Perdic.com
English Persian Dictionary - Beta version
پرسش ترجمه خود را ارسال نمایید
|
Help
|
About
|
Home
|
Forum / پرسش و پاسخ
|
+
Contribute
|
Users
Login | Sign up
Enter keyword here!
⌨
Tips
|
Translate!
✘ Close
✘ Close
Total search result: 201 (12 milliseconds)
ارسال یک معنی جدید
Menu
English
Persian
Menu
reputably
U
بطور معتبر یا مشهور
معنی که میخواستی رو پیدا نکردی؟ برو تو این صفحه تا از دیگرون کمک بگیری.
Other Matches
reputedly
U
بطور مشهور
proverbially
U
بشکل ضرب المثل بطور مشهور
rented
U
مشهور
reputed
U
مشهور
putative
U
مشهور
of renown
U
مشهور
renting
U
مشهور
rents
U
مشهور
known
U
مشهور
celebrated
U
مشهور
louder
U
مشهور
reputable
U
مشهور
illustrous
U
مشهور
go-ahead
U
مشهور
well-known
U
مشهور
famed
U
مشهور
famous
U
مشهور
proverbial
U
مشهور
historic
U
مشهور
loudest
U
مشهور
renowned
U
مشهور
loud
U
مشهور
grandest
U
مشهور
well-thought-of
U
مشهور
well known
U
مشهور
popular
U
مشهور
well thought of
U
مشهور
of d.
U
مشهور
illustrated
U
مشهور
of reputation
U
مشهور
grand
U
مشهور
magnific
U
مشهور
grander
U
مشهور
well known
U
معروف مشهور
saying
U
گفتار مشهور
to make a noise in the world
U
مشهور شدن
renown
U
مشهور کردن
name
U
مشهور نامدار
glaring
U
اشکار مشهور
names
U
مشهور نامدار
known
U
مشهور معروف
as is well known
U
چنانکه مشهور
to create an image for oneself as somebody
U
مشهور شدن
celebrator
U
مشهور کننده
sayings
U
گفتار مشهور
famed for valour
U
دردلاوری مشهور
standing
U
معتبر
fiduciary
U
معتبر
credible
U
معتبر
well thought of
U
معتبر
trusty
U
معتبر
substantial
U
معتبر
well-thought-of
U
معتبر
valid
U
معتبر
authentic
U
معتبر
liable
U
معتبر
authentical
U
معتبر
creditor
U
معتبر
of good standing
U
معتبر
responsible
U
معتبر
inviolate
U
معتبر
of reputation
U
معتبر
authoritative
U
معتبر
creditable
U
معتبر
as the saying is
U
مثلی است مشهور
name brand
U
علامت تجارتی مشهور
to create an image for oneself as somebody
U
معروف و مشهور شدن
popularizer
U
مشهور ومتداول کننده
as the saying goes
U
مثلی است مشهور
accepted barbarism
U
غلط مشهور یا پذیرفته
to be valid
U
معتبر بودن
validating
U
معتبر ساختن
man of crdit
U
شخص معتبر
man of credit
U
شخص معتبر
validated
U
معتبر ساختن
hold good
U
معتبر بودن
validate
U
معتبر ساختن
validates
U
معتبر ساختن
good and svfficient bail
U
ضامن معتبر
accredits
U
معتبر شناختن
hard currencies
U
ارز معتبر
faithworthy
U
امین معتبر
dow
U
معتبر بودن
accredited
U
مجاز معتبر
to count
[as]
U
معتبر بودن
to hold water
U
معتبر بودن
good
U
پاک معتبر
accredit
U
معتبر شناختن
accrediting
U
معتبر شناختن
valid assumptions
U
فروض معتبر
tron
U
یک پسوند عالی فنی و مشهور
world wide
U
مشهور جهان متداول درهمه جا
validation
U
تایید معتبر سازی
reliable
U
معتبر قابل اتکا
calebrate
U
باتشریفات انجام دادن مشهور کردن
good
U
معتبر موجه نسبتا" زیاد
accrediting
U
معتبر ساختن اختیار دادن
accredit
U
