English Persian Dictionary - Beta version		  
پرسش ترجمه خود را ارسال نمایید
| Help | About |
 
Home | Forum / پرسش و پاسخ | + Contribute | Users
Login | Sign up  
     

Enter keyword here!
 ⌨ Tips | Translate!
✘ Close
✘ Close
Total search result: 213 (13 milliseconds)
ارسال یک معنی جدید
Menu
 English Persian Menu
assume U بعهده گرفتن
assumes U بعهده گرفتن
to take in hand U بعهده گرفتن
To undertake . To take on. U بعهده گرفتن
معنی که میخواستی رو پیدا نکردی؟ برو تو این صفحه تا از دیگرون کمک بگیری.
Search result with all words
tackle U از عهده برامدن دارای اسباب و لوازم کردن بعهده گرفتن
tackled U از عهده برامدن دارای اسباب و لوازم کردن بعهده گرفتن
tackles U از عهده برامدن دارای اسباب و لوازم کردن بعهده گرفتن
tackling U از عهده برامدن دارای اسباب و لوازم کردن بعهده گرفتن
undertake U بعهده گرفتن قول دادن
undertaken U بعهده گرفتن قول دادن
undertakes U بعهده گرفتن قول دادن
subrogate U بجای دیگری تعهداتی بعهده گرفتن جانشین دیگری کردن
To bear ( assume , accept ) a responsibility undertook the age of eighty . U مسئولیتی را بعهده گرفتن
Other Matches
at the owner's risk U بعهده مالک
presiding U ریاست جلسه را بعهده داشتن
presided U ریاست جلسه را بعهده داشتن
preside U ریاست جلسه را بعهده داشتن
presides U ریاست جلسه را بعهده داشتن
This check is on bank Melli . U این چه بعهده بانک ملی است
handler U یک فایل یا تسهیلات وقفه را بعهده دارد دستگذار
handlers U یک فایل یا تسهیلات وقفه را بعهده دارد دستگذار
at the owner's risk U با قید اینکه هرگونه خسارت بعهده مالک
governess U زنی که موافبت بچه یا اشخاص جوان را بعهده میگیرد زن حاکم
leading lady U ستاره زنی که نقش اول رادرنمایش یا سینما بعهده دارد
governesses U زنی که موافبت بچه یا اشخاص جوان را بعهده میگیرد زن حاکم
undertaking U کسیکه کفن ودفن مرده را بعهده میگیرد مقاطعه کارکفن ودفن متعهد
undertakers U کسیکه کفن ودفن مرده را بعهده میگیرد مقاطعه کارکفن ودفن متعهد
undertaker U کسیکه کفن ودفن مرده را بعهده میگیرد مقاطعه کارکفن ودفن متعهد
goldie lock U فرمان پست رادار زمینی به هواپیما دایر بر اینکه رادارکنترل زمینی هدایت هواپیمارا بعهده گرفته است
errors and omissions expected U باستثنای اشتباهات وچیزهایکه از قلم افتاده این عبارت روی صورت حسابهانوشته میشود و یعنی مسئولیت اشتباهات بعهده شرکت نمیباشد
to take medical advice U دستوراز پزشک گرفتن دستورطبی گرفتن
slag U کفه گرفتن تفاله گرفتن
clams U بچنگال گرفتن محکم گرفتن
clam U بچنگال گرفتن محکم گرفتن
to seal up U درز گرفتن کاغذ گرفتن
calebrate U جشن گرفتن عید گرفتن
take in <idiom> U زود گرفتن ،مطالب را گرفتن
gripping U طرز گرفتن وسیله گرفتن
grip U طرز گرفتن وسیله گرفتن
gripped U طرز گرفتن وسیله گرفتن
grips U طرز گرفتن وسیله گرفتن
To tell some one his fortune . U برای کسی فال گرفتن ( فال کسی را گرفتن )
acclimatizes U خو گرفتن
retreated U پس گرفتن
resuming U از سر گرفتن
retreating U پس گرفتن
acclimatising U خو گرفتن
acclimatize U خو گرفتن
resumes U از سر گرفتن
acclimatizing U خو گرفتن
resumed U از سر گرفتن
acclimatises U خو گرفتن
retreat U پس گرفتن
retreats U پس گرفتن
retaking U پس گرفتن
pushing U گرفتن
get at U گرفتن
abate U اب گرفتن از
abated U اب گرفتن از
abates U اب گرفتن از
abating U اب گرفتن از
acclimatised U خو گرفتن
indwell U جا گرفتن
infold U در بر گرفتن
takes U گرفتن
blind U گرفتن
to get at U گرفتن
