English Persian Dictionary - Beta version
 
پرسش ترجمه خود را ارسال نمایید
| Help | About |
 
Home | Forum / پرسش و پاسخ | + Contribute | Users
Login | Sign up  
     

Enter keyword here!
  Tips | Translate!
✘ Close
✘ Close
Total search result: 201 (45 milliseconds)
ارسال یک معنی جدید
Menu
English Persian Menu
misvalue U بناحق براورد کردن
معنی که میخواستی رو پیدا نکردی؟ برو تو این صفحه تا از دیگرون کمک بگیری.
Other Matches
misestimate U بناحق تقویم کردن
estimated U براورد کردن براورد
estimating U براورد کردن براورد
estimate U براورد کردن براورد
estimates U براورد کردن براورد
estimate U تخمین زدن براورد براورد وضعیت
estimated U تخمین زدن براورد براورد وضعیت
estimates U تخمین زدن براورد براورد وضعیت
estimating U تخمین زدن براورد براورد وضعیت
unjustly U بناحق
unreasonably U بناحق
miscast U بناحق انداختن
iniquitously U ازروی بی عدالتی بناحق
surveyed U براورد کردن نقشه برداری کردن از مساحی کردن پیمودن بازدید
surveys U براورد کردن نقشه برداری کردن از مساحی کردن پیمودن بازدید
survey U براورد کردن نقشه برداری کردن از مساحی کردن پیمودن بازدید
survey U براورد کردن
surveyed U براورد کردن
surveys U براورد کردن
put at U براورد کردن
calculated U براورد کردن
calculates U براورد کردن
calculate U براورد کردن
estimate U براورد کردن
estimating U براورد کردن
estimates U براورد کردن
estimated U براورد کردن
estimable U قابل براورد کردن
overrated U زیاد براورد کردن
overestimated U زیاد براورد کردن
overestimates U زیاد براورد کردن
overestimating U زیاد براورد کردن
over estimation U بیش از حد براورد کردن
overrate U زیاد براورد کردن
misestimate U غلط براورد کردن
overestimation U پیش براورد کردن
overrating U زیاد براورد کردن
overrates U زیاد براورد کردن
overestimate U زیاد براورد کردن
dam design U براورد سد براورد بند
forecasted U براورد کردن از قبل پیش بینی
forecast U براورد کردن از قبل پیش بینی
forecasts U براورد کردن از قبل پیش بینی
overcapitalize U بیش ازاندازه واقعی براورد کردن
to overcapitalize a company U سرمایه شرکتی را بیش ازاندازه واقعی ان براورد کردن
over capitalised U براورد اضافی سرمایه سرمایه شرکتی را بیش ازاندازه اعلام کردن
surveyed U براورد
surveys U براورد
estimation U براورد
evaluation U براورد
estimated U براورد
line of regression U خط براورد
estimate U براورد
estimating U براورد
evaluations U براورد
appraisal U براورد
appraisals U براورد
estimates U براورد
survey U براورد
estimations U براورد
assessments U تقویم براورد
rough estimate U براورد تقریبی
underestimation U براورد نقصانی
unbiased estimate U براورد ناسودار
appreciation of the situation U براورد وضعیت
calculating factor U ضریب براورد
assessment U تقویم براورد
assessments U براورد مالیات
regression estimate U براورد رگرسیون
estimated of situation U براورد وضعیت
extrapolations U براورد برونی
biased estimate U براورد سودار
extrapolation U براورد برونی
point estimate U براورد نقطهای
interpolations U براورد درونی
staff estimate U براورد ستادی
interpolation U براورد درونی
estimator U براورد کننده
calculation U حساب براورد
commander's estimate U براورد فرماندهی
cost estimate U براورد هزینه
assessment U براورد مالیات
cost calculation U براورد هزینه
error of estimate U خطای براورد
surveyors U براورد کننده
estimate of the situation U براورد وضعیت
surveyor U براورد کننده
interval estimate U براورد فاصلهای
time estimation U براورد زمانی
cost accountant U براورد کننده
overestimation U براورد اضافی
point estimation U براورد نقطهای
