English Persian Dictionary - Beta version
 
پرسش ترجمه خود را ارسال نمایید
| Help | About |
 
Home | Forum / پرسش و پاسخ | + Contribute | Users
Login | Sign up  
     

Enter keyword here!
  Tips | Translate!
✘ Close
✘ Close
Total search result: 215 (14 milliseconds)
ارسال یک معنی جدید
Menu
English Persian Menu
postpone U به تعویق انداختن
postponed U به تعویق انداختن
postpones U به تعویق انداختن
postponing U به تعویق انداختن
suspend U به تعویق انداختن
suspending U به تعویق انداختن
suspends U به تعویق انداختن
to postpone U به تعویق انداختن
to defer U به تعویق انداختن
to delay U به تعویق انداختن
to put off U به تعویق انداختن
معنی که میخواستی رو پیدا نکردی؟ برو تو این صفحه تا از دیگرون کمک بگیری.
Search result with all words
IRQ U سیگنال ارسالی به CPU برای به تعویق انداختن پردازش عادی به طور موقت و کنترل انتقال به تابع کنترل وقفه
to stay something U موقتا به تعویق انداختن [قانون]
to suspend somebody's sentence on probation U مجازات کسی را با شرط دوره آزمایشی به تعویق انداختن [قانون]
to place somebody on probation U مجازات کسی را با شرط دوره آزمایشی به تعویق انداختن [قانون]
Other Matches
drop U گل پس از چرخیدن روی حلقه بسکتبال به زمین انداختن انداختن گوی گلف به سوراخ به زمین انداختن توپ پس ازبل گرفتن
dropped U گل پس از چرخیدن روی حلقه بسکتبال به زمین انداختن انداختن گوی گلف به سوراخ به زمین انداختن توپ پس ازبل گرفتن
dropping U گل پس از چرخیدن روی حلقه بسکتبال به زمین انداختن انداختن گوی گلف به سوراخ به زمین انداختن توپ پس ازبل گرفتن
drops U گل پس از چرخیدن روی حلقه بسکتبال به زمین انداختن انداختن گوی گلف به سوراخ به زمین انداختن توپ پس ازبل گرفتن
retardation U تعویق
mora U تعویق
deferment U تعویق
supersedure U تعویق
retardment U تعویق
procrastination U تعویق
postponement U تعویق
postponements U تعویق
suspense U در حال تعویق
procrastinator U تعویق انداز
abeyance or adeyancy U تعلیق تعویق
imparlance U تعویق دعوا
prorogation U اطاله تعویق
cunctation U مکث تعویق
put off U عذر تعویق
supersedure U تعویق اندازی
postponemnet of inception U تعویق شروع کار
deferred dobit U تعویق در پرداخت هزینه
suspension of the game U تعویق و تاخیر بازی
suspensory U موجب تعویق بیضه بند
bring down U به زمین انداختن حریف انداختن شکار
plea in abatement U دفاعی که باعث معلق ماندن یابه تعویق افتادن دعوی خواهان شود
free float U مدت زمانی که یک فعالیت را میتوان به تعویق انداخت بدون اینکه در سایرفعالیتها اثر کند
jeopard U بخطر انداختن بمخاطره انداختن
horrified U بهراس انداختن به بیم انداختن
horrifies U بهراس انداختن به بیم انداختن
horrify U بهراس انداختن به بیم انداختن
horrifying U بهراس انداختن به بیم انداختن
steer roping U کمند انداختن به گاو ونگهداشتن ناگهانی اسب برای انداختن گاو بزمین
carring over U تعویق تصفیه حساب در خریدو فروش سهام برای انتقال مال یا تسلیم مبیع مهلت تعیین کردن
let down U پایین انداختن انداختن
billiard point U در بازی بیلیارد انگلیسی 2امتیاز برای کارامبول و 3امتیاز برای کیسه انداختن در بازی امریکایی 1 امتیازبرای کارامبول و امتیازهای دیگر برای کیسه انداختن
lash vt U انداختن
floriate U گل انداختن در
emplace U جا انداختن
rut U خط انداختن
deracination U بر انداختن
jaculate U انداختن
fling U انداختن
lay away U انداختن
leave out U انداختن
hitch U انداختن
hitched U انداختن
hitches U انداختن
hitching U انداختن
blob U لک انداختن
blobs U لک انداختن
spill U انداختن
spilled U انداختن
spilling U انداختن
spills U انداختن
run home U جا انداختن
retroject U پس انداختن
souse U انداختن
ruts U خط انداختن
let fall U انداختن
