کذب موضوعی را ثابت کردن
to row back <idiom> <verb> U نقض کردن [موضوعی در مقابل حریف]
rogatory commission U موضوعی را ازمحکمهای به دادگاه دیگراحاله کردن
to backtrack <idiom> <verb> U نقض کردن [موضوعی در مقابل حریف]
to argue for [against] something U بطرفداری از [برضد ] موضوعی استدلال کردن
to argue the case for [against] something U بطرفداری از [برضد ] موضوعی استدلال کردن
to paint a rosy picture of something U امیدوارانه به چیزی [موضوعی] نگاه کردن
submission U موضوعی رابه داوری ارجاع کردن
screamer U اگهی درشت وجالب توجه در روزنامه مطالب جالب توجه
dismiss U منفصل کردن موضوعی را مختومه کردن
dismissing U منفصل کردن موضوعی را مختومه کردن
dismisses U منفصل کردن موضوعی را مختومه کردن
talk out U بوسیله بحث شفاهی موضوعی را روشن کردن
to linger on a subject U روعی موضوعی درنگ کردن یامعطل شدن
flag U جلب توجه برنامه در شبکه در حین اجرا برای تامین نتیجه یا گزارش دادن یا اعدام یک چیز خالص
flags U جلب توجه برنامه در شبکه در حین اجرا برای تامین نتیجه یا گزارش دادن یا اعدام یک چیز خالص
refer U توجه کردن یا کار کردن یا نوشتن درباره چیزی
referred U توجه کردن یا کار کردن یا نوشتن درباره چیزی
refers U توجه کردن یا کار کردن یا نوشتن درباره چیزی
figure on U توجه کردن
attends U توجه کردن
marks U توجه کردن
to take keep U توجه کردن
attending U توجه کردن
pay attention <idiom> U توجه کردن
to watch over U توجه کردن
Recent search history Forum search
more | برای این معنی از دیگران سوال بپرسید. (Ask Question)
  Contact• | TermsPrivacy  © 2009 Perdic.com