Perdic.com
English Persian Dictionary - Beta version
پرسش ترجمه خود را ارسال نمایید
|
Help
|
About
|
Home
|
Forum / پرسش و پاسخ
|
+
Contribute
|
Users
Login | Sign up
Enter keyword here!
⌨
Tips
|
Translate!
✘ Close
✘ Close
Total search result: 201 (11 milliseconds)
ارسال یک معنی جدید
Menu
English
Persian
Menu
under the guize of
U
بعنوان به بهانه درهیئت درزی
معنی که میخواستی رو پیدا نکردی؟ برو تو این صفحه تا از دیگرون کمک بگیری.
Other Matches
under the plea of
U
بعنوان به بهانه
forelady
U
زن سخنگو ورئیس درهیئت منصفه
embraceor
U
متهم به اعمال نفوذ درهیئت منصفه یا دادگاه
knight of the shears
U
درزی
fashioner
U
درزی
commissural
U
درزی
ninth part of a man
U
درزی
sutural
U
درزی
commisural
U
درزی
in the costume of
U
درلباس درزی
butt seam weld
U
جوشکاری درزی
butt welding
U
جوشکاری درزی
circular seam welding
U
جوشکاری درزی کمانهای
lapped seam welding
U
جوشکاری درزی رویهم
double i butt weld
U
جوش درزی ای دوبل
resistance seam welding
U
جوشکاری درزی مقاومتی
put off
U
بهانه
excuses
U
بهانه
excused
U
بهانه
comeback
U
بهانه
alibis
U
بهانه
alibi
U
بهانه
peg
U
بهانه
pretext
U
بهانه
pleas
U
بهانه
fiction
U
بهانه
plea
U
بهانه
fictions
U
بهانه
pegs
U
بهانه
cover shame
U
بهانه
excuse
U
بهانه
essoin
U
بهانه
allegations
U
بهانه
allegation
U
بهانه
subterfuges
U
بهانه
subterfuge
U
بهانه
excusing
U
بهانه
comebacks
U
بهانه
pretexts
U
بهانه
guize
U
بهانه
pretense
U
بهانه ادعا
persnickety
U
بهانه گیر
pretexts
U
بهانه اوردن
pernickety
U
بهانه گیر
factitious
U
بهانه کننده
pretext
U
بهانه اوردن
evasions
U
بهانه حیله
feigner
U
بهانه انگیز
evasion
U
بهانه حیله
To find fault.
U
بهانه گرفتن
to gain time
U
به بهانه گذراندن
fetch
U
بهانه طفره
to pretend an excuse
U
بهانه کردن
To make excuses . To quibble.
U
بهانه کردن
under the d. of
U
به بهانه درلفافه
under the mask of
U
به بهانه در لفافه
To look for a pretext ( an excuse ).
U
پی بهانه گشتن
To trump uo an excuse.
U
بهانه براشیدن
masks
U
لفافه بهانه
mask
U
لفافه بهانه
finicky
U
بهانه گیر
pretenses
U
بهانه ادعا
to offer an excuse
U
بهانه انگیختن
under the pretence of illness
U
به بهانه نا حوشی
fetched
U
بهانه طفره
fetches
U
بهانه طفره
alibis
U
بهانه اوردن
alibi
U
بهانه اوردن
pretence
U
بهانه ادعا
pretences
U
بهانه ادعا
nitpicking
U
بهانه گیری
he is ready at excuses
U
برای بهانه انگیزی
feignedly
U
ازروی بهانه باتزویر
excuseless
U
بهانه برمدار نبخشیدنی
feigningly
U
از روی بهانه یا تزویر
dissembled
U
وانمودکردن بهانه کردن
dissemble
U
وانمودکردن بهانه کردن
dissembling
U
وانمودکردن بهانه کردن
purporst
U
بهانه مفهوم شدن
dissembles
U
وانمودکردن بهانه کردن
to a ignorance
U
نادانی بهانه کردن
inexcusable
U
بدون بهانه نبخشیدنی
an implausible excuse
U
بهانه یا عذر غیر موجه
to pretend an excuse
U
عذر برانگیختن بهانه انگیختن
HE has plenty of excuses who is in search of trick.
<proverb>
U
ییله جو را بهانه بسیار است .
A fusspot.
U
آدم بهانه گیر (ایرادی )
have a bone to pick
U
بهانه برای دعوا یا شکایت پیداکردن
There is no fault to find with my work.
