Perdic.com
English Persian Dictionary - Beta version
پرسش ترجمه خود را ارسال نمایید
|
Help
|
About
|
Home
|
Forum / پرسش و پاسخ
|
+
Contribute
|
Users
Login | Sign up
Enter keyword here!
⌨
Tips
|
Translate!
✘ Close
✘ Close
Total search result: 201 (10 milliseconds)
ارسال یک معنی جدید
Menu
English
Persian
Menu
utility maximization
U
به حداکثر رسانیدن مطلوبیت
معنی که میخواستی رو پیدا نکردی؟ برو تو این صفحه تا از دیگرون کمک بگیری.
Other Matches
maximization
U
به حداکثر رسانیدن
profit maximization
U
به حداکثر رسانیدن سود
sale maximization
U
به حداکثر رسانیدن فروش ماکزیمم فروش
von neuman morgensterm utility index
U
شاخص مطلوبیت ون نیومن مورگن استرن منظورشاخص عددی برای مطلوبیت مورد انتظار استکه دروضعیت ریسک و نامطمئنی ازاین شاخص استفاده میشود .ازنظر ریاضی این شاخص درحقیقت امید ریاضی مژلوبیت کل است
compliance
U
مطلوبیت
total utility
U
مطلوبیت کل
satisfaction
U
مطلوبیت
utility
U
مطلوبیت
favourableness
U
مطلوبیت
cardinal utility
U
مطلوبیت عددی
ordinal utility
U
مطلوبیت ترتیبی
disutility
U
عدم مطلوبیت
dis utility
U
عدم مطلوبیت
total utility function
U
تابع مطلوبیت کل
place utility
U
مطلوبیت مکانی
form utility
U
مطلوبیت شکلی
marginal desirability
U
مطلوبیت نهائی
marginal utility
U
مطلوبیت نهائی
margin utility
U
مطلوبیت نهایی
utility frontier
U
مرز مطلوبیت
margin utility
U
حد مطلوبیت کالا
depletes
U
به ته رسانیدن
depleted
U
به ته رسانیدن
depleting
U
به ته رسانیدن
deplete
U
به ته رسانیدن
max min system
U
سیستم حداکثر و حداقل سیستم انبارداری که در ان حداقل و حداکثر موجودی تعیین میگردد
marginal utility of money
U
مطلوبیت نهائی پول
utility possibility frontier
U
مرز امکانات مطلوبیت
utility possibility curve
U
منحنی امکانات مطلوبیت
utilitarian
U
مطلوبیت چیزی بخاطرسودمندی ان
marginal utility of income
U
مطلوبیت نهائی درامد
marginal disutility
U
عدم مطلوبیت نهائی
marginal utility function
U
تابع مطلوبیت نهائی
marginal utility curve
U
منحنی مطلوبیت نهائی
finishes
U
بپایان رسانیدن
to do harm
U
زیان رسانیدن
remitting
U
پول رسانیدن
finish
U
بپایان رسانیدن
remitted
U
پول رسانیدن
to follow out
U
بپایان رسانیدن
remits
U
پول رسانیدن
remit
U
پول رسانیدن
to put to death
U
بقتل رسانیدن
insolate
U
درافتاب رسانیدن
dont
U
بپایان رسانیدن
disserve
U
ازار رسانیدن
d. of a message
U
رسانیدن پیغام
minimization
U
به حداقل رسانیدن
utile
U
واحد اندازه گیری مطلوبیت
diminishing marginal utility
U
نزولی بودن مطلوبیت نهائی
diminishing marginal utility
U
نزولی بودن مطلوبیت نهایی
to word up
U
کم کم درست کردن کم کم رسانیدن
give assent to
U
به توشیح ملوکانه رسانیدن
to do somebody harm
U
به کسی زیان رسانیدن
law of diminishing marginal utility
U
قانون نزولی بودن مطلوبیت نهائی
maximal oxygen uptake
U
حداکثر اکسیژن مصرفی بیشینه اکسیژن مصرفی حداکثر توان هوازی
maximal oxygen consumption
U
