Perdic.com
English Persian Dictionary - Beta version
پرسش ترجمه خود را ارسال نمایید
|
Help
|
About
|
Home
|
Forum / پرسش و پاسخ
|
+
Contribute
|
Users
Login | Sign up
Enter keyword here!
⌨
Tips
|
Translate!
✘ Close
✘ Close
Total search result: 201 (11 milliseconds)
ارسال یک معنی جدید
Menu
English
Persian
Menu
Enough has been said!
U
به اندازه کافی گفته شده!
معنی که میخواستی رو پیدا نکردی؟ برو تو این صفحه تا از دیگرون کمک بگیری.
Other Matches
So much for theory!
<idiom>
U
به اندازه کافی از تئوری صحبت شد.
I'm old enough to take care of myself.
U
من به اندازه کافی بزرگ هستم که مواضب خودم باشم.
leave (let) well enough alone
<idiom>
U
دل خوش کردن به چیزی که به اندازه کافی خوب است
ipso dixit
U
گفته بی دلیل گفته استبدادی
angles
U
اندازه تغییرات در جهت که معمولا اندازه گردش از یک محور میباشد
angle
U
اندازه تغییرات در جهت که معمولا اندازه گردش از یک محور میباشد
zahn cup
U
محفظهای با سوراخی به اندازه معین و دقیق برای اندازه گیری ویسکوزیته سیال
If the cap fit,wear it.
<proverb>
U
اگر کلاه به اندازه سرت هست به سر بگذار !(لقمه به اندازه دهن بردار).
typefaces
U
اندازه نوشتار که در واحد نقط ه اندازه گیری میشود
typeface
U
اندازه نوشتار که در واحد نقط ه اندازه گیری میشود
analogue
U
نمایش و اندازه گیری دادههای عددی توسط مقادیر ممتد و متغیر فیزیکی مثل اندازه ولتاژ الکتریکی
analogues
U
نمایش و اندازه گیری دادههای عددی توسط مقادیر ممتد و متغیر فیزیکی مثل اندازه ولتاژ الکتریکی
analog
U
نمایش و اندازه گیری دادههای عددی توسط مقادیر متغیر ممتد فیزیکی مثل اندازه ولتاژ الکتریکی
orifice meter
U
روش اندازه گیری جریان سیال با گرفتن اندازه دقیق فشار قبل و بعد از یک صفحه عرضی با یک سوراخ
sufficient
U
کافی
sufficing
<adj.>
U
کافی
sufficient
<adj.>
U
کافی
acceptable
<adj.>
U
کافی
adequate
<adj.>
U
کافی
good
[sufficient]
<adj.>
U
کافی
enow
U
کافی
adequate
U
کافی
satisfactory
<adj.>
U
کافی
enough
U
کافی
adequate
کافی
processor
U
ساخت CPU با اندازه کلمه بزرگ با وصل کردن پلاکهای با اندازه کلمه کوچکتر به هم
gage
U
اندازه گیر اندازه گرفتن
gage
U
اندازه وسیله اندازه گیری
necessary and sufficient
U
لازم و کافی
skimped
U
غیر کافی
leisure
U
وقت کافی
sufficient conditions
U
شرایط کافی
inextenso
U
بطول کافی
skimps
U
غیر کافی
skimping
U
غیر کافی
due care
U
مراقبت کافی
inadequate
U
غیر کافی
sufficing
U
کافی بودن
scantiest
U
غیر کافی
suffices
U
کافی بودن
sufficed
U
کافی بودن
suffice
U
کافی بودن
skimp
U
غیر کافی
plenty of rain
U
باران کافی
Nothing more, thanks.
کافی است.
be adequate
U
کافی بودن
suffice
U
کافی بودن
sufficient condition
U
شرط کافی
run short
<idiom>
U
کافی نبودن
scanty
U
غیر کافی
scantier
U
غیر کافی
reach
U
کافی بودن
adequately
[sufficiently]
<adv.>
U
بقدر کافی
sufficient
U
مقدار کافی
last
[be enough]
U
کافی بودن
be sufficient
U
کافی بودن
adequately
U
بقدر کافی
be enough
U
کافی بودن
sufficiently
<adv.>
U
بقدر کافی
sizes
U
1-تعداد حروفی که کامپیوتر به صورت افقی و عمودی میتواند نمایش دهد. 2-اندازه صفحه نمایش بر پایه اندازه بین المللی کاغذ
size
U
1-تعداد حروفی که کامپیوتر به صورت افقی و عمودی میتواند نمایش دهد. 2-اندازه صفحه نمایش بر پایه اندازه بین المللی کاغذ
sentencing
U
گفته
sentences
U
گفته
sayings
U
گفته
saying
U
گفته
statements
U
گفته
doctrine
U
گفته
doctrines
U
گفته
I was told ...