U
بهانه ای نمی توان بکار من گرفت
picked quarrel
U
نزاعی که با بهانه یا عمداراه انداخته باشند
essoin
U
بهانه برای عدم حضوردردادگاه درزمان مقرر
to have a bone to pick
U
بهانه یا دلیل برای دعوایااستیضاح بدست اوردن
undwe the t. of
U
بعنوان
by way of
U
بعنوان
preparatorily
U
بعنوان تهیه
under cover of frind ship
U
بعنوان دوستی
armlet
U
بازوبند
[بعنوان جواهر]
under the notion of
U
بعقیده بفکر بعنوان
co-opted
U
بعنوان همقطار پذیرفتن
surcharge
U
بعنوان جریمه گرفتن
surcharges
U
بعنوان جریمه گرفتن
supervisory
U
بعنوان بررسی کننده
co opt
U
بعنوان همقطار پذیرفتن
co-opt
U
بعنوان همقطار پذیرفتن
co-opts
U
بعنوان همقطار پذیرفتن
pattern
U
بعنوان الگو بکاربردن
co optation
U
پذیرفتن بعنوان همکار
co option
U
پذیرفتن بعنوان همکار
patterns
U
بعنوان الگو بکاربردن
co-opting
U
بعنوان همقطار پذیرفتن
as
U
بهمان اندازه بعنوان مثال
sit-ins
U
حضور درمحلی بعنوان اعتراض
tax incentive
U
مالیات بعنوان یک محرک اقتصادی
marks
U
بعنوان سیگنال استفاده میکند
on the score of neglect
U
بعنوان غفلت ازاین بابت
to present oneself
[as]
U
خود را اهداء کردن
[بعنوان]
parent
U
بعنوان والدین عمل کردن
to take something as a joke
U
چیزی را بعنوان شوخی گرفتن
record as target
U
ثبت کردن بعنوان هدف
historicize
U
بعنوان تاریخ نشان دادن
sit-in
U
حضور درمحلی بعنوان اعتراض
instances
U
بعنوان مثال ذکر کردن
bait fish
U
ماهی کوچک بعنوان طعمه
I pulled him by the ears.
U
گوشش را کشیدم ( بعنوان تنبیه )
Mountaineering . Mountain - climbing .
U
کوه نوردی ( بعنوان ورزش )
You are ( most ) welcome . It is a mere nothing . It is not fit to drink .
U
قابل ندارد ( بعنوان تعارف )
instance
U
بعنوان مثال ذکر کردن
mark
U
بعنوان سیگنال استفاده میکند
sit in
U
حضور درمحلی بعنوان اعتراض
What followed was the usual recital of the wife and children he had to support.
U
سپس داستان منتج شد به بهانه مرسوم زن و بچه ها که او
[مرد]
باید از آنها حمایت بکند.
taskwork
U
کاری که بعنوان وفیفه انجام میشود
officiated
U
بعنوان داور مسابقات را اداره کردن
to forfeit something
U
چیزی را بعنوان جریمه از دست دادن
to lose something
U
چیزی را بعنوان جریمه از دست دادن
he was engagedon probation
U
بعنوان کاراموزی اورا استخدام کردند
officiate
U
بعنوان داور مسابقات را اداره کردن
officiates
U
بعنوان داور مسابقات را اداره کردن
officiating
U
بعنوان داور مسابقات را اداره کردن
for keeps
U
برای نگهداری همیشگی بعنوان یادگار
to tutor
U
بعنوان معلم سرخانه کار کردن
lapboard
U
تختهای که بعنوان میز تحریربکار میرود
sand trap
U
قطعه زمین پر از ماسه بعنوان مانع
brush
U
دم روباه شکارشده بعنوان نشانه پیروزی
brushes
U
دم روباه شکارشده بعنوان نشانه پیروزی
tail group
U
مجموعه دم که بعنوان یک واحد یا جزئی از هواپیمامسوب میشود
bucktail
U
نوعی حشره بعنوان طعمه ماهیگیری در زیر اب
He has been exposed as a traitor.
U
هویت مخفی او
[مرد]
بعنوان خائن افشا شد.
The letter is addressed to you .
U
نامه بعنوان شما نوشته شده است
prototype
U
اولین کالاهایی که بعنوان نمونه ساخته میشود
prototypes
U
اولین کالاهایی که بعنوان نمونه ساخته میشود
To stipulate.
U
شرط کردن (بعنوان شرایط قرار دادن )
patterns
U
بعنوان نمونه یا سرمشق بکار رفتن نظیربودن
pattern
U
بعنوان نمونه یا سرمشق بکار رفتن نظیربودن
to forfeit something
U
مال کسی را بعنوان جریمه ضبط کردن
to lose something
U
مال کسی را بعنوان جریمه ضبط کردن
May I use your name as a reference?
U
اجازه میدهید شما را بعنوان معرف ذکر بکنم؟
bag
U
قطعه برزنت چهارگوش وصل به زمین بعنوان پایگاه
bags
U
قطعه برزنت چهارگوش وصل به زمین بعنوان پایگاه
writes
U
بعنوان یادداشت و برای ثبت نوشتن درج کردن
May I use your name as a reference?
