English Persian Dictionary - Beta version
 
پرسش ترجمه خود را ارسال نمایید
| Help | About |
 
Home | Forum / پرسش و پاسخ | + Contribute | Users
Login | Sign up  
     

Enter keyword here!
  Tips | Translate!
✘ Close
✘ Close
Total search result: 201 (34 milliseconds)
ارسال یک معنی جدید
Menu
English Persian Menu
move in U به خانه تازه اسباب کشی کردن
معنی که میخواستی رو پیدا نکردی؟ برو تو این صفحه تا از دیگرون کمک بگیری.
Other Matches
to move in U بخانه تازه اسباب کشی کردن
To collect (pack)the household goods. U اسباب خانه را جمع کردن
house-warmings U ولیمه خانه تازه
house-warming U ولیمه خانه تازه
house warming U ولیمه خانه تازه
pigenhole U کاغذ دان جعبه مخصوص نامه ها خانه خانه کردن
knife boy U خانه شاگردی که کارش پاک کردن کاردهای سفره است خانه شاگرد
honeycomb U ارایش شش گوش خانه خانه کردن
honeycombs U ارایش شش گوش خانه خانه کردن
enactory U دربردارنده مقر رات) تازه برقرارکننده حقوق تازه
new blood <idiom> U جان تازه به چیزی دادن ،نیروی تازه یافتن
disfurnish U بی اسباب کردن
honey comb U خانه خانه کردن
new coined U تازه بنیاد تازه سکه زده
move house U اسباب کشی کردن
move U اسباب کشی کردن
to shift to the new building U اسباب کشی کردن
moves U اسباب کشی کردن
conspiratress U اسباب چینی کردن
to form a plot U اسباب چینی کردن
moved U اسباب کشی کردن
moves U اسباب کشی کردن تکان
mounting U اسباب سوار شدن یا کردن
moved U اسباب کشی کردن تکان
move U اسباب کشی کردن تکان
pilot U اسباب تنظیم ومیزان کردن چیزی
piloted U اسباب تنظیم ومیزان کردن چیزی
pilots U اسباب تنظیم ومیزان کردن چیزی
newlywed U تازه داماد تازه عروس
lady help U زنی که بابانوی خانه هم صحبت است واورادرکارهای خانه یاری میکن
to wipe the slate clean <idiom> U شروع تازه ای کردن [تخلفات قبلی را کاملا از پرونده پاک کردن] [اصطلاح]
it is but a step to my house U تا خانه ما گامی بیش نیست یک قدم است تا خانه ما
fresh- U تازه کردن
freshen U تازه کردن
refreshed U تازه کردن
freshens U تازه کردن
refresh U تازه کردن
freshened U تازه کردن
freshening U تازه کردن
refreshes U تازه کردن
fresh U تازه کردن
freshest U تازه کردن
mansion house U خانه بزرگ خانه رسمی شهردار لندن
reman U دارای نفرات تازه کردن مردانگی کردن
refreshes U تازه کردن یک صفحه تصویر تجدید کردن
refresh U تازه کردن یک صفحه تصویر تجدید کردن
refreshed U تازه کردن یک صفحه تصویر تجدید کردن
tackled U از عهده برامدن دارای اسباب و لوازم کردن بعهده گرفتن
tackle U از عهده برامدن دارای اسباب و لوازم کردن بعهده گرفتن
tackling U از عهده برامدن دارای اسباب و لوازم کردن بعهده گرفتن
tackles U از عهده برامدن دارای اسباب و لوازم کردن بعهده گرفتن
initiating U تازه وارد کردن
to take breath U نفس تازه کردن
initiated U تازه وارد کردن
redecorating U تزئینات تازه کردن
initiates U تازه وارد کردن
redecorated U تزئینات تازه کردن
resurfaces U روکش تازه کردن
refurbished U روشن و تازه کردن
redecorates U تزئینات تازه کردن
refurbish U روشن و تازه کردن
redecorate U تزئینات تازه کردن