معتبر ساختن اختیار دادن
accredits
U
معتبر ساختن اختیار دادن
not valid abroad
U
در خارج
[از کشور]
معتبر نیست
time out
U
معتبر نبودن پس از یک دوره زمانی
credible
<adj.>
U
قابل اعتبار
[معتبر]
[اقتصاد]
to keep an oath inviolate
U
معتبر نگه داشتن سوگند
irretrievably
U
بطور غیر قابل استرداد جنانکه نتوان برگردانید بطور جبران ناپذیر
inconsiderably
U
بطور غیر قابل ملاحظه بطور جزئی یا خرد
nauseously
U
بطور تهوع اور یا بد مزه بطور نفرت انگیز
pc paint
U
برنامه مشهور نقاشی وترسیم برای ریزکامپیوترها
to make one's mark
U
مشهور شدن نشان بجای امضا گذاشتن
validity
U
نفوذ قوت قانونی معتبر بودن
horridly
U
بطور سهمناک یا نفرت انگیز بطور زننده
lusciously
U
بطور خوش مزه یا لذیذ بطور زننده
indisputable
U
بطور غیر قابل بحث بطور مسلم
sidekick
U
برنامه مشهور که یک ماشین حساب کامپیوتری صفحه یادداشت
she was her putative daughter
U
اورا دختری فرض میکرد مشهور بودکه وی دختراوست
pc write
U
IB و کامپیوتر سازگار با ان برنامه مشهور پردازش کلمه برای PC
sidekicks
U
برنامه مشهور که یک ماشین حساب کامپیوتری صفحه یادداشت
worthy of remark
U
قابل ملاحظه برجسته مشهور فوق العاده استثنائی
europatents
U
اختراع ثبت شده که دراروپا معتبر میباشد
appearance money
U
پولی که به افراد مشهور برای حضور در محافل پرداخت میشود
authority
U
مدرک یا ماخذی از کتاب معتبریا سندی نویسندهء معتبر
big five
U
پنج بانک معتبر انگلستان یعنی بانکهای میدلند
validation
U
بررسی انجام شده برای معتبر بودن داده
poorly
U
بطور ناچیز بطور غیر کافی
grossly
U
بطور درشت یا برجسته بطور غیرخالص
indeterminately
U
بطور نامعین یا غیرمحدود بطور غیرمقطوع
immortally
U
بطور فنا ناپذیر بطور باقی
cbasic
U
یک کامپایلر مشهور زبان برنامه نویسی که بسیارسریعتر از مترجم BASIC میباشد
del credere
U
ضمانت فروشنده حق العمل کار نسبت به معتبر بودن خریدار
visicalc
U
یک برنامه مشهور صفحه گسترده الکترونیکی نام تجاری یک بسته نرم افزاری
locals
U
انتساب متغیر که فقط در بخشی از برنامه کامپیوتری یا ساختار آن معتبر است
local
U
انتساب متغیر که فقط در بخشی از برنامه کامپیوتری یا ساختار آن معتبر است
macintosh
U
یک سیستم ریزکامپیوتری مشهور که توسط شرکت کامپیوتری APPLE ساخته شده است مکینتاش
word star
U
یک برنامه پردازش کلمه مشهور که شامل هجی کردن کلمات و ویژگی ادغام پستی استacrostic
atari
U
نام نوعی از کامپیوترهای شخصی و وسائل جانبی مشهور که توسط شرکت ATARI تولید میشود
abusively
U
بطور ناصحیح بطور دشنام
genuinely
U
بطور اصل بطور بی ریا
latently
U
بطور ناپیدا بطور پوشیده
incisively
U
بطور نافذ بطور زننده
improperly
U
بطور غلط بطور نامناسب
indecorously
U
بطور ناشایسته بطور نازیبا
martially
U
بطور جنگی بطور نظامی
two phase commit
U
ن میشود که هر مرححله تراکنش صحیح است و معتبر , پیش از برخورد با تغییرات پایگاه داده ها
dual
U
دادههای ترکیبی هر مجموعهای از داده در پاس یا لبه ساعت مختلف آماده و معتبر است
Mohtasham design
U
طرح محتشمی
[اینگونه طرح ها منسوب به استاد محتشم کاشانی بافنده مشهور کاشان می باشد.]
