English Persian Dictionary - Beta version
 
پرسش ترجمه خود را ارسال نمایید
| Help | About |
 
Home | Forum / پرسش و پاسخ | + Contribute | Users
Login | Sign up  
     

Enter keyword here!
  Tips | Translate!
✘ Close
✘ Close
Total search result: 201 (3 milliseconds)
ارسال یک معنی جدید
Menu
English Persian Menu
So much for theory! <idiom> U به اندازه کافی از تئوری صحبت شد.
معنی که میخواستی رو پیدا نکردی؟ برو تو این صفحه تا از دیگرون کمک بگیری.
Other Matches
So much for that. <idiom> U اینقدر [کار یا صحبت و غیره ] کافی است درباره اش. [اصطلاح روزمره]
Enough has been said! U به اندازه کافی گفته شده!
leave (let) well enough alone <idiom> U دل خوش کردن به چیزی که به اندازه کافی خوب است
I'm old enough to take care of myself. U من به اندازه کافی بزرگ هستم که مواضب خودم باشم.
quantize U با تئوری و فرمول صفات وکیفیت چیزی را تعیین کردن نیرو را با فرمول اندازه گیری کردن
theoretical U تئوری
theory U تئوری
theories U تئوری
thebe U تئوری
quantum theory U تئوری کوانتوم
electron theory U تئوری الکترونی
graph theory U تئوری گراف
heam yoei vooly U تئوری قدرت
decision theory U تئوری تصمیم
game theory U تئوری بازی
energy theorem U تئوری انرژی
field theory U تئوری میدان ها
switching theory U تئوری سوئیچینگ
set theory U تئوری مجموعه ها
poisson theory U تئوری پویسن
theorizer U تئوری باف
a priori U تئوری و نظری
theory of fault U تئوری تقصیر
theoretical gravity U گرانش تئوری
communication theory U تئوری مخابرات
two person zero sum game U در تئوری بازیها
theoretician U ویژه گردر تئوری
theoreticians U ویژه گردر تئوری
labor theory of value U تئوری ارزش کار
payoff matrix U ماتریس بازدهی در تئوری بازیها
two person game U بازی دو نفره در تئوری بازیها
pure strategy U استراتژی مطلق در تئوری بازیها
tangent modules theory U تئوری ضریب ارتجاعی مماسی
zero sum game U بازی با جمع صفر در تئوری بازیها
angle U اندازه تغییرات در جهت که معمولا اندازه گردش از یک محور میباشد
angles U اندازه تغییرات در جهت که معمولا اندازه گردش از یک محور میباشد
If the cap fit,wear it. <proverb> U اگر کلاه به اندازه سرت هست به سر بگذار !(لقمه به اندازه دهن بردار).
zahn cup U محفظهای با سوراخی به اندازه معین و دقیق برای اندازه گیری ویسکوزیته سیال
typeface U اندازه نوشتار که در واحد نقط ه اندازه گیری میشود
typefaces U اندازه نوشتار که در واحد نقط ه اندازه گیری میشود
analogue U نمایش و اندازه گیری دادههای عددی توسط مقادیر ممتد و متغیر فیزیکی مثل اندازه ولتاژ الکتریکی
analogues U نمایش و اندازه گیری دادههای عددی توسط مقادیر ممتد و متغیر فیزیکی مثل اندازه ولتاژ الکتریکی
analog U نمایش و اندازه گیری دادههای عددی توسط مقادیر متغیر ممتد فیزیکی مثل اندازه ولتاژ الکتریکی
orifice meter U روش اندازه گیری جریان سیال با گرفتن اندازه دقیق فشار قبل و بعد از یک صفحه عرضی با یک سوراخ
conical flow U تئوری جریانهای مافوق صوت روی صفحات مسطح گوشه دار
permanent income hypothesis U مینامد میباشد . این تئوری یکی از تئوریهای جدیددر باره مصرف است
atomic theory U فرضیهء اتمی که تمام مواد راترکیبی از ذرات اتم میداند تئوری انفصال ماده
enow U کافی
sufficient U کافی
satisfactory <adj.> U کافی
adequate <adj.> U کافی
sufficient <adj.> U کافی
sufficing <adj.> U کافی
good [sufficient] <adj.> U کافی
adequate کافی
acceptable <adj.> U کافی
enough U کافی
adequate U کافی
processor U ساخت CPU با اندازه کلمه بزرگ با وصل کردن پلاکهای با اندازه کلمه کوچکتر به هم
gage U اندازه گیر اندازه گرفتن
gage U اندازه وسیله اندازه گیری
necessary and sufficient U لازم و کافی
adequately [sufficiently] <adv.> U بقدر کافی
skimps U غیر کافی
leisure U وقت کافی
sufficiently <adv.> U بقدر کافی
inextenso U بطول کافی
Nothing more, thanks. کافی است.
