Perdic.com
English Persian Dictionary - Beta version
پرسش ترجمه خود را ارسال نمایید
|
Help
|
About
|
Home
|
Forum / پرسش و پاسخ
|
+
Contribute
|
Users
Login | Sign up
Enter keyword here!
⌨
Tips
|
Translate!
✘ Close
✘ Close
Total search result: 209 (11 milliseconds)
ارسال یک معنی جدید
Menu
English
Persian
Menu
approved
U
به تایید رسیده
approvingly
U
به تایید رسیده
agreed
<adj.>
<past-p.>
U
به تایید رسیده
allowed
<adj.>
<past-p.>
U
به تایید رسیده
approved
<adj.>
<past-p.>
U
به تایید رسیده
authorised
[British]
<adj.>
<past-p.>
U
به تایید رسیده
authorized
<adj.>
<past-p.>
U
به تایید رسیده
passed
<adj.>
<past-p.>
U
به تایید رسیده
معنی که میخواستی رو پیدا نکردی؟ برو تو این صفحه تا از دیگرون کمک بگیری.
Search result with all words
confirmation
U
تایید ازاطلاعات رسیده
Other Matches
mellows
U
رسیده
mellowing
U
رسیده
headed
U
رسیده
mellowed
U
رسیده
mellow
U
رسیده
consummating
U
رسیده
consummates
U
رسیده
consummated
U
رسیده
ripest
U
رسیده
consummate
U
رسیده
ripe
U
رسیده
riper
U
رسیده
imported
U
کالای رسیده
culminant
U
باوج رسیده
overdue
U
موعد رسیده
ripely
U
بطور رسیده
overripe
U
بسیار رسیده
over ripe
U
زیاد رسیده
new come
U
تازه رسیده
new arrived
U
تازه رسیده
maturation
U
رسیده شدن
jack in office
U
رسیده است
in wards
U
کالای رسیده
fullest
U
بالغ رسیده
full
U
بالغ رسیده
floor length
U
رسیده بکف
full-fledged
U
بالغ رسیده
Inc
U
به ثبت رسیده
knee high
U
بزانو رسیده
in-
U
:رسیده امده
It's time
U
وقتش رسیده که
import
U
کالای رسیده
importing
U
کالای رسیده
in
U
:رسیده امده
full fledged
U
بالغ رسیده
climactic
U
باوج رسیده
parvenu
U
تازه بدوران رسیده
ripen
U
رسیده کردن یاشدن
evaluation
U
ارزیابی اخبار رسیده
evaluations
U
ارزیابی اخبار رسیده
ripening
U
رسیده کردن یاشدن
aggrieved
U
محنت رسیده مغموم
nouveaux-riches
U
تازه بدوران رسیده
nouveau-riche
U
تازه بدوران رسیده
nouveau riche
U
تازه بدوران رسیده
grown
U
رسیده جوانه زده
ripens
U
رسیده کردن یاشدن
parvenus
U
تازه بدوران رسیده
ripened
U
رسیده کردن یاشدن
antemortem
U
مرگ زود رسیده
indent
U
سفارش رسیده از خارج
on end
<idiom>
U
بنظر به پایان رسیده
elvis has left the building
<idiom>
U
[نمایش به اتمام رسیده]
bequests
U
ارثی که بنابوصیت رسیده
bequest
U
ارثی که بنابوصیت رسیده
indents
U
سفارش رسیده از خارج
indenting
U
سفارش رسیده از خارج
Did it ever occur to you that …
U
تا کنون بفکرت رسیده که ...
I am fed up to the back teeth . I cant stomack it any more.
U
جانم به لبم رسیده
letterboxes
U
جعبهی نامههای رسیده
inwards
U
واردات کالای رسیده
pensionable
U
وقت بازنشستگی رسیده
raised to the purple
U
بپایه مترانی رسیده
saturant
U
بحد اشباع رسیده
jumped-up
U
تازه به دوران رسیده
letterbox
U
جعبهی نامههای رسیده
intersection point
U
نقطه بهم رسیده
acknowledgements
U
تایید
certification
U
تایید
acknowledgments
U
تایید
acknowledgement
U
تایید
allegation
U
تایید
corroboration
U
تایید
confirmation
U
تایید
gracing
U
تایید
approval
U
تایید
graces
U
تایید
allegations
U
تایید
grace
U
تایید
graced
U
تایید
verification
U
تایید
the story is at an end
U
استان به پایان رسیده است
if i had brains
<idiom>
U
اگر عقلم رسیده بود
paprika
U
میوه رسیده فلفل قرمز
he has been put to his trumps
U
کاردبه استخوانش رسیده است
he is up a gum tree
U
کاردبه استخوانش رسیده است
i am nat my last shifts
U
کارد به استخوانم رسیده است
perfect
U
کاملا رسیده تکمیل کردن
perfected
U
کاملا رسیده تکمیل کردن
perfecting
U
کاملا رسیده تکمیل کردن
it was at its height
U
به منتهای درجه رسیده بود
feed water
U
اب رسیده به دیگ بخار ناو
it is time i was going
U
وقت رفتن من رسیده است
perfects
U
کاملا رسیده تکمیل کردن
it is high time to go
U
وقت رفتن رسیده است
paprica
U
میوه رسیده فلفل قرمز
patentee
U
ذینفع اختراع به ثبت رسیده
syngraph
U
تنظیم کنندگان رسیده باشد
support
U
تایید کردن
confirms
U
تایید کردن
seconder
U
تایید کننده
social approval
U