spilled or spilt U انداختن
relegating U انداختن
thrusting U انداختن
thrusts U انداختن
hew U انداختن
hewed U انداختن
hewing U انداختن
hews U انداختن
felling U انداختن
thrust U انداختن
throws U انداختن
relegates U انداختن
relegated U انداختن
relegate U انداختن
hewn U انداختن
omitting U انداختن
omitted U انداختن
omits U انداختن
omit U انداختن
throw U انداختن
throwing U انداختن
felled U انداختن
overthrows U بر انداختن
delete U انداختن
deleted U انداختن
deletes U انداختن
deleting U انداختن
slings U انداختن
slinging U انداختن
sling U انداختن
benite U به شب انداختن
fells U انداختن
overthrown U بر انداختن
overthrowing U بر انداختن
fell U انداختن
hurls U انداختن
hurled U انداختن
hurl U انداختن
flings U انداختن
flinging U انداختن
bottom U ته انداختن
bottoms U ته انداختن
overthrew U بر انداختن
overthrow U بر انداختن
brush finish U خط انداختن
launch U به اب انداختن
launches U به اب انداختن
pilling U تل انداختن
to lay by the heels U بر انداختن
stagger U از پا انداختن
to leave out U انداختن
to let drop U انداختن
to pick off U تک تک انداختن
launched U به اب انداختن
string U زه انداختن به
to play a searchlight U انداختن
line U خط انداختن در
to put back U پس انداختن
lines U خط انداختن در
to hew down U انداختن
to draw lots U انداختن
to fire off a postcard U انداختن
to skips over U انداختن
launching U به اب انداختن
prostrate U از پا انداختن
to let fall U انداختن
dry U خشک انداختن
dries U خشک انداختن
driers U خشک انداختن
demoralises U ازروحیه انداختن
dryers U خشک انداختن
demoralised U ازروحیه انداختن
contort U از شکل انداختن
excreting U بیرون انداختن
excretes U بیرون انداختن
demoralize U ازروحیه انداختن
dismounts U ازفرماندهی انداختن
dismounting U ازفرماندهی انداختن
inveigle U بدام انداختن
inveigled U بدام انداختن
dismount U ازفرماندهی انداختن
inveigles U بدام انداختن
demoralising U ازروحیه انداختن
demoralizing U ازروحیه انداختن
demoralizes U ازروحیه انداختن
inveigling U بدام انداختن
nauseate U از رغبت انداختن
nauseated U از رغبت انداختن
nauseates U از رغبت انداختن
excrete U بیرون انداختن
demoralized U ازروحیه انداختن
excreted U بیرون انداختن
contorted U از شکل انداختن
risks U به خطر انداختن
risks U به مخاطره انداختن
roll U بدوران انداختن
rolled U بدوران انداختن
rolls U بدوران انداختن
peril U درخطر انداختن
perils U درخطر انداختن
toss U بالا انداختن
tossed U بالا انداختن
tosses U بالا انداختن
tossing U بالا انداختن
extrude U بیرون انداختن
extruded U بیرون انداختن
risking U به مخاطره انداختن
risking U به خطر انداختن
risked U به مخاطره انداختن
contorting U از شکل انداختن
contorts U از شکل انداختن
risk U به مخاطره انداختن
beggar U بگدایی انداختن
beggars U بگدایی انداختن
risk U به خطر انداختن
risked U به خطر انداختن
expels U بیرون انداختن
knock up U از کار انداختن
knock-up U از کار انداختن
knock-ups U از کار انداختن
emasculate U از مردی انداختن
emasculated U از مردی انداختن
emasculates U از مردی انداختن
emasculating U از مردی انداختن
pickle U ترشی انداختن
defer U عقب انداختن
pickles U ترشی انداختن
trap U بدام انداختن
trap U درتله انداختن
trap U در تله انداختن
expelling U بیرون انداختن
expelled U بیرون انداختن
deferring U عقب انداختن
defers U عقب انداختن
depress U ازارزش انداختن
depresses U ازارزش انداختن
trigger U راه انداختن
triggered U راه انداختن
triggers U راه انداختن
miscast U بناحق انداختن
Recent search history Forum search
more | برای این معنی از دیگران سوال بپرسید. (Ask Question)
  Contact• | TermsPrivacy  © 2009 Perdic.com