Perdic.com
English Persian Dictionary - Beta version
پرسش ترجمه خود را ارسال نمایید
|
Help
|
About
|
Home
|
Forum / پرسش و پاسخ
|
+
Contribute
|
Users
Login | Sign up
Enter keyword here!
⌨
Tips
|
Translate!
✘ Close
✘ Close
Total search result: 203 (11 milliseconds)
ارسال یک معنی جدید
Menu
English
Persian
Menu
gain
U
بهبودی یافتن رسیدن
gained
U
بهبودی یافتن رسیدن
gains
U
بهبودی یافتن رسیدن
معنی که میخواستی رو پیدا نکردی؟ برو تو این صفحه تا از دیگرون کمک بگیری.
Other Matches
recovering
U
بهبودی یافتن
recover
U
بهبودی یافتن
to grow better
U
بهبودی یافتن
recuperate
U
بهبودی یافتن
recuperating
U
بهبودی یافتن
recuperated
U
بهبودی یافتن
to gain in nealth
U
بهبودی یافتن
recuperates
U
بهبودی یافتن
recovers
U
بهبودی یافتن
to pull round
U
بهبودی یافتن
pickup
U
بهبودی یافتن
pull round
U
بهبودی یافتن
to get back on one's feet
U
بهبودی یافتن
recvperate
U
بهبودی یافتن
snapback
U
سریعا بهبودی یافتن
improves
U
بهبودی یافتن پیشرفت کردن
ameliorating
U
بهتر شدن بهبودی یافتن
improve
U
بهبودی یافتن پیشرفت کردن
improving
U
بهبودی یافتن پیشرفت کردن
mended
U
رفو کردن بهبودی یافتن
mends
U
رفو کردن بهبودی یافتن
improved
U
بهبودی یافتن پیشرفت کردن
mend
U
رفو کردن بهبودی یافتن
ameliorates
U
بهتر شدن بهبودی یافتن
ameliorated
U
بهتر شدن بهبودی یافتن
amending
U
بهتر کردن بهبودی یافتن
ameliorate
U
بهتر شدن بهبودی یافتن
amended
U
بهتر کردن بهبودی یافتن
amend
U
بهتر کردن بهبودی یافتن
convalescing
U
بهبودی یافتن دوره نقاهت را گذراندن
convalesces
U
بهبودی یافتن دوره نقاهت را گذراندن
convalesced
U
بهبودی یافتن دوره نقاهت را گذراندن
convalesce
U
بهبودی یافتن دوره نقاهت را گذراندن
better
U
بهبودی یافتن چیز بهترشرط بندی کننده
to win one's spurs
U
بدرجه سلحشوری رسیدن برجسته شدن نامی شدن شهرت یافتن
the end sanctifies the means
U
خوبی وبدی وسائل رسیدن بمقصودی پس از رسیدن به ان مقصودمعلوم میشود
beat
U
گریختن ازچنگ مدافع رسیدن به پایگاه پیش از رسیدن توپ بیس بال صدای منظم پای اسب
beats
U
گریختن ازچنگ مدافع رسیدن به پایگاه پیش از رسیدن توپ بیس بال صدای منظم پای اسب
to come in first
U
پیش ازهمه رسیدن زودترازهمه رسیدن
to come to a he
U
باوج رسیدن بمنتهادرجه رسیدن
propagate
U
گشترش یافتن یا نشر یافتن
propagating
U
گشترش یافتن یا نشر یافتن
propagates
U
گشترش یافتن یا نشر یافتن
propagated
U
گشترش یافتن یا نشر یافتن
trial and error
<idiom>
U
یافتن راه حلهای مناسب برای یافتن راهی مناسب
health
U
بهبودی
recuperation
U
بهبودی
melioration
U
بهبودی
mending
U
بهبودی
betterment
U
بهبودی
recvery
U
بهبودی
mend
U
بهبودی
amendment
U
بهبودی
well-being
U
بهبودی
amelioration
U
بهبودی
recruital
U
بهبودی
snapback
U
بهبودی سریع
improved
U
بهبودی دادن
recuperative
U
بهبودی بخش
improving
U
بهبودی دادن
incurable
U
بهبودی ناپذیر
recovery
U
بهبودی بازیافت
recoveries
U
بهبودی بازیافت
remission
U
بهبودی بیماری
improve
U
بهبودی دادن
convalescent
U
در حال بهبودی
to bring through
U
بهبودی دادن
meliorator
U
بهبودی بخش
improves
U
بهبودی دادن
irrecoverably
U
چنانکه بهبودی نپذیرد
improver
U
ترقی کننده بهبودی دهنده
incorrigible
U
بهبودی ناپذیر درست نشدنی
sanative
U
علاج کننده بهبودی دهنده
sanatory
U
علاج کننده بهبودی دهنده
an incorrigible person
U
کسیکه اخلاقش اصلاح نپذیردیا بهبودی نیابد
prognosis
U
بهبودی ازمرض در اثر پیش بینی جریان مرض
prognoses
U
بهبودی ازمرض در اثر پیش بینی جریان مرض
The answer to terrorism must be better intelligence and improved international cooperation.