تایید اجتماعی
price support
U
تایید قیمت
vertify
U
تایید کردن
confirm
U
تایید کردن
support
U
تقویت تایید
unaudited
<adj.>
U
تایید نشده
unchecked
<adj.>
U
تایید نشده
confirmed
U
تایید شده
acknowledging
U
تایید کردن
acknowledges
U
تایید کردن
certifiable
U
قابل تایید
unevaluated
<adj.>
U
تایید نشده
unexamined
<adj.>
U
تایید نشده
uninspected
<adj.>
U
تایید نشده
untested
<adj.>
U
تایید نشده
unverified
<adj.>
U
تایید نشده
agreed
<adj.>
<past-p.>
U
تایید شده
allowed
<adj.>
<past-p.>
U
تایید شده
approved
<adj.>
<past-p.>
U
تایید شده
authorised
[British]
<adj.>
<past-p.>
U
تایید شده
authorized
<adj.>
<past-p.>
U
تایید شده
passed
<adj.>
<past-p.>
U
تایید شده
acknowledge
U
تایید کردن
confirmative
U
تایید کننده
endorsement
U
موافقت تایید
corroborator
U
تایید کننده
emphasized
U
تایید کردن
validity
U
تایید تصدیق
corrobrant
U
تایید کننده
corroborate
U
تایید کردن
approved
U
تایید شده
ratified
U
تایید کردن
confirmor
U
تایید کننده
corroborant
U
تایید کننده
emphasize
U
تایید کردن
confirmer
U
تایید کننده
supporting
U
تایید کردن
emphasised
U
تایید کردن
corroborated
U
تایید کردن
endorsements
U
موافقت تایید
corroborates
U
تایید کردن
acknowledgement of order
تایید سفارش
corroborating
U
تایید کردن
emphasises
U
تایید کردن
emphasising
U
تایید کردن
ratifies
U
تایید کردن
approving
U
تایید کردن
insusceptible
U
تایید ناپذیر
ratify
U
تایید کردن
approvingly
U
تایید شده
ratifying
U
تایید کردن
emphasizes
U
تایید کردن
approves
U
تایید کردن
approve
U
تایید کردن
gracing
U
تایید کردن
graces
U
تایید کردن
graced
U
تایید کردن
emphasizing
U
تایید کردن
grace
U
تایید کردن
Has a letter arrived for me?
U
آیا برای من نامه ای رسیده است؟
the bill has come to maturity
U
وعده پرداخت برات رسیده است
backtell
U
ابلاغ دستورات رسیده از رده بالا
haricots
U
دانههای رسیده یانارس لوبیای سبز
irreducibility
U
حالت چیزیکه به کمینه رسیده و از ان دیگرکمترنمیشود
haricot
U
دانههای رسیده یانارس لوبیای سبز
things have come to a pretty pass
U
کار بجای باریک رسیده است
upstart
U
تازه بدوران رسیده ادم متکبر
heirloom
U
دارایی منقولی که بارث رسیده باشد
upstarts
U
تازه بدوران رسیده ادم متکبر
the bill of has come to mature
U
وعده پرداخت برات رسیده است
embryonic membrane
U
ساختمانی که ازتخم رسیده مشتق میشود
I have just received your letter.
U
کاغذت تازه به دستم رسیده است
heirlooms
U
دارایی منقولی که بارث رسیده باشد
confirmed location
U
موضع تایید شده
approved circuit
U
مدار تایید شده
confirmable
U
قابل تایید وتصدیق
verifiable
U
قابل تصدیق تایید
assertion
U
تایید ادعا افهارنامه
support
U
تایید کردن نگهداری
approved bank
U
بانک تایید شده
quality control approval
U
تایید کنترل کیفیت
validation
U
تایید معتبر سازی
self sustained
U
تایید شده نفس
security clearance
U
تایید صلاحیت کردن
centralized items
U
اقلامی که دستور کنترل توزیع تمرکزی ان رسیده
Now it is about time to head home!
U
الان وقتش رسیده به خانه برویم
[بروم]
!
I wI'll show you! Who do you think you are ?I know how to handle (treat) people like you !
U
خیال کردی! خیالت رسیده ! ( درمقام تهدید )
It's time to prepare the meal.
U
وقتش رسیده است که غذا را آماده کنیم.
young people
U
دخترها و پسرهایی که بسن ازدواج رسیده اند
demand frequency
U
نواخت تکرار درخواستها تعداد درخواستهای رسیده
priming
U
استر کاری چیدن برگ رسیده تنباکو
ground waves
U
امواج سطحی رسیده به رادار یادستگاههای مخابراتی
semifinalist
U
کسیکه بمرحله مسابقات نیمه نهایی رسیده
confirmed location
U
محل تایید شده دشمن
validated
U
تایید اعتبار قانونی کردن
validating
U
تایید اعتبار قانونی کردن
confirmed by documents
<adj.>
U
تایید شده توسط اسناد
validate
U
تایید اعتبار قانونی کردن
unconfirmed letter of credit
U
اعتبار اسنادی تایید نشده
Recent search history
Forum search
more
|
برای این معنی از دیگران سوال بپرسید. (Ask Question)
✘ Close
Contact
|
Terms
|
Privacy
© 2009 Perdic.com