حداکثر اکسیژن مصرفی بیشینه اکسیژن مصرفی حداکثر توان هوازی
maximal aerobic power
U
بیشینه اکسیژن مصرفی حداکثر اکسیژن مصرفی حداکثر توان توازی
prove
U
استدلال کردن به اثبات رسانیدن
dost
U
بپایان رسانیدن تمام کردن
achieving
U
انجام دادن بانجام رسانیدن
achieves
U
انجام دادن بانجام رسانیدن
achieved
U
انجام دادن بانجام رسانیدن
achieve
انجام دادن
[بانجام رسانیدن]
proved
U
استدلال کردن به اثبات رسانیدن
proves
U
استدلال کردن به اثبات رسانیدن
efficiency point
U
حد مطلوبیت کالای تولید شده با حداقل هزینه
capacity cost
U
هزینه تولید وقتی که واحدتولید کننده حداکثر فرفیت خودرا برای تولید به کار برد هزینه تولید با حداکثر فرفیت
not to have a prayer of achieving something
U
کمترین شانس هم برای بانجام رسانیدن چیزی رانداشتن
bergson criterion
U
ضابطهای که نشان میدهد هر تغییری که موجب کاهش مطلوبیت شود نامطلوب است
neoclassical school
U
مکتبی که براساس ان رقابت و پیروی ازاصول حداکثرساختن مطلوبیت و سود میتواندتخصیص ایده الی از منابع رادر اقتصاد بوجود اورد
civilian supply
U
امور اماد غیرنظامی رسانیدن اماد به غیرنظامیان در منطقه
endurance
U
حداکثر
maximal
U
حداکثر
peaking
U
حداکثر
peak
U
حداکثر
maximum
U
حداکثر
outside
U
حداکثر
uttermost
U
حداکثر
peaks
U
حداکثر
outsides
U
حداکثر
maximum limited stress
U
تنش حداکثر
maximum frequency
U
فرکانس حداکثر
maximum gain
U
تقویت حداکثر
maximum performance
U
عملکرد حداکثر
maximum of intensity
U
حداکثر شدت
maximum slope
U
حداکثر شیب
maximum price
U
حداکثر بها
maximum load
U
بار حداکثر
maximum speed
U
حداکثر سرعت
maximum output
U
خروجی حداکثر
maximal
U
وابسته به حداکثر
maximum performance
U
کارایی حداکثر
maximum capacity
U
فرفیت حداکثر
maximum profit
U
حداکثر سود
maximum detector
U
اشکارساز حداکثر
maximum current
U
جریان حداکثر
peak current
U
جریان حداکثر
maximum density
U
حداکثر تراکم
maximum deflection
U
انحراف حداکثر
maximum deviation
U
انحراف حداکثر
maximum available powere
U
توان حداکثر
maximum prr ermissible
U
مجاز حداکثر
maximum energy
U
انرژی حداکثر
maximum efficiency
U
راندمان حداکثر
maximum moment
U
حداکثر لنگر
maximum efficiency
U
حداکثر کارائی
maximum duration
U
زمان حداکثر
maximum power demand
U
مصرف حداکثر
maximum ratings
U
مقدار حداکثر
maximum amplitude
U
دامنه حداکثر
maximum demand
U
بار حداکثر
intensity maximum
U
حداکثر شدت
peak
U
حداکثر کاکل
peak load
U
بار حداکثر
peak output
U
حداکثر تولید
peak speed
U
حداکثر سرعت
full bore
U
حداکثر تلاش
peak voltage
U
ولتاژ حداکثر
price ceilings
U
حداکثر قیمت
high tide
U
حداکثر مد دریا
relative maximum
U
حداکثر نسبی
submaximal
U
زیر حداکثر
high tides
U
حداکثر مد دریا
payload
U
حداکثر بار
payloads
U
حداکثر بار
wage ceiling
U
حداکثر دستمزد
peaking
U
حداکثر کاکل
peaks
U
حداکثر کاکل
peak load
U
حداکثر بار
peak demand
U
حداکثر تقاضا
optimum height
U
حداکثر ارتفاع
maximum thermometer
U
گرماسنج حداکثر
maximum value
U
مقدار حداکثر
