English Persian Dictionary - Beta version
 
پرسش ترجمه خود را ارسال نمایید
| Help | About |
 
Home | Forum / پرسش و پاسخ | + Contribute | Users
Login | Sign up  
     

Enter keyword here!
  Tips | Translate!
✘ Close
✘ Close
Total search result: 201 (10 milliseconds)
ارسال یک معنی جدید
Menu
English Persian Menu
take to task <idiom> U به خاطر اشتباه سرزنش شدن
معنی که میخواستی رو پیدا نکردی؟ برو تو این صفحه تا از دیگرون کمک بگیری.
Other Matches
blow-up U توقف غیر منتظره یک برنامه به خاطر یک اشتباه یا به دلیل مواخه شدن با شرایطی ازداده که نمیتواند ان را بکارگیرد
blow up U توقف غیر منتظره یک برنامه به خاطر یک اشتباه یا به دلیل مواخه شدن با شرایطی ازداده که نمیتواند ان را بکارگیرد
blow-ups U توقف غیر منتظره یک برنامه به خاطر یک اشتباه یا به دلیل مواخه شدن با شرایطی ازداده که نمیتواند ان را بکارگیرد
range error U اشتباه در تخمین دریایی اشتباه بردی اشتباه برد
sail into U به باد سرزنش گرفتن سرزنش کردن
glitches U یک اشتباه کوچک که باعث ایجاد اشتباه در انتقال اطلاعات میشود
glitch U یک اشتباه کوچک که باعث ایجاد اشتباه در انتقال اطلاعات میشود
You can rest assured. U خاطر جمع باشید (اطمینان خاطر داشته باشید )
out of place <idiom> U درجایی اشتباه ،درزمان اشتباه بودن
I consider that a mistake. [I regard that as a mistake.] U این به نظر من اشتباه است. [این را من اشتباه بحساب می آورم.]
datum error U اشتباه سطح مبنای ارتفاع اشتباه سطح مبنای اب دریا
delivery error U اشتباه پرتاب اشتباه در سیستم پرتاب
remembrance U خاطر
sake U خاطر
for his sake U به خاطر او
mind U خاطر
behalf U خاطر
minding U خاطر
Due to U به خاطر
on account of somebody [something] U به خاطر
minds U خاطر
for the love of U به خاطر,
of ones own accord U بطیب خاطر
tranquility U اسایش خاطر
umbrageous U رنجیده خاطر
in service U به خاطر خدمت
uneasiness U خاطر تشویش
security U اسایش خاطر
to imprint on the mind U در خاطر نشاندن
peace of mind U اسودگی خاطر
solace U تسلیت خاطر
lacerated U خاطر ازرده
depressed <adj.> U افسرده خاطر
amativeness U خاطر خواهی
gladly U با مسرت خاطر
downhearted <adj.> U افسرده خاطر
self gratification U ترضیه خاطر
spontaneous generation U بطیب خاطر
despondent <adj.> U افسرده خاطر
to escape one's memory U از خاطر رفتن
tranquillity U اسایش خاطر
gladness U مسرت خاطر
sure U خاطر جمع
attention U خاطر حواس
attentions U خاطر حواس
surest U خاطر جمع
free will U طیب خاطر
leisurely U بافراغت خاطر
ex officio U به خاطر شغل
in view of <idiom> U به خاطر اینکه
for his sake U برای خاطر او
surer U خاطر جمع
for a song <idiom> U به خاطر پول کمی
inorder to U به خاطر اینکه برای
for god's sake U برای خاطر خدا
depend upon it U خاطر جمع باشید
for a mere nothing U برای خاطر هیچ
for mercy sake U برای خاطر خدا
certes U خاطر جمعی تحقیق
relief U ترمیم اسایش خاطر
for security reasons U به خاطر دلایل امنیتی
for reasons of safety U به خاطر دلایل امنیتی
take it out on <idiom> U بی محلی به خاطر عصبانیت
put one's finger on something <idiom> U کاملابه خاطر آوردن
to imprint on the mind U خاطر نشان کردن
accords U دلخواه طیب خاطر
for pity's sake U برای خاطر خدا
nuisance U مایه تصدیع خاطر
nuisances U مایه تصدیع خاطر
spontaneously U به طیب خاطر بی اختیار
point U خاطر نشان کردن
for ones own hand U به خاطر خود شخص
accorded U دلخواه طیب خاطر
For your sake . U محض خاطر شما
For Gods ( goodness , pitys , meucys ) sake . U محض خاطر خدا
to feel sure U خاطر جمع بودن
in the interests of truth U برای خاطر راستی