U
به من گفته شد ...
parol
U
گفته
sentence
U
گفته
statement
U
گفته
dicta
U
گفته
dite
U
گفته
dixit
U
گفته
sufficiency
U
قابلیت مقدار کافی
All you have to do is to say the word.
U
کافی است لب تر کنی
not a leg to stand on
<idiom>
U
مدرک کافی نداشتن
insufficiently
U
بطور غیر کافی
inadequately
U
بطور غیر کافی
sufficient condition
U
شرط کافی
[ریاضی]
voteless
U
بدون رای کافی
he is short of hands
U
کارگر کافی ندارد
well paid
U
دارای حقوق کافی
well educatd
U
دارای تحصیلات کافی
enough
U
باندازهء کافی نسبتا
to have plenty of time
U
وقت کافی داشتن
incompetent
U
غیر کافی ناشایسته
It is being said that ...
U
گفته می شود که ...
unsay
U
گفته نشدن
said
U
گفته شده
to leave unsaid
U
نا گفته گذاردن
that was said above
U
که درفوق گفته شد
that was said above
که دربالا گفته شد
so saying
U
اینرا گفته
byword
U
گفته اخلاقی
bywords
U
گفته اخلاقی
told
U
گفته شده
named
<adj.>
<past-p.>
U
گفته شده
ipso dixit
U
گفته محض
tag
U
گفته مبتذل
ipsedixit
U
گفته محض
termed
<adj.>
<past-p.>
U
گفته شده
stated
<adj.>
<past-p.>
U
گفته شده
mentioned
<adj.>
<past-p.>
U
گفته شده
he is said to have fled
U
گفته اند
laconism
U
گفته پر مغز
missatement
U
گفته نادرست
spoken
U
گفته شده
tags
U
گفته مبتذل
statements
U
گفته بیانیه
statement
U
گفته بیانیه
maxims
U
گفته اخلاقی
maxim
U
گفته اخلاقی
in short supply
<idiom>
U
نه خیلی کافی ،کنترل از مقدار
dozing
U
مقدار کافی از یک دارو خوراک
Nothing more, thanks.
کافی است، خیلی متشکرم.
working ball
U
گوی با سرعت و چرخش کافی
It is not deep enough.
U
باندازه کافی گود نیست
dozes
U
مقدار کافی از یک دارو خوراک
straw boss
U
[سرپرست فاقد اختیارات کافی]
dozed
U
مقدار کافی از یک دارو خوراک
doze
U
مقدار کافی از یک دارو خوراک
above said
U
بالا گفته شده
it is well said
U
خوب گفته اند
it is truly said
U
راست گفته اند
the above was a summary
آنچه دربالا گفته شد
It is an old saying that …
U
از قدیم گفته اند که ...
direct oration
U
گفته یا قول مستقیم
d. of a statement
U
تکذیب گفته ایی
afore-mentioned
<adj.>
U
گفته شده در بالا
ipso dixit
U
او خود گفته است
aforementioned
<adj.>
U
گفته شده در بالا
foregoning
U
پیش گفته شده
divers statements
U
گفته هایی چند
If only you had told me .
U
کاش به من گفته بودی
ipsedixit
U
خود او گفته است
abovementioned
<adj.>
U
گفته شده در بالا
above-quoted
<adj.>
U
گفته شده در بالا
aforesid
U
پیش گفته شده
above-mentioned
<adj.>
U
گفته شده در بالا
measure
U
1-یافتن اندازه یا کمیت چیزی . 2-از اندازه یا کمیت خاص بودن
underdeveloped
U
رشد کافی نیافته عقب افتاده
end in itself
<idiom>
U
مکان کافی برای راحت بودن
He has not enough experience for the position.