supercharge
U
خرج حداکثر
maximum work
U
کار حداکثر
global maximum
U
حداکثر مطلق
full speed
U
حداکثر سرعت
flank speed
U
حداکثر سرعت
flat out
U
حداکثر سرعت
maxvo
U
حداکثر توان هوازی
maximum load
U
بار گذاری حداکثر
maximum permissible voltage
U
ولتاژ مجاز حداکثر
maximum permissible load
U
بار مجاز حداکثر
full blast
<adv.>
U
در حداکثر قدرت یا شدت
maximum output voltage
U
ولتاژ خروجی حداکثر
maximum operating voltage
U
ولتاژ کار حداکثر
at full blast
<adv.>
U
در حداکثر قدرت یا شدت
maximum natality
U
حداکثر زاد و ولد
maximum power gain
U
تقویت توان حداکثر
maximum sound pressure
U
فشار صوت حداکثر
maximum temperature
U
درجه حرارت حداکثر
maximum scattering angle
U
زاویه پراکندگی حداکثر
peak strenght
U
حداکثر استعداد مجاز
maximum reverse r.m.s. voltage
U
ولتاژ سد موثر حداکثر
maxvo
U
حداکثر اکسیژن مصرفی
maximum stock
U
حداکثر موجودی انبار
maximum ratings
U
مقدار نامی حداکثر
principle of miximum overlap
U
اصل حداکثر همپوشانی
pron to
U
با حداکثر سرعت ممکن
maximum wavelength
U
طول موج حداکثر
maximum probility detection
U
تعیین احتمال حداکثر
high water
U
حداکثر ارتفاع اب مد دریا
traffic peak
U
حداکثر عبور و مرور
ultimate bearing capacity
U
حداکثر فشار متحمل پی
utmost good faith
U
حداکثر حسن نیت
maximum power operation
U
کار با توان حداکثر
maximum take off weight
U
حداکثر وزن برخاستن
ceiling prices
U
حداکثر قیمت قانونی
high run
U
حداکثر امتیاز در یک دوربیلیارد
maximum modulating frequency
U
فرکانس حداکثر مدولاسیون
sprints
U
با حداکثر سرعت دویدن
sprinted
U
با حداکثر سرعت دویدن
sprint
U
با حداکثر سرعت دویدن
maximum allowable concentration
U
حداکثر غلظت مجاز
maximum and minimum thermometer
U
گرماسنج حداقل و حداکثر
maximum control current
U
جریان کنترل حداکثر
flank speed
U
حداکثر سرعت قایق
ceiling price
U
حداکثر قیمت قانونی
daily flood peak
U
حداکثر سیل روزانه
breaking load
U
حداکثر تحمل بار
angle of repose
U
حداکثر شیب استقرار
extreme
U
حداکثر درمنتهی الیه
marginal
U
حداکثر نزدیک به انتها
utmost
U
منتهای کوشش حداکثر
closed height
U
حداکثر ارتفاع لیفتراک
endurance time
U
سرعت حداکثر مداوم
maximum current rating
U
جریان نامی حداکثر
maximum gate trigger current
U
جریان احتراق حداکثر
maximum input frequency
U
فرکانس ورودی حداکثر
maximum landing weight
U
حداکثر وزن فرود
low tide
U
حداکثر جذر دریا
maximum gate trigger voltage
U
ولتاژ احتراق حداکثر
maximum light transmission
U
انتقال نور حداکثر
maximum flexibility
U
خمش پذیری حداکثر
maximum in power gain
U
تقویت قدرت حداکثر
maximum direction finding
U
جهت یابی حداکثر
maximum liklihood method
U
روش حداکثر احتمال
maximum demand meter
U
حداکثر مقدار سنج
maximum demand pointer
U
عقربه مصرف حداکثر
Recent search history
Forum search
more
|
برای این معنی از دیگران سوال بپرسید. (Ask Question)
✘ Close
Contact
|
Terms
|
Privacy
© 2009 Perdic.com
