Perdic.com
English Persian Dictionary - Beta version
پرسش ترجمه خود را ارسال نمایید
|
Help
|
About
|
Home
|
Forum / پرسش و پاسخ
|
+
Contribute
|
Users
Login | Sign up
Enter keyword here!
⌨
Tips
|
Translate!
✘ Close
✘ Close
Total search result: 201 (11 milliseconds)
ارسال یک معنی جدید
Menu
English
Persian
Menu
centrically
U
بطور مرکزی
معنی که میخواستی رو پیدا نکردی؟ برو تو این صفحه تا از دیگرون کمک بگیری.
Other Matches
cpu time
U
مقدار زمانی که توسط پردازش مرکزی به اجرای دستورالعملهای برنامه اختصاص داده میشود زمان واحد پردازشگر مرکزی
central
U
متصدی مرکز تلفن مرکزی مرکزی
headquarters
U
شعبه مرکزی اداره مرکزی
paching central
U
سیستم مرکزی ارتباطات سیستم کنترل فنی مرکزی مدارات مخابراتی
central postal directory
U
دفتر مرکزی خدمات پستی دفتر مدیریت پستی مرکزی
irretrievably
U
بطور غیر قابل استرداد جنانکه نتوان برگردانید بطور جبران ناپذیر
nauseously
U
بطور تهوع اور یا بد مزه بطور نفرت انگیز
inconsiderably
U
بطور غیر قابل ملاحظه بطور جزئی یا خرد
horridly
U
بطور سهمناک یا نفرت انگیز بطور زننده
indisputable
U
بطور غیر قابل بحث بطور مسلم
lusciously
U
بطور خوش مزه یا لذیذ بطور زننده
poorly
U
بطور ناچیز بطور غیر کافی
immortally
U
بطور فنا ناپذیر بطور باقی
grossly
U
بطور درشت یا برجسته بطور غیرخالص
indeterminately
U
بطور نامعین یا غیرمحدود بطور غیرمقطوع
incisively
U
بطور نافذ بطور زننده
improperly
U
بطور غلط بطور نامناسب
indecorously
U
بطور ناشایسته بطور نازیبا
genuinely
U
بطور اصل بطور بی ریا
abusively
U
بطور ناصحیح بطور دشنام
latently
U
بطور ناپیدا بطور پوشیده
martially
U
بطور جنگی بطور نظامی
focal
U
مرکزی
centrical
U
مرکزی
central
U
مرکزی
centre pocket
U
مرکزی
cl
U
خط مرکزی
axial
U
مرکزی
core
U
مرکزی
cores
U
مرکزی
central pumping station
U
مرکزی
focal line
U
خط مرکزی
centerline
U
خط مرکزی
center distance
U
فاصله مرکزی
centralist
U
مرکزی نگر
central canal
U
مجرای مرکزی
center
U
گروه مرکزی
centre game
U
بازی مرکزی
central terminal
U
پایانه مرکزی
central city
U
شهر مرکزی
central control desk
U
میزفرمان مرکزی
central station
U
نیروگاه مرکزی
centralists
U
مرکزی نگر
centrum
U
جسم مرکزی
centrosymmetric
U
متقارن مرکزی
holding company
U
شرکت مرکزی
centripetal
U
جانب مرکزی
boost coil
U
کوئل مرکزی
centrifugal
U
گریز از مرکزی
central bank
U
بانک مرکزی
central site
U
سایت مرکزی
central convolution
U
شکنج مرکزی
centralism
U
مرکزی نگری
nucleus
U
لب هسته مرکزی
central load
U
بار مرکزی
center base
U
میدان مرکزی
central office
U
دفتر مرکزی
central fissure
U
شیار مرکزی
central sulcus
U
شیار مرکزی
axial pressure
U
فشار مرکزی
central government
U
حکومت مرکزی
central limit theorem
U
قضیه حد مرکزی
nuclei
U
لب هسته مرکزی
central position
U
قرارگاه مرکزی
central processor
U
پردازشگر مرکزی
central processor
U
پردازنده مرکزی
central processing unit
U
واحدپردازنده مرکزی
central gyrus
U
شکنج مرکزی
head office
U
اداره مرکزی
three center bonding
U
پیوند سه مرکزی