be adequate U کافی بودن
be enough U کافی بودن
be sufficient U کافی بودن
skimping U غیر کافی
adequately U بقدر کافی
plenty of rain U باران کافی
inadequate U غیر کافی
suffice U کافی بودن
sufficed U کافی بودن
suffices U کافی بودن
sufficing U کافی بودن
skimp U غیر کافی
skimped U غیر کافی
sufficient conditions U شرایط کافی
sufficient condition U شرط کافی
last [be enough] U کافی بودن
reach U کافی بودن
scantiest U غیر کافی
scantier U غیر کافی
run short <idiom> U کافی نبودن
scanty U غیر کافی
sufficient U مقدار کافی
suffice U کافی بودن
due care U مراقبت کافی
size U 1-تعداد حروفی که کامپیوتر به صورت افقی و عمودی میتواند نمایش دهد. 2-اندازه صفحه نمایش بر پایه اندازه بین المللی کاغذ
sizes U 1-تعداد حروفی که کامپیوتر به صورت افقی و عمودی میتواند نمایش دهد. 2-اندازه صفحه نمایش بر پایه اندازه بین المللی کاغذ
inadequately U بطور غیر کافی
voteless U بدون رای کافی
well educatd U دارای تحصیلات کافی
sufficiency U قابلیت مقدار کافی
incompetent U غیر کافی ناشایسته
enough U باندازهء کافی نسبتا
to have plenty of time U وقت کافی داشتن
not a leg to stand on <idiom> U مدرک کافی نداشتن
insufficiently U بطور غیر کافی
well paid U دارای حقوق کافی
he is short of hands U کارگر کافی ندارد
All you have to do is to say the word. U کافی است لب تر کنی
sufficient condition U شرط کافی [ریاضی]
relative income hypothesis U بوده و نقش اداب و رسوم در رابطه بامصرف را نشان میدهد . این تئوری ازدیگرتئوریهای جدید درباره مصرف است
Nothing more, thanks. کافی است، خیلی متشکرم.
