English Persian Dictionary - Beta version
 
پرسش ترجمه خود را ارسال نمایید
| Help | About |
 
Home | Forum / پرسش و پاسخ | + Contribute | Users
Login | Sign up  
     

Enter keyword here!
  Tips | Translate!
✘ Close
✘ Close
Total search result: 201 (12 milliseconds)
ارسال یک معنی جدید
Menu
English Persian Menu
pick-me-up <idiom> U بعداز ضعف وخستگی غذا ونوشیدنی خوردن دوباره زنده شدن
معنی که میخواستی رو پیدا نکردی؟ برو تو این صفحه تا از دیگرون کمک بگیری.
Other Matches
make up <idiom> U دوباره دوست شدن بعداز مشاجره ودعوا
off the wagon <idiom> U دوباره شروع به خوردن الکل کردن
healing by first intention U جوش خوردن زخم یاشکستگی بوسیله دوباره بهم پیوستن پاره ها
vivisectional U زنده شکافی تشریح جانور زنده
vivisection U زنده شکافی تشریح جانور زنده
posterior U بعداز
post meridiem U بعداز فهر
postmeridiem U بعداز فهر
behind U بعداز دیرتراز
behinds U بعداز دیرتراز
post hostilities U بعداز خاتمه مخاصمات
morning call U دیدنی بعداز فهر
lie in state <idiom> U بعداز مرگ دیدن جسد
the next process is weaving U عمل یا مرحله بعداز بافتن است
lying in U دوران استراحت ونقاهت بعداز زایمان
fizzle out <idiom> U خراب شدن بعداز شروع خوبی
backwash U اضطراب یااشفتگی بعداز انجام عملی عواقب
revived U دوباره دایر شدن دوباره رواج پیدا کردن نیروی تازه دادن
revive U دوباره دایر شدن دوباره رواج پیدا کردن نیروی تازه دادن
revives U دوباره دایر شدن دوباره رواج پیدا کردن نیروی تازه دادن
reeducate U دوباره تربیت و هدایت کردن دوباره اموزش دادن
reship U دوباره در کشتی گذاشتن دوباره حمل کردن
unregenerate U دوباره بنانشده دوباره تولید نشده گناهکار
unregenerated U دوباره بنانشده دوباره تولید نشده گناهکار
regain U دوباره پیدا کردن دوباره رسیدن به
regained U دوباره پیدا کردن دوباره رسیدن به
regains U دوباره پیدا کردن دوباره رسیدن به
regaining U دوباره پیدا کردن دوباره رسیدن به
vivisect U موجود زنده را تشریح کردن تشریح زنده
retarding U درخواست دیدبان برای عقب انداختن زمان پرتاب گلوله بعداز تیر روشن کننده
retard U درخواست دیدبان برای عقب انداختن زمان پرتاب گلوله بعداز تیر روشن کننده
retards U درخواست دیدبان برای عقب انداختن زمان پرتاب گلوله بعداز تیر روشن کننده
swag U تاب خوردن تلوتلو خوردن بنوسان دراوردن
to play a good knife and fork U ازروی اشتهاخوراک خوردن خوب چیز خوردن
loop U تابع یا مجموعه دستورات در برنامه کامپیوتر که دوباره و دوباره تکرار می شوند تا آزمایشی نشان دهد که به شرط مط لوب رسید و یا برنامه کامل شود
looped U تابع یا مجموعه دستورات در برنامه کامپیوتر که دوباره و دوباره تکرار می شوند تا آزمایشی نشان دهد که به شرط مط لوب رسید و یا برنامه کامل شود
loops U تابع یا مجموعه دستورات در برنامه کامپیوتر که دوباره و دوباره تکرار می شوند تا آزمایشی نشان دهد که به شرط مط لوب رسید و یا برنامه کامل شود
vehicle mass ratio U نسبت جرم نهایی رسانگر بعداز تمام شدن یا قطع سوخت به جرم اولیه ان
reopens U دوباره شروع کردن سراغاز دوباره کردن بازگشتن به سرفصل
reopened U دوباره شروع کردن سراغاز دوباره کردن بازگشتن به سرفصل
reopening U دوباره شروع کردن سراغاز دوباره کردن بازگشتن به سرفصل
reopen U دوباره شروع کردن سراغاز دوباره کردن بازگشتن به سرفصل
tumble U غلت خوردن معلق خوردن
tumbled U غلت خوردن معلق خوردن
tumbles U غلت خوردن معلق خوردن
trip U لغزش خوردن سکندری خوردن
tripped U لغزش خوردن سکندری خوردن
trips U لغزش خوردن سکندری خوردن
grog U دستهای از مردم که برای خوردن عرق گرد هم نشینند عرق خوردن
new deal U برنامه توسعه اقتصادی فرانکلین روزولت پس از سالهای بعداز بحران بزرگ درامریکا که دران کمک به کشاورزی بازنشستگی وبیمه بیکاری و غیره گنجانیده شده است
redintegrate U دوباره درست کردن دوباره بر قرار کردن
to drink wine U می خوردن شراب خوردن
vivid U زنده
coiner U زنده
alacritous U زنده
