English Persian Dictionary - Beta version
 
پرسش ترجمه خود را ارسال نمایید
| Help | About |
 
Home | Forum / پرسش و پاسخ | + Contribute | Users
Login | Sign up  
     

Enter keyword here!
  Tips | Translate!
✘ Close
✘ Close
Total search result: 201 (11 milliseconds)
ارسال یک معنی جدید
Menu
English Persian Menu
gangling U بلند تراز حد معمول
معنی که میخواستی رو پیدا نکردی؟ برو تو این صفحه تا از دیگرون کمک بگیری.
Other Matches
level U تراز [تراز حبابی] [ابزار] [ساخت و ساختمان]
bubble level U تراز [تراز حبابی] [ابزار] [ساخت و ساختمان]
spirit level U تراز [تراز حبابی] [ابزار] [ساخت و ساختمان]
camper level U تراز [تراز حبابی] [ابزار] [ساخت و ساختمان]
storage level U تراز ذخیره تراز مخزن
contours U خطوط تراز یا منحنیهای تراز
clackvalve U دریچه لولاداروسفت که چون بلند کنندباصدای بلند بجای خودمیافتد
tout U بلند جار زدن باصدای بلند انتشار دادن
touted U بلند جار زدن باصدای بلند انتشار دادن
touts U بلند جار زدن باصدای بلند انتشار دادن
touting U بلند جار زدن باصدای بلند انتشار دادن
leveled U تراز کردن تراز
levels U تراز کردن تراز
levelled U تراز کردن تراز
level U تراز کردن تراز
dirndl U نوعی دامن بلند با کمر بلند
usage U معمول
usages U معمول
going U معمول
in- U معمول
in U معمول
in vogue U معمول
usual U معمول
usual conditions U شرایط معمول
in character <idiom> U مثل معمول
by usage U یا معمول سابق
normal U هنجار معمول
consuetudinary U عادی معمول
slow down <idiom> U از حد معمول آرامتر
to set in U معمول شدن
off the map U غیر معمول
out of the common U غیر معمول
as usual U مطابق معمول
fashionably U مطابق معمول
as usual <idiom> U طبق معمول
To overstep the mark. To go too far. U از حد معمول گذراندن
After the usual courtesies. U پس از تعارفات معمول
usu U مخفف معمول
eccentrically U بطورغیر معمول
practice U معمول به عادت
it is usual with him U معمول اوست
off season U ارزان تر از معمول
to be in f. U معمول بودن
undersized U کوچکتر از معمول
out of the ordinary U غیر معمول
enchorial U معمول متعارفی
vogue U رسم معمول
introduction U معمول سازی ابداع
oversleeps U بیش از حد معمول خوابیدن
it is our usual p to U معمول ما این است که
habitualness U معمول بودن معتادیت
oversleeping U بیش از حد معمول خوابیدن
price current U صورت نرخهای معمول
institution U رسم معمول عرف
it is unusually large U ازاندازه معمول بزرگتراست
quite the thing U مطابق بارسم معمول
introductions U معمول سازی ابداع
oversleep U بیش از حد معمول خوابیدن
intercolonial U معمول در میان مستعمرات
such dresses are the vogue U اینجورلباسهامتداول معمول است
overslept U بیش از حد معمول خوابیدن
international practice U طریقه معمول به بین المللی
semidouble U دارای گلبرگهای بیشتر از معمول
retrograde U دوران در خلاف جهت معمول
cupola practice U روش معمول کوره کوپل
fair wear and tear U خسارت در حد معمولی فرسودگی در حد معمول
executive course U زمین گلف کوتاهتر و اسانتراز معمول
substandard U زیر معیار یا مقیاس معمول یا قانونی
executive length course U زمین گلف کوتاهتر و اسانتراز معمول
short U تخته جانبی که از حد معمول کوتاهتر است
shorter U تخته جانبی که از حد معمول کوتاهتر است
shortest U تخته جانبی که از حد معمول کوتاهتر است
wide-angle U دارای زاویه دید بیش از معمول
wide angle U دارای زاویه دید بیش از معمول
unorthodox U دارای عقیده ناصحیح یا غیر معمول
extras U اضافه شده یا آنچه بیشتر از معمول باشد
wet year U سالی که میزان بارندگی از حد معمول سالیانه بیشتراست
extra- U اضافه شده یا آنچه بیشتر از معمول باشد
dry year U سالی که میزان بارندگی در ان از حد معمول کمتر است
extra U اضافه شده یا آنچه بیشتر از معمول باشد
map plane U سطح مبنای تراز نقشه مبنای تراز نقشه
characteristic U مقدار نمای یک عدد اعشاری که از حد معمول بزرگتر است
fashionableness U توافق بارسم وایین معمول مطابقت باسبک روز
characteristically U مقدار نمای یک عدد اعشاری که از حد معمول بزرگتر است
bow-pew U [نوعی نیمکت معمول در قرن هجدهم انگلیس و آمریکا]
mancipation U یکجورایین انتقال یاواگذاری که درازادکردن بردگان وکودکان معمول بود
gondolas U نوعی قایق که در کانالهای شهر ونیز ایتالیا معمول است