intelligence estimate U براورد اطلاعات
quantity surveyor U براورد کننده مقادیر
abstracting U فهرست خلاصه براورد
standard error of estimate U خطای معیار براورد
abstracts U فهرست خلاصه براورد
conservative estimate U براورد محافظه کارانه
pre design estimate U براورد مقدماتی طرح
command budget estimate U براورد بودجه یکان
the estimative faculty U قوه سنجش یا براورد
estimate [quote] U براورد [تخمین] [اقتصاد]
quantily surveyor U براورد کننده مقادیر
quantity surveyors U براورد کننده مقادیر
least squares estimates U براورد حداقل مربعات
calculable U براورد کردنی قابل اعتماد
unbiased estimators U براورد کنندههای بدون تورش
capitalization U براورد ارزش حال سرمایه
unliquidated damages U خسارات غیرقابل براورد به پول
i put the population at 0000 U نفوس انجا را 00002 تن براورد می کنم
second revised estimate U براورد تجدید نظر شده دوم
damage assessment U تعیین میزان خسارت براورد ضایعات
credit system of supply U سیستم براورد اعتبار برای تهیه و اماد سیستم تعیین اعتبار خرید اماد
to let somebody treat you like a doormat <idiom> U با کسی خیلی بد رفتار کردن [اصطلاح] [ مثال تحقیر کردن بی محلی کردن قلدری کردن]
unmew U رها کردن ازاد کردن ول کردن مرخص کردن بخشودن صرف نظر کرن
discharge U اخراج کردن خالی کردن پیاده کردن بار ازاد کردن
discharges U اخراج کردن خالی کردن پیاده کردن بار ازاد کردن
capture U اسیر کردن گرفتار کردن تصرف کردن دستگیر کردن
captures U اسیر کردن گرفتار کردن تصرف کردن دستگیر کردن
countervial U خنثی کردن- برابری کردن با- جبران کردن- تلاقی کردن
capturing U اسیر کردن گرفتار کردن تصرف کردن دستگیر کردن
challengo U ادعا کردن دعوت کردن اعلام نشانی اسم عبور خواستن درخواست معرف کردن
verifies U مقایسه کردن با اصل پیام بررسی کردن ازمایش کردن از نظر صحت و دقت
verified U مقایسه کردن با اصل پیام بررسی کردن ازمایش کردن از نظر صحت و دقت
verify U مقایسه کردن با اصل پیام بررسی کردن ازمایش کردن از نظر صحت و دقت
verifying U مقایسه کردن با اصل پیام بررسی کردن ازمایش کردن از نظر صحت و دقت
shoot U جمع کردن پا وپرت کردن انها همراه باراست کردن سریع بدن
foster U تشویق کردن- حمایت کردن-پیشرفت دادن- تقویت کردن- به جلو بردن
shoots U جمع کردن پا وپرت کردن انها همراه باراست کردن سریع بدن
cross examination U تحقیق چندجانبه بازپرسی کردن روبرو کردن شواهد استنطاق کردن
orient U جهت یابی کردن بجهت معینی راهنمایی کردن میزان کردن
to temper [metal or glass] U آب دادن [سخت کردن] [آبدیده کردن] [بازپخت کردن] [فلز یا شیشه]
orienting U جهت یابی کردن بجهت معینی راهنمایی کردن میزان کردن
orients U جهت یابی کردن بجهت معینی راهنمایی کردن میزان کردن
to inform on [against] somebody U کسی را لو دادن [فاش کردن] [چغلی کردن] [خبرچینی کردن]
served U نخ پیچی توزیع کردن تقسیم کردن خدمت نظام کردن
serve U نخ پیچی توزیع کردن تقسیم کردن خدمت نظام کردن
buck up U پیشرفت کردن روحیه کسی را درک کردن تهییج کردن
serves U نخ پیچی توزیع کردن تقسیم کردن خدمت نظام کردن
concentrating U غلیظ کردن متمرکز شدن اشباع کردن سیر کردن
tae U پرش کردن با پا دفاع کردن و با پا ضربه زدن و خرد کردن
calk U بتونه کاری کردن زیرپوش سازی کردن مسدود کردن
concentrate U غلیظ کردن متمرکز شدن اشباع کردن سیر کردن
assigning U مامور کردن محول کردن واگذار کردن سهمیه دادن
assign U مامور کردن محول کردن واگذار کردن سهمیه دادن
assigned U مامور کردن محول کردن واگذار کردن سهمیه دادن
assigns U مامور کردن محول کردن واگذار کردن سهمیه دادن
to appeal [to] U درخواستن [رجوع کردن به] [التماس کردن] [استیناف کردن در دادگاه]
concentrates U غلیظ کردن متمرکز شدن اشباع کردن سیر کردن
