English Persian Dictionary - Beta version
 
پرسش ترجمه خود را ارسال نمایید
| Help | About |
 
Home | Forum / پرسش و پاسخ | + Contribute | Users
Login | Sign up  
     

Enter keyword here!
  Tips | Translate!
✘ Close
✘ Close
Total search result: 201 (10 milliseconds)
ارسال یک معنی جدید
Menu
English Persian Menu
to delay the proceedings U به تأخیر انداختن دادرسی
معنی که میخواستی رو پیدا نکردی؟ برو تو این صفحه تا از دیگرون کمک بگیری.
Other Matches
summing up U خلاصهای که قاضی محکمه پس از ختم دادرسی و پیش از شروع شور هیات منصفه از جریان دادرسی و ادله ابرازی برای هیات منصفه بیان میکند
summings up U خلاصهای که قاضی محکمه پس از ختم دادرسی و پیش از شروع شور هیات منصفه از جریان دادرسی و ادله ابرازی برای هیات منصفه بیان میکند
dropping U گل پس از چرخیدن روی حلقه بسکتبال به زمین انداختن انداختن گوی گلف به سوراخ به زمین انداختن توپ پس ازبل گرفتن
drop U گل پس از چرخیدن روی حلقه بسکتبال به زمین انداختن انداختن گوی گلف به سوراخ به زمین انداختن توپ پس ازبل گرفتن
dropped U گل پس از چرخیدن روی حلقه بسکتبال به زمین انداختن انداختن گوی گلف به سوراخ به زمین انداختن توپ پس ازبل گرفتن
drops U گل پس از چرخیدن روی حلقه بسکتبال به زمین انداختن انداختن گوی گلف به سوراخ به زمین انداختن توپ پس ازبل گرفتن
trial U دادرسی
legal procedure U دادرسی
trials U دادرسی
justicing U دادرسی
hearing U دادرسی
litigation U دادرسی
hearings U دادرسی
justiceship U دادرسی
public trial U دادرسی علنی
justiciable U قابل دادرسی
judgment U داوری دادرسی
military justice U دادرسی نظامی
new trial U اعاده دادرسی
with costs U با هزینه دادرسی
summery proceedings U دادرسی اختصاری
stay of proceedings U تعلیق دادرسی
stay of proceedings U توقیف دادرسی
speedy trial U دادرسی فوری
re trial U اعاده دادرسی
re hearing U اعاده دادرسی
trial in presence of the parties U دادرسی حضوری
venue U محل دادرسی
civil litigation U دادرسی مدنی
criminal proceedings U دادرسی جزائی
costs of proceedings U هزینه دادرسی
judgments U دادرسی داوری
judgments U دادرسی فتوی
judgement U دادرسی فتوی
judgements U دادرسی فتوی
judgement U دادرسی داوری
hearings U استماع دادرسی
judgements U دادرسی داوری
hearing U استماع دادرسی
costs U خسارت دادرسی
procedure U ایین دادرسی
venues U محل دادرسی
ex parte trial U دادرسی غیابی
prosecution team U تیم دادرسی
costs U هزینه دادرسی
bring down U به زمین انداختن حریف انداختن شکار
principle of criminal procedure U ایین دادرسی کیفری
principle of civil litigation U ایین دادرسی مدنی
bill of costs U صورت هزینه دادرسی
rehearing U جلسه دادرسی مجدد
security for cost U تامین هزینه دادرسی
civil procedure U ایین دادرسی مدنی
with costs U بعلاوه هزینه دادرسی
law of civil procedure U ائین دادرسی مدنی
oyer U تقاضای استماع یا دادرسی
law of criminal procedure U ائین دادرسی کیفری
code of procedure U قانون ایین دادرسی
hearing incamera U دادرسی غیر علنی
in camera proceedings U دادرسی غیر علنی
law of procedure U قانون ائین دادرسی
taxation of costs U مالیات هزینه دادرسی
mistrial U دادرسی پوچ وبی نتیجه
inquisitorial procedure U دادرسی با شکنجه و سخت گیری
criminal proceedure code U قانون ایین دادرسی کیفری
civil procedure code U قانون ایین دادرسی مدنی
taxing master U مامور وصول مالیات هزینه دادرسی
oyez U اعلام سکوت و شروع دادرسی در دادگاه
judges U فتوی یا حکم دادن دادرسی کردن
judging U فتوی یا حکم دادن دادرسی کردن
judged U فتوی یا حکم دادن دادرسی کردن
judge U فتوی یا حکم دادن دادرسی کردن
jeopard U بخطر انداختن بمخاطره انداختن
horrify U بهراس انداختن به بیم انداختن
horrified U بهراس انداختن به بیم انداختن
horrifies U بهراس انداختن به بیم انداختن
horrifying U بهراس انداختن به بیم انداختن
legal aid U معافیت ازهزینه دادرسی معادل assistance judicial
steer roping U کمند انداختن به گاو ونگهداشتن ناگهانی اسب برای انداختن گاو بزمین
lyuch law U مجازاتی که مردم بدون دادرسی و پیش خود معین می کنند
the inquisition U دادگاهی که کارش دادرسی مردمان از دین برگشته یارافضی و به کیفر رساندن
procedendo U حکم پادشاه در مورد تسریع دادرسی به قاضی یی که صدور رای را به تاخیرانداخته است
let down U پایین انداختن انداختن
refresher U حق الوکاله اضافی که هنگام جریان دعوی زمانیکه مدت دادرسی از حد معمول تجاوزکند به وکیل داده میشود