repave U تازه سنگفرش کردن
refinish U روکاری تازه کردن
refurbishes U روشن و تازه کردن
initiate U تازه وارد کردن
To catch ones breath . U نفس تازه کردن
resurface U روکش تازه کردن
resurfaced U روکش تازه کردن
refurbishing U روشن و تازه کردن
hobbledehoy U کره اسبی که تازه بالغ شده ادم تازه بالغ
toft U عرصه خانه ومتعلقات ان خانه رعیتی
tricotine U پارچه زبر لباسی خانه خانه
our neighbour door U کسیکه خانه اش پهلوی خانه ماست
houndstooth check U طرح خانه خانه مورب پارچه
homebody U ادم خانه نشین یا علاقمند به خانه
hound's tooth check U طرح خانه خانه مورب پارچه
hit the spot <idiom> U نیروی تازه وارد کردن
respired U امید تازه پیدا کردن
interpolate U باعبارت تازه تحریف کردن
interpolated U باعبارت تازه تحریف کردن
interpolates U باعبارت تازه تحریف کردن
respiring U امید تازه پیدا کردن
reengine U دارای موتور تازه کردن
To opev someones wound. U داغ کسی را تازه کردن
interpolating U باعبارت تازه تحریف کردن
respire U امید تازه پیدا کردن
scratch the surface <idiom> U تازه شروع به کار کردن
respires U امید تازه پیدا کردن
reforested U مجددا درخت کاری کردن جنگل تازه اجداث کردن احیای جنگل کردن
reforests U مجددا درخت کاری کردن جنگل تازه اجداث کردن احیای جنگل کردن
reforesting U مجددا درخت کاری کردن جنگل تازه اجداث کردن احیای جنگل کردن
reforest U مجددا درخت کاری کردن جنگل تازه اجداث کردن احیای جنگل کردن
langrage U اهن پارهای که برای خراب کردن بادبان و اسباب کشتی بکار میرود
langrel U اهن پارهای که برای خراب کردن بادبان و اسباب کشتی بکار میرود
langridge U اهن پارهای که برای خراب کردن بادبان و اسباب کشتی بکار میرود
pedrail U اسباب خودکار برای اسان کردن حرکت ماشینهای سنگین در جادههای ناهموار
refresh U نیروی تازه دادن تقویت کردن
refreshed U نیروی تازه دادن تقویت کردن
refreshes U نیروی تازه دادن تقویت کردن
Honey comb design U طرح خانه زنبوری [یا بندی لوزی که بطور تکراری کل متن فرش را در بر گرفته و داخل خانه ها با اشکال و گل های مختلف تزپین شده است.]
to reseat a theatre U صندلیهای تازه برای تماشاخانهای فراهم کردن
reincarnate U تجسم یا زندگی تازه دادن حلول کردن
proselyte U عضو تازه حزب بدین تازهای وارد کردن
to refresh [jog] your memory U خاطره خود را تازه کردن [ که دوباره یادشان بیاید]
dishouse U بی خانه کردن
cellular U لانه زنبوری خانه خانه
bagnio U فاحشه خانه جنده خانه
garde manger U سرد خانه اشپز خانه
weigh house U قپاندار خانه ترازودار خانه
converted U معکوس کردن تازه کردن
convert U معکوس کردن تازه کردن
converting U معکوس کردن تازه کردن
converts U معکوس کردن تازه کردن
houseclean U خانه تکانی کردن
upholster U مبلمان کردن خانه
to keep house U خانه داری کردن
graticule U چهار خانه کردن
to bring to ruin U خانه خراب کردن
to do up U خانه خراب کردن
houseclean U خانه راتمیز کردن
To rent(lease) a house. U خانه ای رااجاره کردن
keep house U خانه داری کردن
housekeep U خانه داری کردن
pages U خانه شاگرد پیشخدمتی کردن
paged U خانه شاگرد پیشخدمتی کردن