three centred curve
U
منحنی سه مرکزی
central position
U
وضعیت مرکزی
subcentral
U
زیر مرکزی
central
U
تلفن چی مرکزی
central heating
U
گرمایش مرکزی
central heating
U
حرارت مرکزی
mainframe
U
پردازنده مرکزی
central focusing wheel
U
چرخهزوم مرکزی
mainframes
U
پردازنده مرکزی
fovea centralis
U
فرورفتگی مرکزی
fore and aft center line
U
خط مرکزی سراسری
directrix
U
خط تیر مرکزی
state government
U
دولت مرکزی
central
U
کامپیوتر مرکزی
central head
U
فشار مرکزی
head office
U
دفتر مرکزی
eccentricity
U
برون مرکزی
eccentricities
U
برون مرکزی
spherical angle
U
زاویه مرکزی
concourse
U
تالار مرکزی
centralized plan
U
پلان مرکزی
nave
U
تالار مرکزی صحن
axis of the bore
U
محور مرکزی لوله
naves
U
تالار مرکزی صحن
precentral gyrus
U
شکنج پیش مرکزی
golds
U
دایره مرکزی هدف
central mass storage
U
انباره انبوه مرکزی
cores
U
هسته مرکزی مفتول
multicenter binding
U
پیوند چند مرکزی
gold
U
دایره مرکزی هدف
core
U
هسته مرکزی مفتول
cns
U
دستگاه عصبی مرکزی
unit central processing
U
واحد پردازش مرکزی
statolatry
U
حمایت ازقدرت مرکزی
cento
U
سازمان پیمان مرکزی
center of gravity axis
U
محور ثقل مرکزی
one shot pump
U
پمپ روغن مرکزی
center
U
وسط ونقطه مرکزی
German Central Bank
U
بانک مرکزی آلمان
post office
U
اداره مرکزی پست
post offices
U
اداره مرکزی پست
central control panel
U
تابلوی مرکزی کنترل
heartland
U
منطقه مرکزی وحیاتی
rimland
U
حومه ناحیه مرکزی
central heating system
U
دستگاه حرارت مرکزی
heartlands
U
منطقه مرکزی وحیاتی
central planning
U
برنامه ریزی مرکزی
geocentric
U
دوران زمین مرکزی
downtown
U
قسمت مرکزی شهر
centre counter defence
U
دفاع متقابل مرکزی
inner cities
U
بخش مرکزی شهر
GHQ
U
مخفف ستاد مرکزی
vertical center line illusion
U
خطای خط قائم مرکزی
Central African Republic
جمهوری آفریقای مرکزی
centred
U
وسط ونقطه مرکزی
centre
U
وسط ونقطه مرکزی
centers
U
وسط ونقطه مرکزی
central tendency measures
U
اندازههای گرایش مرکزی
centered
U
وسط ونقطه مرکزی
centre pawns
U
پیادههای مرکزی شطرنج
central processing unit
U
واحد پردازش مرکزی
measures of central tendency
U
اندازههای گرایش مرکزی
inner city
U
بخش مرکزی شهر
conurbation
U
شهر مهم مرکزی
conurbations
U
شهر مهم مرکزی
scandinavian defence
U
دفاع متقابل مرکزی
heliocentric system
U
دستگاه خورشید مرکزی
the middlands
U
استانهای مرکزی انگلستان
geocentric system
U
دستگاه زمین مرکزی
sweet spot
U
قسمت مرکزی راکت یا چوب
center spot
U
نقطه مرکزی بیلیارد انگلیسی
radian
U
زاویه مرکزی قوس دایره
keel
U
ستون عرضی مرکزی ناو
directrix
U
خط مرکزی منطقه اتش توپ
x ring
U
دایره مرکزی هدف تیراندازی
pecan
U
درخت گردوی امریکای مرکزی
keels
U
ستون عرضی مرکزی ناو
pecans
U
درخت گردوی امریکای مرکزی
king's yellow
U
مارهای صیادجوندگان امریکای مرکزی
central railway station
U
ایستگاه مرکزی راه اهن
geothermal
U
وابسته به حرارت مرکزی زمین
organization of central american states
U
سازمان دول امریکای مرکزی
umbilical
U
واقع در نزدیکی ناف مرکزی