accord U دلخواه طیب خاطر
to stamp on the mind U خاطر نشان کردن
for nothing U برای خاطر هیچ
to impress on the mind U خاطر نشان کردن
stamp on the mind U خاطر نشان کردن
blames U سرزنش
blamed U سرزنش
blaming U سرزنش
expostulation U سرزنش
chastiesement U سرزنش
exprobration U سرزنش
remonstrance U سرزنش
reproofs U سرزنش
reproof U سرزنش
condemnations U سرزنش
condemnation U سرزنش
rating U سرزنش
sneap U سرزنش
reproached U سرزنش
rocket [British E] U سرزنش
rail U سرزنش
censure U سرزنش
censured U سرزنش
censures U سرزنش
censuring U سرزنش
reproach U سرزنش
reproaches U سرزنش
upbraiding U سرزنش
reproaching U سرزنش
increpation U سرزنش
stinger U سرزنش
ratings U سرزنش
railings U سرزنش
twit U سرزنش
twits U سرزنش
scolding U سرزنش
demerit U سرزنش
demerits U سرزنش
nagging U سرزنش
dressing-down U سرزنش
blame U سرزنش
railing U سرزنش
reprehension U سرزنش
repoach U سرزنش
fixations U خیره شدگی تعلق خاطر
a small grimace U شکلک [به خاطر قهر بودن]
trap U شکلک [به خاطر قهر بودن]
gob [British E] U شکلک [به خاطر قهر بودن]
pout U شکلک [به خاطر قهر بودن]
composedly U به ارامی- به اسودگی- بااسایش خاطر
pursuit of happiness U به دنبال رضایت خاطر [خرسندی]
fixation U خیره شدگی تعلق خاطر
moue U شکلک [به خاطر قهر بودن]
troubler U موجب تصدیع خاطر مزاحمت
that is why U به خاطر این است که چرا
to call somebody to [for] something U پی کسی فرستادن به خاطر چیزی
ex gratia U به خاطر میل یا علاقهی شخصی
secures U بی خطر خاطر جمع مطمئن
come into one's own <idiom> U به خاطر شرایط خوب رفتارکردن
solatium U غرامت برای ترضیه خاطر
heart sease U اسایش قلب اسودگی خاطر
unspontaneous U بدون طیب خاطر زورکی
secure U بی خطر خاطر جمع مطمئن
I have to study U من درس دارم به همین خاطر کم میمونم
ring a bell <idiom> U یک مرتبه موضوعی را به خاطر آوردن
vituperation U بدگویی سرزنش
talking-to U سرزنش رسمی
vituperate U سرزنش کردن
tongue lash U سرزنش کردن
give it to <idiom> U سرزنش کردن
vituperatory U سرزنش امیز
vituperator U سرزنش کننده
talking to U سرزنش رسمی
vituperatively U سرزنش کنان
berating U سرزنش کردن
chided U سرزنش کردن
chides U سرزنش کردن
ram (something) down one's throat <idiom> U سرزنش کردن
rap U سرزنش سخت
raps U سرزنش سخت
natters U سرزنش کردن
berate U سرزنش کردن
berated U سرزنش کردن
nattering U سرزنش کردن
berates U سرزنش کردن
nattered U سرزنش کردن
natter U سرزنش کردن
chide U سرزنش کردن
to dress down U سرزنش کردن
blamable U سزاوار سرزنش
blamable U قابل سرزنش
blameful U سزاوار سرزنش
blameworthiness U شایستگی سرزنش
call down U سرزنش کردن
call over the coals U سرزنش کردن
obloquy U سرزنش افترا
repoachful U سرزنش امیز
chid U سرزنش کردن
reprovable U شایان سرزنش
objurgatory U سرزنش امیز
objurgation U سرزنش سخت
lash vt U سرزنش کردن
reproachless U سرزنش نکردنی
dispraise U سرزنش کردن
irreprehensible U سرزنش نکردنی
twitters U سرزنش کننده
twittering U سرزنش کننده
threap U سرزنش کردن
taunter U سرزنش کننده
sneap U سرزنش کردن
chiding U سرزنش کردن
scolder U سرزنش کننده
twittingly U سرزنش کنان
reprovingly U سرزنش کنان
reprehend U سرزنش کردن
repoach U سرزنش کردن
reprehensible U سزاوار سرزنش
reprehensible U سرزنش کردنی
rater U سرزنش کننده
irreproachable U سرزنش نکردنی
railer U سرزنش کننده
twitter U سرزنش کننده
twittered U سرزنش کننده
Recent search history Forum search
more | برای این معنی از دیگران سوال بپرسید. (Ask Question)
  Contact• | TermsPrivacy  © 2009 Perdic.com