get off the ground <idiom> U پا گرفتن
resume U از سر گرفتن
retakes U پس گرفتن
get U گرفتن
lay to heart U به دل گرفتن
gets U گرفتن
getting U گرفتن
retaken U پس گرفتن
acclimatized U خو گرفتن
retake U پس گرفتن
take U گرفتن
accompany U دم گرفتن
tithe U ده یک گرفتن از
tithes U ده یک گرفتن از
to call back U پس گرفتن
acquire U گرفتن
acquires U گرفتن
acquiring U گرفتن
capture U گرفتن
captures U گرفتن
to catch a fly U بل گرفتن
capturing U گرفتن
overtakes U گرفتن
reoccupy U از سر گرفتن
overtaken U گرفتن
catch U گرفتن
to put a stop to U را گرفتن
accompanies U دم گرفتن
wed U گرفتن
accompanied U دم گرفتن
holds U گرفتن
to begin again از سر گرفتن
hold U گرفتن
to break in U گرفتن
puddles U گل گرفتن
to addict oneself U خو گرفتن
inclasp U در بر گرفتن
puddle U گل گرفتن
to bring to a stop U را گرفتن
overtake U گرفتن
raclaim U پس گرفتن
To treat flippantly(lightly). U شل گرفتن
retrieved U پس گرفتن
retrieves U پس گرفتن
break out U در گرفتن
to draw back U پس گرفتن
withdrawal U پس گرفتن
obturate U گرفتن
withdrawals U پس گرفتن
blinds U گرفتن
blinded U گرفتن
to get used to U خو گرفتن [به]
to get accustomed to U خو گرفتن [به]
retrieve U پس گرفتن
To go bad and stink. U بو گرفتن
cease U گرفتن
ceased U گرفتن
ceases U گرفتن
ceasing U گرفتن
to catch on U گرفتن
seizes U گرفتن
seized U گرفتن
seize U گرفتن
to take a wife U زن گرفتن
to shut off U را گرفتن
grab U گرفتن
nails U گرفتن
nailed U گرفتن
nail U گرفتن
accustoming U خو گرفتن
deglutinate U گرفتن
to station oneself U جا گرفتن
to take one's stand U جا گرفتن
to nestle oneself U جا گرفتن
reclaimed U پس گرفتن
skims U گرفتن کف
to whisk away or off U گرفتن
wive U زن گرفتن
grabbed U گرفتن
accustoms U خو گرفتن
unsay U پس گرفتن
reclaim U پس گرفتن
skimmed U گرفتن کف
grabs U گرفتن
skim U کف گرفتن از
tong U گرفتن
skim U گرفتن کف
encumbering U گرفتن
skimmed U کف گرفتن از
catch on U گرفتن
skims U کف گرفتن از
withdraws U پس گرفتن
accustom U خو گرفتن
withdraw U پس گرفتن
recapture U پس گرفتن
recaptured U پس گرفتن
recaptures U پس گرفتن
recapturing U پس گرفتن
resumption U از سر گرفتن
grabbing U گرفتن
lutes U گل گرفتن
situate U جا گرفتن
detracting U گرفتن
detracts U گرفتن
renovates U از سر گرفتن
devest U گرفتن
cork U گرفتن
corks U گرفتن
encumber U گرفتن
renovating U از سر گرفتن
reclaiming U پس گرفتن
to hunt out U گرفتن
detracted U گرفتن
fleas U کک گرفتن
flea U کک گرفتن
receive U گرفتن
false grip U گرفتن
disesteem U کم گرفتن
to lay a wager U گرفتن
adeem U پس گرفتن
to take up U گرفتن
situates U جا گرفتن
situating U جا گرفتن
to take fast hold of U گرفتن
renovate U از سر گرفتن
encumbered U گرفتن
lute U گل گرفتن
encumbers U گرفتن
renovated U از سر گرفتن
detract U گرفتن
reclaims U پس گرفتن
receives U گرفتن
despumate U کف گرفتن از
differentiating U دیفرانسیل گرفتن
differentiating U مشتق گرفتن
celebrates U یادبود گرفتن
celebrating U جشن گرفتن
wrestles U کشتی گرفتن
differentiates U دیفرانسیل گرفتن
wrestled U کشتی گرفتن
to blaze up U اتش گرفتن
reclaim U باز گرفتن
differentiate U مشتق گرفتن
differentiate U دیفرانسیل گرفتن
snares U با تله گرفتن
differentiates U مشتق گرفتن
Recent search history Forum search
more | برای این معنی از دیگران سوال بپرسید. (Ask Question)
  Contact• | Terms |• Privacy  © 2009 Perdic.com