osset
U
اریایی نژادان قفقاز مرکزی
central food preparation facility
U
کارخانجات مرکزی تهیه موادغذایی
geocentric
U
دارای مرکزی در زمین زمینی
high asia
U
قسمت بلند و مرکزی امریکا
general posr office
U
اداره مرکزی پست در لندن
central planning team
U
تیم طرح ریزی مرکزی
Ivory Coast
U
کرانهی مرکزی و غربی افریقا
geothermic
U
وابسته به حرارت مرکزی زمین
central air data
U
مرکز تهیه اطلاعات هوایی مرکزی
totalism
U
رژیم حکومت متمرکز در یک قدرت مرکزی
abneural
U
واقع در مقابل دستگاه مرکزی عصب
totalitarianism
U
رژیم حکومت متمرکز در یک قدرت مرکزی
centralized
U
آنچه در یک موقعیت مرکزی قرار دارد
danish gambit
U
گامبی دانمارکی در بازی مرکزی شطرنج
statism
U
تمرکز قدرت اقتصادی در دولت مرکزی
wing section
U
بخش مرکزی یا پانل خارجی بال
irrevocably
U
بطور تغییر ناپذیر بطور چاره ناپذیر
centered
U
شخصی که مراقب عملیات کامپیوتر مرکزی است
cpu
U
Unit Processing Central واحد پردازش مرکزی
centers
U
شخصی که مراقب عملیات کامپیوتر مرکزی است
C.I.A
U
مخفف عبارت سازمان مرکزی اطلاعات آمریکا
centre
U
شخصی که مراقب عملیات کامپیوتر مرکزی است
centred
U
شخصی که مراقب عملیات کامپیوتر مرکزی است
crom
U
قسمت مجتمع اکثر تراشههای واحدپردازش مرکزی
slovak
U
نژاد اسلواک ساکن قسمت مرکزی چکوسلواکی
balkline spot
U
نقطه مرکزی خط عرضی روی میز بیلیارد
center
U
شخصی که موافب عملیات کامپیوتر مرکزی است
objected
U
که دودویی که مستقیما واحد پردازش مرکزی را عمل میکند.
direct objects
U
که دودویی که مستقیما واحد پردازش مرکزی را عمل میکند.
zero point
U
نقطه مرکزی گلوله اتشین اتمی در لحظه انفجار
objecting
U
که دودویی که مستقیما واحد پردازش مرکزی را عمل میکند.
objects
U
که دودویی که مستقیما واحد پردازش مرکزی را عمل میکند.
object
U
که دودویی که مستقیما واحد پردازش مرکزی را عمل میکند.
indirect objects
U
که دودویی که مستقیما واحد پردازش مرکزی را عمل میکند.
logs
U
بوسیله ترمینال به کامپیوتر مرکزی پیش از دستیابی به برنامه یا داده .
bank rate
U
مظنه رسمی تنزیل که توسط بانک مرکزی تعیین میشود
star network topology
U
شبکهای از چندین ماشین که هر گره آن به hub مرکزی وصل است
multistation access unit
U
buH مرکزی برای اتصال کابلهای شبکه Token Ring
tulip design
U
طرح گل لاله
[گاه اطراف ترنج مرکزی را با آن تزئین می کنند.]
peripheral
U
قطعه خارجی پردازنده مرکزی که حاوی خصوصیات جانبی است
microprocessors
U
مدار مجتمع که حاوی تمام قط عات واحد پردازش مرکزی
log
U
بوسیله ترمینال به کامپیوتر مرکزی پیش از دستیابی به برنامه یا داده .
integrated
U
محیط اداره که همه عملیات با کامپیوتر مرکزی انجام می شوند
collections
U
ایستگاهی که دادههای جمع شده را به نقط ه مرکزی ارسال میکند.
collection
U
ایستگاهی که دادههای جمع شده را به نقط ه مرکزی ارسال میکند.
parnassian
U
نام کوهی در یونان مرکزی که اختصاص داشت به الهه شعر
microprocessor
U
مدار مجتمع که حاوی تمام قط عات واحد پردازش مرکزی
Recent search history
Forum search
more
|
برای این معنی از دیگران سوال بپرسید. (Ask Question)
✘ Close
Contact
|
Terms
|
Privacy
© 2009 Perdic.com