straw boss U [سرپرست فاقد اختیارات کافی]
dozes U مقدار کافی از یک دارو خوراک
It is not deep enough. U باندازه کافی گود نیست
dozed U مقدار کافی از یک دارو خوراک
doze U مقدار کافی از یک دارو خوراک
in short supply <idiom> U نه خیلی کافی ،کنترل از مقدار
working ball U گوی با سرعت و چرخش کافی
dozing U مقدار کافی از یک دارو خوراک
measure U 1-یافتن اندازه یا کمیت چیزی . 2-از اندازه یا کمیت خاص بودن
end in itself <idiom> U مکان کافی برای راحت بودن
put the question U مذاکرات را کافی دانستن ورای گرفتن
He has not enough experience for the position. U برای اینکار تجربه کافی ندارد
he had a good supply of coal U زغال سنگ کافی ذخیره کرده
underdeveloped U رشد کافی نیافته عقب افتاده
underfeed U غذای غیر کافی خوردن یا دادن
caught short <idiom> U پول کافی برای پرداخت نداشتن
adequately U باندازه کافی چنانکه تکافو نماید
My tea is not cool enough to drink. U چائی ام بقدر کافی هنوز سرد نشده
attention U توجه کافی کردن به اجرای بخشی از برنامه
attentions U توجه کافی کردن به اجرای بخشی از برنامه
well-to-do <idiom> U پول کافی برای امرار معاش کردن
on easy street <idiom> U پول کافی برای زندگی راحت داشتن
Is that enough to be a problem? U آیا این کافی است یک مشکل بحساب بیاید؟
Is there enough time to change trains? U آیا برای تعویض قطار وقت کافی دارم؟
make a living <idiom> U پول کافی برای گذراندن زندگی بدست آوردن
subliminally U غیر کافی برای ایجاد تحریک عصبی یا احساس
subliminal U غیر کافی برای ایجاد تحریک عصبی یا احساس
pillow U صخره بزرگ زیر اب در عمق کافی برای جریان ارام اب
The room is bare of furniture . U این اتاق خیلی لخت کردند ( مبلمان کافی ندارد )
pillows U صخره بزرگ زیر اب در عمق کافی برای جریان ارام اب
neoclassical theory of value U تئوری ارزش نئوکلاسیک .براساس این نظریه ارزش یک کالا براثر تداخل عرضه وتقاضا برای کالای مورد نظربدست می اید
gauges U اندازه اندازه گیر
gauged U اندازه اندازه گیر
gauge U اندازه اندازه گیر
liberal gift U بخششی که نماینده رادی ونظری بلندی دهنده باشد بخشش کافی
mouthing U صحبت
talk U صحبت
chitchat U صحبت
converse U صحبت
conversed U صحبت
converses U صحبت
colloquy U صحبت
conversing U صحبت
colloquies U صحبت
parle U صحبت
talked U صحبت
mouthed U صحبت
mouth U صحبت
confabulation U صحبت
talks U صحبت
mouths U صحبت
collocutor U هم صحبت
bedsore U زخمی که بعلت خوابیدن متمادی در بستر و نرسیدن خون کافی به پشت بیماران ایجادمیشود
moment of momentum U اندازه حرکت زاویهای گشتاور اندازه حرکت
measuring converter U مبدل اندازه گیری ترانسفورماتور اندازه گیری
stream gaging U اندازه گیری ابراهه ها اندازه گیری رودخانه
angular momentum U اندازه حرکت زاویهای گشتاور اندازه حرکت
saddle point U منطقه تعادل در تئوری بازیهاهنگامیکه ماکزیمم مینیمم هابا مینیمم ماکزیمم ها برابراست و استراتژی مطلق وجوددارد
chatty U خوش صحبت
natter U صحبت دوستانه
well spoken U خوش صحبت
sniffled U صحبت تودماغی
She refused to open her oips . U لب به صحبت بازنکرد
conversable U خوش صحبت
conversationist U خوش صحبت
confabulate U صحبت کردن
duologue U صحبت دونفری
talk up <idiom> U صحبت درمورد
speaks U صحبت کردن
speeches U صحبت نطق
nattered U صحبت دوستانه
sniffling U صحبت تودماغی
sniffles U صحبت تودماغی
sniffle U صحبت تودماغی
asides U صحبت تنها
aside U صحبت تنها
speak U صحبت کردن
my inter locvtor U طرف صحبت من
speech U صحبت نطق
well-spoken U خوش صحبت
nattering U صحبت دوستانه
natters U صحبت دوستانه
pillow talk U صحبت خودمانی
coze U صحبت خودمانی
to talk [to] U صحبت کردن [با]
cross talk U تداخل صحبت
chitchat U صحبت کوتاه
talks U صحبت کردن
talk U صحبت کردن
private talk U صحبت خصوصی
articulate U ماهر در صحبت
Recent search history Forum search
more | برای این معنی از دیگران سوال بپرسید. (Ask Question)
  Contact• | TermsPrivacy  © 2009 Perdic.com