above ground U زنده
animate U زنده
biogen U زنده زا
viviparous U زنده زا
biotic U زنده
skylarker U زنده دل
vivific U زنده
living U زنده
cheerful <adj.> U زنده دل
lived U زنده
fresh U زنده
cheerful <adj.> U دل زنده
genial <adj.> U دل زنده
lively <adj.> U دل زنده
fresh- U زنده
freshest U زنده
full of life U سر زنده
dapper U زنده دل
live U :زنده
live U زنده
livelier U زنده
liveliest U زنده
lively U زنده
lived U :زنده
live bearing U زنده زا
dashing U زنده دل
life full U سر زنده
quick U زنده
lighthearted U زنده دل
plaster of Paris U گچ زنده
animates U زنده
quicker U زنده
alive U زنده
quickest U زنده
wight U موجود زنده
resurge U زنده شدن
quick lime U اهک زنده
restore to life U زنده کردن
waked U شب زنده داری
resusctate U زنده کردن
survivor U شخص زنده
vigil U شب زنده داری
resuscitator U زنده کننده
live wires U سیم زنده
vigils U شب زنده داری
wake U شب زنده داری
live wire U سیم زنده
quickens U زنده کردن
wakes U شب زنده داری
revive U زنده شدن
night waking U شب زنده داری
quicken U زنده کردن
viable U زنده ماندنی
protoplasm U جرم زنده
quicklime U اهک زنده
vigilance U شب زنده داری
quickens U زنده شدن
quickened U زنده کردن
verve U زنده دلی
wakefulness U شب زنده داری
lived U زنده کردن
lived U زنده بودن
live U زنده کردن
activity U زنده دلی
revived U زنده شدن
wakeful U شب زنده دار
quickened U زنده شدن
good U توپ زنده
revives U زنده شدن
survivors U زنده ماندگان
quicken U زنده شدن
wanener U شب زنده دار
long live U زنده باد
resurrected U زنده کردن
resurrect U زنده کردن
survives U زنده ماندن
surviving U زنده ماندن
live load U بار زنده
to recover to life U زنده کردن
to call back to life U زنده کردن
to bring to life U زنده کردن
spirituelle U بشاش سر زنده
call back to life U زنده کردن
calcined lime U اهک زنده
pernoctation U شب زنده داری
spiritous U فعال زنده
resurrects U زنده کردن
playable U توپ زنده
vive int U زنده باد!
to restor to life U زنده کردن
live steam U بخار زنده
survive U زنده ماندن
lucubration U شب زنده داری
long little U زنده باد
living soil U خاک زنده
living polymer U بسپار زنده
living organisms U موجودات زنده
survived U زنده ماندن
survived <past-p.> U زنده ماندن
resurrecting U زنده کردن
living environment U محیط زنده
liveliness U زنده دلی
live ball U توپ زنده
live U زنده بودن
gamesome U زنده روح
to see the sun U زنده بودن
to restorative to life U زنده کردن
biopsy U زنده بینی
resuscitate U زنده کردن
bioderm U لایه زنده
he suffered at the stake U او را زنده سوزاندند
liven U زنده شدن
protoplast U واحدجرم زنده
restoration to life U زنده سازی
anabiosis U زنده سازی
in vivo U بافت زنده
quick ening U زنده کننده
resuscitating U زنده کردن
quick clay U بتن زنده
inter vivos U در میان زنده ها
resuscitates U زنده کردن
irresuscitable U زنده نشدنی
resuscitated U زنده کردن
he suffered at the stake U زنده سوخته شد
vivas U زنده باد
viva U زنده باد
macroconsumer U زنده خوار
biophage U زنده خوار
activities U زنده دلی
ground ball U توپ زنده
biomass U توده زنده
reviviscence U زنده سازی
biogenic U زنده زایی
viviparity U زنده زایی
vivify U زنده کردن
live on U بازهم زنده بودن
live load reduction U کاستن از بار زنده
He is not alive , is he ? Do you mean to say that he is alive ? U مگر زنده است ؟
She wI'll survive . She wI'll pull through. U زنده خواهد ماند
night owl U ادم شب زنده دار
night owls U ادم شب زنده دار
To keep late nights [hours] شب زنده داری کردن
waked U شب زنده داری کردن
wakes U شب زنده داری کردن
haleness U سلامت زنده دلی
Recent search history Forum search
more | برای این معنی از دیگران سوال بپرسید. (Ask Question)
  Contact• | TermsPrivacy  © 2009 Perdic.com