U
پاسخ به تروریسم باید اطلاعات بهتر سازمان مخفی و بهبودی همکاری های بین المللی باشد.
arrived
U
رسیدن
to come to hand
U
رسیدن
arrives
U
رسیدن
arriving
U
رسیدن
to come to a he
U
رسیدن
to d. up with
U
رسیدن به
to fetch up
U
رسیدن
take in (money)
<idiom>
U
رسیدن
arrive
U
رسیدن
aim
U
رسیدن
aimed
U
رسیدن
comes
U
رسیدن
reached
U
رسیدن به
expire
U
به سر رسیدن
to catch up
U
رسیدن به
to come by
U
رسیدن
run up
U
رسیدن
aims
U
رسیدن
arr
U
رسیدن
escalate
U
رسیدن
escalated
U
رسیدن
escalates
U
رسیدن
escalating
U
رسیدن
reaches
U
رسیدن
reaches
U
رسیدن به
reaching
U
رسیدن به
arrival
U
رسیدن
to see to
U
رسیدن
to get at
U
رسیدن به
reach
U
رسیدن
reached
U
رسیدن
reaching
U
رسیدن
overtake
U
رسیدن به
overtaken
U
رسیدن به
overtakes
U
رسیدن به
land
U
رسیدن
get
U
رسیدن
gets
U
رسیدن
getting
U
رسیدن
befalling
U
در رسیدن
befalls
U
در رسیدن
befell
U
در رسیدن
befall
U
در رسیدن
attain
U
رسیدن
get at
U
رسیدن به
attained
U
رسیدن
accedes
U
رسیدن
reach
U
رسیدن به
attains
U
رسیدن
attaining
U
رسیدن
maturate
U
رسیدن
accede
U
رسیدن
light or lighted
U
رسیدن
acceded
U
رسیدن
attaint
U
رسیدن به
befallen
U
در رسیدن
approaches
U
رسیدن
approached
U
رسیدن
approach
U
رسیدن
accru
U
رسیدن
come
U
رسیدن
peering
U
رسیدن
peer
U
رسیدن
catch up
U
رسیدن به
peered
U
رسیدن
acceding
U
رسیدن
forereach
U
فرا رسیدن
to go round
U
به همه رسیدن
dead end
<idiom>
U
به آخرخط رسیدن
down to the wire
<idiom>
U
به آخر خط رسیدن
fetch up
U
به نتیجه رسیدن
at the end of one's rope
<idiom>
U
به آخرخط رسیدن
get hold of (something)
<idiom>
U
به مالکیت رسیدن
come to the point
<idiom>
U
به نکتهاصلی رسیدن
get on in years
<idiom>
U
به سن پیری رسیدن
make
U
رسیدن به ساخت
have it
<idiom>
U
به جواب رسیدن
makes
U
رسیدن به ساخت
strand
U
مسیر رسیدن
handed down
U
به تواتر رسیدن
consummate
U
بوصال رسیدن
To reach ones destination.
U
بمقصد رسیدن
consummated
U
بوصال رسیدن
strands
U
مسیر رسیدن
consummates
U
بوصال رسیدن
last straw
<idiom>
[به آخر خط رسیدن]
grow up
U
به سن بلوغ رسیدن
consummating
U
بوصال رسیدن
go round
U
به همه رسیدن
come to terms
<idiom>
U
به موافقت رسیدن
land vi
U
بزمین رسیدن
Welcome back.
U
رسیدن بخیر
meet of approval of
U
به تصویب ..... رسیدن
vanishes
U
به صفر رسیدن
vanished
U
به صفر رسیدن
vanish
U
به صفر رسیدن
run out
U
باخر رسیدن
come down by inheritance
U
به ارث رسیدن
on station
U
رسیدن به هدف
to come to an end
U
بپایان رسیدن
to come to a point
U
بنوک رسیدن
come about
U
بانجام رسیدن
to come to a end
U
به پایان رسیدن
pull up to
U
به چیزی رسیدن
pull up with
U
به چیزی رسیدن
to be duly punished for
U
به کیفر ..... رسیدن
to be approved
U
به تصویب رسیدن
to attain on's majority
U
بحدرشد رسیدن
to a greatness
U
به بزرگی رسیدن
to draw to an end
U
بته رسیدن
vanishing
U
به صفر رسیدن
peter
U
بپایان رسیدن
wrap up
U
به نتیجه رسیدن
to wait
U
خدمت رسیدن
to strike oil
U
بنفت رسیدن
outjockey
U
در رسیدن پوشاندن
overgo
U
رسیدن به گذشتن
to be late
U
دیر رسیدن
to run out
U
بپایان رسیدن
to round into a man
U
بمردی رسیدن
to pay the penalty of
U
بسزای .... رسیدن
to meet the a of
U
به تصویب رسیدن
Recent search history
Forum search
more
|
برای این معنی از دیگران سوال بپرسید. (Ask Question)
✘ Close
Contact
|
Terms
|
Privacy
© 2009 Perdic.com