soft-pedaling U رکاب تخفیف صدا وسیله خفه کردن صدا بارکاب پایی صدا را خفه کردن در سخن امساک کردن مبهم کردن
soft-pedaled U رکاب تخفیف صدا وسیله خفه کردن صدا بارکاب پایی صدا را خفه کردن در سخن امساک کردن مبهم کردن
soft-pedal U رکاب تخفیف صدا وسیله خفه کردن صدا بارکاب پایی صدا را خفه کردن در سخن امساک کردن مبهم کردن
soft pedal U رکاب تخفیف صدا وسیله خفه کردن صدا بارکاب پایی صدا را خفه کردن در سخن امساک کردن مبهم کردن
soft-pedalling U رکاب تخفیف صدا وسیله خفه کردن صدا بارکاب پایی صدا را خفه کردن در سخن امساک کردن مبهم کردن
soft-pedals U رکاب تخفیف صدا وسیله خفه کردن صدا بارکاب پایی صدا را خفه کردن در سخن امساک کردن مبهم کردن
soft-pedalled U رکاب تخفیف صدا وسیله خفه کردن صدا بارکاب پایی صدا را خفه کردن در سخن امساک کردن مبهم کردن
woo U افهار عشق کردن با عشقبازی کردن با خواستگاری کردن
preach U وعظ کردن سخنرانی مذهبی کردن نصیحت کردن
wooed U افهار عشق کردن با عشقبازی کردن با خواستگاری کردن
woos U افهار عشق کردن با عشقبازی کردن با خواستگاری کردن
married under a contract unlimited perio U زن گرفتن شوهر کردن مزاوجت کردن عروسی کردن با
exploits U استخراج کردن بهره برداری کردن از استثمار کردن
correct U تنظیم کردن غلط گیری کردن اصلاح کردن
preached U وعظ کردن سخنرانی مذهبی کردن نصیحت کردن
to use effort U کوشش کردن بذل مساعی کردن سعی کردن
exploit U استخراج کردن بهره برداری کردن از استثمار کردن
to wipe out U پاک کردن محو کردن نابودکردن نیست کردن
time U تعیین کردن تنظیم کردن زمان بندی کردن
preaches U وعظ کردن سخنرانی مذهبی کردن نصیحت کردن
timed U تعیین کردن تنظیم کردن زمان بندی کردن
times U تعیین کردن تنظیم کردن زمان بندی کردن
point U اشاره کردن دلالت کردن متوجه کردن نکته
support U حمایت یاتقویت کردن تحمل کردن اثبات کردن
exploiting U استخراج کردن بهره برداری کردن از استثمار کردن
checked U بازدید کردن رسیدگی کردن سر زدن بازداشت کردن
check U بازدید کردن رسیدگی کردن سر زدن بازداشت کردن
sterilised U گندزدایی و ضد عفونی کردن خنثی کردن بی اثر کردن
sterilises U گندزدایی و ضد عفونی کردن خنثی کردن بی اثر کردن
sterilising U گندزدایی و ضد عفونی کردن خنثی کردن بی اثر کردن
sterilize U گندزدایی و ضد عفونی کردن خنثی کردن بی اثر کردن
sterilized U گندزدایی و ضد عفونی کردن خنثی کردن بی اثر کردن
sterilizes U گندزدایی و ضد عفونی کردن خنثی کردن بی اثر کردن
withstand U مقاومت کردن با ایستادگی کردن در برابر تحمل کردن
sterilizing U گندزدایی و ضد عفونی کردن خنثی کردن بی اثر کردن
withstanding U مقاومت کردن با ایستادگی کردن در برابر تحمل کردن
checks U بازدید کردن رسیدگی کردن سر زدن بازداشت کردن
withstood U مقاومت کردن با ایستادگی کردن در برابر تحمل کردن
correcting U تنظیم کردن غلط گیری کردن اصلاح کردن
corrects U تنظیم کردن غلط گیری کردن اصلاح کردن
cross U تقاطع کردن برخورد کردن قطع کردن یک مسیر
crosser U تقاطع کردن برخورد کردن قطع کردن یک مسیر
infringe U تخلف کردن تجاوز کردن تجاور یا تخطی کردن
infringed U تخلف کردن تجاوز کردن تجاور یا تخطی کردن
infringes U تخلف کردن تجاوز کردن تجاور یا تخطی کردن
crosses U تقاطع کردن برخورد کردن قطع کردن یک مسیر
infringing U تخلف کردن تجاوز کردن تجاور یا تخطی کردن
crossest U تقاطع کردن برخورد کردن قطع کردن یک مسیر
withstands U مقاومت کردن با ایستادگی کردن در برابر تحمل کردن
transliterate U عین کلمه یاعبارتی را اززبانی بزبان دیگر نقل کردن حرف بحرف نقل کردن نویسه گردانی کردن
surcharge U زیاد بار کردن تحمیل کردن زیاد پر کردن اضافه کردن
Recent search history Forum search
more | برای این معنی از دیگران سوال بپرسید. (Ask Question)
  Contact• | TermsPrivacy  © 2009 Perdic.com