to repair the roof U بام [خانه] را تعمیر کردن
page U خانه شاگرد پیشخدمتی کردن
winds U سمت وزش باد فرصت دادن به اسب برای تازه کردن نفس
wind U سمت وزش باد فرصت دادن به اسب برای تازه کردن نفس
garrote U اسباب ادم خفه کنی راهزنی بوسیله خفه کردن مردم
garotte U اسباب ادم خفه کنی راهزنی بوسیله خفه کردن مردم
have over <idiom> U شخصی را به خانه خود دعوت کردن
i do not know your house U خانه شما را بلد نیستم نمیدانم خانه شما کجاست
cell U جلوگیری از تغییر محتوای یک خانه مشخص یا تعدادی خانه مشخص
cells U جلوگیری از تغییر محتوای یک خانه مشخص یا تعدادی خانه مشخص
To vacate a house. U خانه ای را خالی کردن ( بلند شدن از محل )
formula U الگویی در برنامه صفحه گسترده برای یافتن یک مقدار در خانهای از داده در سایر خانه ها با استفاده از همان فرمول در سایر خانه ها با مترجم فرمول
formulae U الگویی در برنامه صفحه گسترده برای یافتن یک مقدار در خانهای از داده در سایر خانه ها با استفاده از همان فرمول در سایر خانه ها با مترجم فرمول
formulas U الگویی در برنامه صفحه گسترده برای یافتن یک مقدار در خانهای از داده در سایر خانه ها با استفاده از همان فرمول در سایر خانه ها با مترجم فرمول
to go to U ترک کردن [خانه یا شهر] برای چند مدتی
to go away U ترک کردن [خانه یا شهر] برای چند مدتی
range U یک خانه یا تعدادی خانه
ranged U یک خانه یا تعدادی خانه
ranges U یک خانه یا تعدادی خانه
reenforceŠetc U نیروی تازه فرستادن برای با نیروی امدادی تقویت کردن
piracy U کپی از چیز تازه ایجاد شده یا کپی کردن کارها
revives U دوباره دایر شدن دوباره رواج پیدا کردن نیروی تازه دادن
revived U دوباره دایر شدن دوباره رواج پیدا کردن نیروی تازه دادن
revive U دوباره دایر شدن دوباره رواج پیدا کردن نیروی تازه دادن
plenum method U طریقه تهویه مکانی بوسیله بزورداخل کردن هوای تازه دران هوای رابیرون کند
the house is in my possession U خانه در تصرف من است خانه در دست من است
refresh buffer U یک مکان حافظه موقت که درهنگام تازه کردن یک صفحه تصویر اصلاعات نمایش صفحه را نگاهداری میکند
tackle U اسباب
tackles U اسباب
accouterment U اسباب
whigmaleerie U اسباب
things U اسباب
tackling U اسباب
tool U اسباب
tackled U اسباب
whigmaleery U اسباب
contrivances U اسباب
remover U اسباب کش
appliance U اسباب
fixings U اسباب
appliances U اسباب
traps U اسباب
freehand U بی اسباب
free handed U بی اسباب
articles U اسباب
contrivance U اسباب
free hand U بی اسباب
lash up U اسباب
article U اسباب
rigs U اسباب
doodads U اسباب
contraption U اسباب
contraptions U اسباب
valuables U اسباب
outfit U اسباب
outfits U اسباب
geap U اسباب
gadgets U اسباب
gadget U اسباب
rig U اسباب
rigged U اسباب
removers U اسباب کش
doodad U اسباب
instrumentally U با اسباب
apparatus U اسباب
dixings U اسباب
devices U اسباب
device U اسباب
instrument U اسباب
mountings U اسباب
rigging U اسباب
apparel U اسباب
fishing gear U اسباب ماهیگیری
engine U موتور اسباب
Recent search history Forum search
more | برای این معنی از دیگران سوال بپرسید. (Ask Question)
  Contact• | TermsPrivacy  © 2009 Perdic.com