U
برای اینکار تجربه کافی ندارد
adequately
U
باندازه کافی چنانکه تکافو نماید
caught short
<idiom>
U
پول کافی برای پرداخت نداشتن
he had a good supply of coal
U
زغال سنگ کافی ذخیره کرده
underfeed
U
غذای غیر کافی خوردن یا دادن
put the question
U
مذاکرات را کافی دانستن ورای گرفتن
I told you , didnt I ?
U
من که بتو گفتم ( گفته بودم )
on cne's own initiative
U
بی انکه کسی گفته باشد
ipsissima verba
U
عین بیانات و گفته شخص
indirect oration
U
گفته یا قول غیر مستقیم
in proof of his statement
U
برای اثبات گفته خود
in p of my statement
U
برای اثبات گفته خودم
dictums
U
گفته افهار نظر قضایی
recanted
U
گفته خود را تکذیب کردن
recant
U
گفته خود را تکذیب کردن
recanting
U
گفته خود را تکذیب کردن
dictum
U
گفته افهار نظر قضایی
recants
U
گفته خود را تکذیب کردن
Actions speak louder than words .
U
دو صد گفته چونیم کردار نیست
put in
<idiom>
U
اضافه چیزی که قبلا گفته شد
It needs to be said that ...
U
لازم هست که گفته بشه که ...
attention
U
توجه کافی کردن به اجرای بخشی از برنامه
attentions
U
توجه کافی کردن به اجرای بخشی از برنامه
on easy street
<idiom>
U
پول کافی برای زندگی راحت داشتن
My tea is not cool enough to drink.
U
چائی ام بقدر کافی هنوز سرد نشده
well-to-do
<idiom>
U
پول کافی برای امرار معاش کردن
non collegiate
U
در باب شاگردی گفته میشود بی دانشکده
to repeat oneself
U
کاریا گفته خودرا تکرار کردن
undershot
U
درباب چرخی گفته میشود) که اب اززیرانرابگرداند
affimable
U
شایسته انکه بطورقطع گفته شود
per
U
طبق جزئیات که در مشخصات گفته شده
action speaks louder than words
<proverb>
U
دو صد گفته چون نیم کردار نیست
it say in the bible that
U
درکتاب مقدس گفته شده است
What you say is true in a sense .
U
گفته شما به معنایی صحیح است
subliminally
U
غیر کافی برای ایجاد تحریک عصبی یا احساس
subliminal
U
غیر کافی برای ایجاد تحریک عصبی یا احساس
Is there enough time to change trains?
U
آیا برای تعویض قطار وقت کافی دارم؟
make a living
<idiom>
U
پول کافی برای گذراندن زندگی بدست آوردن
Is that enough to be a problem?
U
آیا این کافی است یک مشکل بحساب بیاید؟
post classical
U
در باب ادبیات یونانی ورومی گفته میشود
A constant guest is never welcome .
<proverb>
U
به همیشه میهمان خوشامد گفته نمى شود .
ana
U
:مجموعه یا گلچینی از گفته هاو اقوال یک شخص
pillow
U
صخره بزرگ زیر اب در عمق کافی برای جریان ارام اب
The room is bare of furniture .
U
این اتاق خیلی لخت کردند ( مبلمان کافی ندارد )
pillows
U
صخره بزرگ زیر اب در عمق کافی برای جریان ارام اب
oestrual
U
در باب موقعی گفته میشود که جانوران فحل ایند
infants
U
در CL به طور کلی به اشخاص کمتر از 12 سال گفته میشود
infant
U
در CL به طور کلی به اشخاص کمتر از 12 سال گفته میشود
gauge
U
اندازه اندازه گیر
gauged
U
اندازه اندازه گیر
gauges
U
اندازه اندازه گیر
liberal gift
U
بخششی که نماینده رادی ونظری بلندی دهنده باشد بخشش کافی
So much for that.
<idiom>
U
اینقدر
[کار یا صحبت و غیره ]
کافی است درباره اش.
[اصطلاح روزمره]
Thank goodness!
U
خدا را شکر!
[گفته می شود وقتی چیزی بد پیش نیاید]
indirect speech
U
گفته کسی که تغییرات دستوری دران داده نقل کنند
Thank God!
U
خدا را شکر!
[گفته می شود وقتی چیزی بد پیش نیاید]
Recent search history
Forum search
more
|
برای این معنی از دیگران سوال بپرسید. (Ask Question)
✘ Close
Contact
|
Terms
|
Privacy
© 2009 Perdic.com