summing up evidence U نطق اختتامیه وکیل در انتهای دادرسی که ضمن ان ادله ومدافعات خود را برای هیات منصفه شرح میدهد
to hear a case U دعوایی راگوش کردن درامری دادرسی کردن
lord high stew of england U رئیس تشریفات تاجگذاری رئیس دادگاه دادرسی
wager of battle U نوعی از دادرسی که در زمان ویلیام فاتح در انگلستان مرسوم بود و در ان طرفین دعوی به نبرد می پرداختند وفاتح نبرد دادبرده محاکمه نیزمحسوب می شد
billiard point U در بازی بیلیارد انگلیسی 2امتیاز برای کارامبول و 3امتیاز برای کیسه انداختن در بازی امریکایی 1 امتیازبرای کارامبول و امتیازهای دیگر برای کیسه انداختن
lynch law U مجازات بدون دادرسی که مردم از پیش خود معین کنند, مجازات مجرمین بدون رسیدگی قضایی وقانونی
purgation U روش باستانی دادرسی در CL که به موجب ان متهم بایستی دوازده تن ازهمسایگان را به بیگناهی خود به شهادت می گرفت ویااز طریق رفتن در اب جوش یا اب یخ یا اتش بیگناهی خودرا ثابت می کرد
arrests U جلب کردن توقیف کردن جلوی ادامه جریان دادرسی و علی الخصوص صدور حکم دادگاه را با حکم یا قرار همان دادگاه گرفتن
arrested U جلب کردن توقیف کردن جلوی ادامه جریان دادرسی و علی الخصوص صدور حکم دادگاه را با حکم یا قرار همان دادگاه گرفتن
arrest U جلب کردن توقیف کردن جلوی ادامه جریان دادرسی و علی الخصوص صدور حکم دادگاه را با حکم یا قرار همان دادگاه گرفتن
charges U عهده وتعهد و الزامی که بر شخص باشد حقی که در مورد ملکی وجود داشته باشد خطابهای که رئیس محکمه پس از ختم دادرسی خطاب به هیات منصفه ایراد و ضمن خلاصه کردن شهادتهای داده شده مسائل قانونی لازم را برای ایشان تشریح میکند
charge U عهده وتعهد و الزامی که بر شخص باشد حقی که در مورد ملکی وجود داشته باشد خطابهای که رئیس محکمه پس از ختم دادرسی خطاب به هیات منصفه ایراد و ضمن خلاصه کردن شهادتهای داده شده مسائل قانونی لازم را برای ایشان تشریح میکند
hitches U انداختن
retroject U پس انداختن
lines U خط انداختن در
hew U انداختن
run home U جا انداختن
hitching U انداختن
blob U لک انداختن
blobs U لک انداختن
spill U انداختن
spilled U انداختن
spilling U انداختن
spills U انداختن
spilled or spilt U انداختن
souse U انداختن
deleted U انداختن
pilling U تل انداختن
line U خط انداختن در
hewed U انداختن
relegate U انداختن
lash vt U انداختن
launched U به اب انداختن
relegated U انداختن
jaculate U انداختن
launch U به اب انداختن
relegating U انداختن
slings U انداختن
slinging U انداختن
sling U انداختن
omitting U انداختن
emplace U جا انداختن
hewing U انداختن
hews U انداختن
deracination U بر انداختن
to let drop U انداختن
omit U انداختن
floriate U گل انداختن در
launching U به اب انداختن
launches U به اب انداختن
omits U انداختن
omitted U انداختن
let fall U انداختن
leave out U انداختن
lay away U انداختن
string U زه انداختن به
hitched U انداختن
fells U انداختن
overthrowing U بر انداختن
to leave out U انداختن
deletes U انداختن
deleting U انداختن
to lay by the heels U بر انداختن
overthrow U بر انداختن
overthrew U بر انداختن
stagger U از پا انداختن
to hew down U انداختن
to play a searchlight U انداختن
flings U انداختن
flinging U انداختن
overthrown U بر انداختن
to let fall U انداختن
delete U انداختن
felling U انداختن
felled U انداختن
to put back U پس انداختن
fell U انداختن
to pick off U تک تک انداختن
hurls U انداختن
hurled U انداختن
hurl U انداختن
overthrows U بر انداختن
fling U انداختن
hitch U انداختن
ruts U خط انداختن
throws U انداختن
to draw lots U انداختن
benite U به شب انداختن
thrust U انداختن
thrusting U انداختن
thrusts U انداختن
relegates U انداختن
brush finish U خط انداختن
bottom U ته انداختن
rut U خط انداختن
bottoms U ته انداختن
to fire off a postcard U انداختن
throw U انداختن
hewn U انداختن
throwing U انداختن
to skips over U انداختن
prostrate U از پا انداختن
deactivated U از اثر انداختن
deactivates U از اثر انداختن
expelling U بیرون انداختن
deactivate U از اثر انداختن
extruding U بیرون انداختن
anchorages U لنگر انداختن
expels U بیرون انداختن
inaugurating U براه انداختن
anchorage U لنگر انداختن
inaugurates U براه انداختن
banter U دست انداختن
heaved U کشیدن انداختن
heave U کشیدن انداختن
wharf U لنگر انداختن
trap U درتله انداختن
Recent search history Forum search
more | برای این معنی از دیگران سوال بپرسید. (Ask Question)
  Contact• | TermsPrivacy  © 2009 Perdic.com