U
اجازه میدهید شما را بعنوان توصیه کننده بگویم؟
baseboard
U
چوب یا تختهای که بعنوان ستون یا پایه بکار میرود
lupulin
U
خاکه تلخه که بعنوان داروی مسکن استعمال میشود
bug
U
نوعی حشره مصنوعی بعنوان طعمه ماهیگیری روی اب
head hunt
U
بریدن سردشمن وبردن ان بعنوان غنیمت ونشانه پیروزی
bugs
U
نوعی حشره مصنوعی بعنوان طعمه ماهیگیری روی اب
eryngo
U
ریشه شقاقل که بعنوان مقوی باء مصرف میشود
queen of
U
دختری که در بازیهای روزیکم می بعنوان ملکه برگزیده میشود
treasury stock
U
سهم منتشره شرکت که بعنوان سرمایه منظور میگردد
write
U
بعنوان یادداشت و برای ثبت نوشتن درج کردن
. Why,what was the harm?
U
چرا اینکه دیگر ایرادی نداشت؟ ( بعنوان اعتراض )
Pickles are often eaten as a relish .
U
خیار شور درا اغلب بعنوان مزه می خورند
sprag
U
قطعه چوب یا الواری که بعنوان شمع درمعدن بکارمیرود
bugging
U
نوعی حشره مصنوعی بعنوان طعمه ماهیگیری روی اب
head
U
طول سر اسب بعنوان مقیاس فاصله برنده از نفر بعد
thyratron
U
پریود تخلیه که بعنوان سویچ رله یا ژنراتور بکار میرود
paragon
U
رقابت کردن بعنوان نمونه بکار بردن برتری یافتن
paragons
U
رقابت کردن بعنوان نمونه بکار بردن برتری یافتن
May I use your name as a reference?
U
اجازه میدهید شما را بعنوان سفارش کننده نام ببرم؟
designated hitter
U
بازیگر تعیین شده بعنوان توپزن بجای توپ انداز
aperitif
U
نوشابهء الکلی که بعنوان محرک اشتها قبل از غذامی نوشند
fumigant
U
ماده فراری که بعنوان ضدعفونی برای دفع افات بکارمیرود
to kiss hands
U
دست پادشاه بزرگی راهنگام رفتن به ماموریت بعنوان بدرود بوسیدن
to pretend illness
U
نا خوشی را بهانه کردن خودرا به ناخوشی زدن تمارض کردن
land plaster
U
صخره گچی فریفی که بعنوان کود برای اصلاح خاک بکار میرود
glass wool
U
تودهای ازرشتههای شیشهای که بعنوان عایق گرما یا درتصفیه هوا بکار میر ود
amphetamines
U
مادهای بفرمول N31H9C که بصورت بخور یا محلول بعنوان مسکن استعمال میشود
prize fellow
U
شاگردی که در امتحانات سرامد شده وامتیازی بعنوان جایزه باو داده اند
mulch
U
که بعنوان پوشش اولیه درمهار کردن شنهای روان ازان استفاده میشود
amphetamine
U
مادهای بفرمول N31H9C که بصورت بخور یا محلول بعنوان مسکن استعمال میشود
mulches
U
که بعنوان پوشش اولیه درمهار کردن شنهای روان ازان استفاده میشود
cereal
U
حبوبات غذایی که از غلات تهیه شده وباشیر بعنوان صبحانه مصرف میشود
cut-out
U
روزنهای در هواپیماهی دارای کابین با فشار تنظیم شده بعنوان در پنجره و غیره
Perspex
U
خانوادهای از پلاستیکها که بعنوان شیشه یا پلاستیکهای شفاف و نوگذران در هواپیماکاربرد فراوان دارد
cereals
U
حبوبات غذایی که از غلات تهیه شده وباشیر بعنوان صبحانه مصرف میشود
cut-outs
U
روزنهای در هواپیماهی دارای کابین با فشار تنظیم شده بعنوان در پنجره و غیره
veil of money
U
نظریهای که براساس ان پول فقط بعنوان پوشش برای کالاها و خدمات بحساب می اید
benzocaine
U
ماده متبلورسفیدی بفرمول 2NO11H9C که بعنوان داروی بیحس کننده موضعی مصرف میشود
cryoelectronic storage
U
یک وسیله ذخیره شامل موادی که در دماهای بسیار پایین بعنوان هادیهای عالی عمل می کنند
grand tour
U
سفر وسیاحتی که جوانان اشراف زاده انگلیسی بعنوان قسمتی ازتعلیم وتربیت خود میکردند
grand tours
U
سفر وسیاحتی که جوانان اشراف زاده انگلیسی بعنوان قسمتی ازتعلیم وتربیت خود میکردند
scrim
U
پارچه استری مبل وغیره کرباس نازکی که بعنوان بتونه قاب چوبی وامثال ان بکارمیبرند
Recent search history
Forum search
more
|
برای این معنی از دیگران سوال بپرسید. (Ask Question)
✘ Close
Contact
|
Terms
|
Privacy
© 2009 Perdic.com