cylix U ابخوری پایه دار ودسته که درقدیم معمول بوده است
gondola U نوعی قایق که در کانالهای شهر ونیز ایتالیا معمول است
monofilament U الیاف تک رشته بلند [این نوع از لیف که دارای طول بسیار بلندی است بصورت طبیعی فقط در الیاف ابریشم وجود داشته ولی الیاف مصنوعی یا شیمیایی می توانند بصورت الیاف بلند یا کوتاه تهیه شوند.]
production run U اجرای یک برنامه اصلاح شده که بطور معمول اهدافش راباتمام می رساند
The capacity of a battery is typically expressed in milliamp-hours. U ظرفیت باتری به طور معمول در میلی آمپر در ساعت بیان می شود.
underdistance U روش تمرینی دونده درمسافتی کمتر از معمول مسابقه برای ازدیاد سرعت
Advanced Technology Attachment U حالت معمول از واسط SCSI که تحت نام IDE هم شناخته شده است
shaggy ugs U فرش های با پرز بلند [این گونه فرش علاوه بر داشتن پرز بلند در سطح فرش، دارای مقداری پرز در پشت فرش نیز می باشد و در مناطق سردسیر بافته می شود تا گرم بوده و عایق سرما در کف اتاق باشد.]
negligence U اهمال تفریط معیار ان در CL رفتارو دقتی است که یک فرد بافهم و شعور عادی در امورخود معمول می دارد
refresher U حق الوکاله اضافی که هنگام جریان دعوی زمانیکه مدت دادرسی از حد معمول تجاوزکند به وکیل داده میشود
degenerated U هم تراز
surface plate U تراز
flushing U تراز
spirit levels U تراز
flushes U تراز
degenerates U هم تراز
level U تراز
sites U تراز
sited U تراز
water level U تراز اب
leveled U هم تراز
yokefellow U هم تراز
quadrant U تراز
leveled U تراز
levelled U تراز
levelled U هم تراز
degenerate U هم تراز
level U هم تراز
flush U تراز
site U تراز
degenerating U هم تراز
levels U تراز
bottom level U تراز کف
balancing U تراز
balance U تراز
graphical site table U خط کش تراز
level with each other U در یک تراز
levels U هم تراز
levelling straightedge U خط کش تراز
spirit level U تراز
f. with the woll U تراز
balances U تراز
bourgeois <adj.> U از ویژگی های این طبقه متوسط، به طور معمول با اشاره به ارزشهای مادی ادراک شده و یا نگرش مرسوم
slighter U تراز لاغر
rotational level U تراز چرخشی
slighted U تراز کردن
levelling staff U شاخص تراز
slightest U تراز لاغر
resonance state U تراز تشدیدی
spirit level U تراز حبابدار
slight U تراز کردن
energy level U تراز انژی
spirit levels U تراز حبابدار
slighter U تراز کردن
left justified U هم تراز شده از چپ
elevation quadrant U تراز ربعی
level buble U حباب تراز
slightest U تراز کردن
left justify U هم تراز کردن از چپ
elevation quadrant U تراز تیر
equals U هم تراز کردن
equalling U هم تراز کردن
gunner's quadrant U تراز ربعی
ground state U تراز اصلی
power level U تراز توان
position angle U زاویه تراز
platen U میز تراز
fermi level U تراز فرمی
fermi characteristic energy level U تراز فرمی
maximum water level U بیشینه تراز
normal energy level U تراز متعارفی
normal water level U تراز بهنجار اب
excitation state U تراز تحریک
permanent water level U تراز پیوسته اب
leveling U تراز کردن
exceptional water level U تراز استثنایی اب
equalled U هم تراز کردن
equaling U هم تراز کردن
equaled U هم تراز کردن
equal U هم تراز کردن
energy level U تراز انرژی
slighting U تراز لاغر
slighting U تراز کردن
slights U تراز لاغر
quadrantal U مربوط به تراز
slights U تراز کردن
level surface U سطح تراز
induction balance U تراز القا
slighted U تراز لاغر
builder's level U تراز بنائی
cross level buble U حباب تراز
allowable level U تراز مجاز
levelled U تراز بنایی
balance of trade U تراز تجاری
blacker than black U تراز فراسیاه
white level U تراز سفید
water level recorder U تراز نگار اب
water level observation U بررسی تراز اب
water level gage U تراز سنج
leveled U تراز بنایی
visible balance U تراز اشکار
balance of trade U تراز بازرگانی
visible balance U تراز مرئی
levels U تراز بنایی
builder level U تراز بنایی
justifying U هم تراز کردن
cash balance U تراز نقدی
justify U هم تراز کردن
justifies U هم تراز کردن
compensation level U تراز موازنه
balance sheet U تراز نامه
balances U تراز همیاری
balance sheets U تراز نامه
Recent search history Forum search
more | برای این معنی از دیگران سوال بپرسید. (Ask Question)
  Contact• | TermsPrivacy  © 2009 Perdic.com