strobe
U
سیگنالی که بیان میکند داده معتبر در باس داده قرار دارد
strobe
U
سیگنالی که بیان میکند آدرس معتبر در باس آدرس قرار دارد
M out of N code
U
هر حرف معتبر که طول 2 بیت دارد باید حاوی M بیت دودویی "یک " باشد
league of nations
U
تاسیس جهانی مشهور که بین دو جنگ جهانی فعالیت داشت و درواقع مقدمهای بود برای تشکیل سازمان ملل متحد
validity of the credit
U
معتبر بودن یا پادار بودن اعتبار
irrevocably
U
بطور تغییر ناپذیر بطور چاره ناپذیر
inexplicably
U
بطور غیر قابل توضیح چنانکه نتوان توضیح داد بطور غیر قابل تغییر
Sarab
U
سراب
[حوزه بافت سراب در آذربایجان است که بیشتر به بافت کناره مشهور استرنگ زمینه عموما شتری و گره آن ترکی است.]
ems dispatch
U
تلگراف امس عنوان واقعه مشهور ملاقات سفیر فرانسه با ویلهم اول در سال 0781 در امس که بیسمارک صدراعظم وقت المان با تحریف مفاد تلگرافی که از موضوع این ملاقات حکایت می کرد باعث بروزجنگ فرانسه و پروس شد
wetly
U
بطور تر
lastingly
U
بطور پا بر جا
confusedly
U
بطور در هم و بر هم
streakily
U
بطور خط خط
atilt
U
بطور کج
flabbily
U
بطور شل و ول
transtively
U
بطور
meanly
U
بطور بد
loosely
U
بطور شل یا ول
indissolubly
U
بطور پایدار
kindlity
U
بطور ملایم
indispensably
U
بطور حتمی
indissolubly
U
بطور غیرقابل حل
ineligibly
U
بطور ناشایسته
inefficaciously
U
بطور بی فایده
itineratly
U
بطور سیار
cloudily
U
بطور تیره
itineratly
U
بطور گردنده
inductively
U
بطور قیاس
iuntelligibly
U
بطور مفهوم
industriously
U
بطور ساعی
compositely
U
بطور مرکب
lasciviously
U
بطور شهوانی
inconsistently
U
بطور متباین
comprehensibly
U
بطور مفهوم
inconsistently
U
بطور ناسازگار
comprehensively
U
بطور جامع
inconveniently
U
بطور نامناسب
compulsorily
U
بطور اجباری
inconclusively
U
بطور ناتمام
inconclusively
U
بطور غیرقطعی
incommodiously
U
بطور ناراحت
incomprehensibly
U
بطور نامفهوم
incompatibly
U
بطور ناسازگار
incommunicatively
U
بطور کم امیزش
inconsistently
U
بطور متناقص
inconstantly
U
بطور نا پایدار
incontestably
U
بطور مسلم
indispansably
U
بطور ضروری
indiscretely
U
بطور یک پارچه
indicatively
U
بطور اخباری
indicatively
U
بطور اشاره
comkplimentarily
U
بطور تعارفی
indefeasibly
U
بطور پابرجا
lastingly
U
بطور با دوام
commodiously
U
بطور راحت
compatibly
U
بطور موافق
Recent search history
Forum search
more
|
برای این معنی از دیگران سوال بپرسید. (Ask Question)
✘ Close
Contact
|
Terms
|
Privacy
© 2009 Perdic.com