Perdic.com
English Persian Dictionary - Beta version
پرسش ترجمه خود را ارسال نمایید
|
Help
|
About
|
Home
|
Forum / پرسش و پاسخ
|
+
Contribute
|
Users
Login | Sign up
Enter keyword here!
⌨
Tips
|
Translate!
✘ Close
✘ Close
Total search result: 202 (12 milliseconds)
ارسال یک معنی جدید
Menu
English
Persian
Menu
proportionably
U
بطور متناسب یا با قرینه
معنی که میخواستی رو پیدا نکردی؟ برو تو این صفحه تا از دیگرون کمک بگیری.
Search result with all words
propor tionably
U
بطور متناسب یا با قرینه چنانکه بتوان متناسب نمود
Other Matches
presumption hominis
U
قرینه ضعیفه که به فرض وجود ان طرف مجبور به ابراز ادله معارض نیست چون این قرینه به تنهایی ولو با نبودن دلیل معارض قدرت اثباتی ندارد
reciprocal border
U
حاشیه قرینه
[گاه لبه انتهایی فرش بصورت اشکال قرینه و تکراری جفتی تزئین می شود و نوع شکل انتخابی گردا گرد فرش را می پوشاند. تنوع رنگی این نوع حاشیه در مراکز بافت مختلف، متفاوت می باشد.]
proprotionable
U
متناسب
symmetrically
U
با قرینه
proprotionable
U
با قرینه
proportional
U
متناسب
circumstantial evidence
U
قرینه
symmetry
U
قرینه
proportion
U
قرینه
proportions
U
قرینه
pendant to each other
U
قرینه هم
conpanion
U
قرینه
pro rata
U
متناسب
asummetric
U
بی قرینه
applicative
U
متناسب
asymmetrical
U
بی قرینه
dissymmetrical
U
بی قرینه
proportionate
U
متناسب
proportionable
U
متناسب
in proportion
U
متناسب
eurhythmic
U
متناسب
commensurate
U
متناسب
indication
U
قرینه
symmetric
U
متناسب
lop sided
U
بی قرینه
homolographic
U
دارای قرینه
reflection response
U
پاسخ قرینه
comproportionation
U
ترکیب متناسب
coordinate
U
متناسب کردن
unapt
U
غیر متناسب
skew polygon
U
چندضلعی بی قرینه
presumptions
U
فن قوی قرینه
presumption juris tantum
U
قرینه کافیه
presumption
U
فن قوی قرینه
coordinative
U
متناسب سازنده
symmetrical exchange
U
تعویض قرینه
proportionment
U
متناسب سازی
mirror image
U
تصویر قرینه
mirror images
U
تصویر قرینه
presumption juris et de jure
U
قرینه قویه
parallels
U
همگام قرینه
asymmetric
U
نامتقارن بی قرینه
paralleled
U
همگام قرینه
double
U
تصویر قرینه
harmonizing
U
متناسب بودن
harmonised
U
متناسب بودن
harmonises
U
متناسب بودن
harmonizes
U
متناسب بودن
harmonising
U
متناسب بودن
symmetry
U
قرینه تناسب
parallel
U
همگام قرینه
harmonized
U
متناسب بودن
harmonize
U
متناسب بودن
appropriated technology
U
تکنولوژی متناسب
indirect evidence
U
قرینه و اماره
parallelling
U
همگام قرینه
paralleling
U
همگام قرینه
parallelled
U
همگام قرینه
coordinate
U
متناسب یا هماهنگ کردن
keratome
U
چاقوی قرینه شکافی
harmonic proportion
U
طبقه بندی متناسب
context sensitive help
U
کمک حساس به قرینه
context switching
U
راه گزینی قرینه
proportionate
U
فراخور متناسب کردن
halogeton
U
علف قلیاب قرینه
symmetrize
U
باهم قرینه کردن
symmetry
U
قرینه سازی همسنجی
proportional pie graph
U
نمودار گرد متناسب
coapt
U
باهم متناسب شدن
commensurateness
U
متناسب کردن تناسب
up to par/scratch/snuff/the mark
<idiom>
U
متناسب با استاندارد طبیعی
well proportioned
U
با تناسب متناسب موزون
harmonic division
U
طبقه بندی متناسب
match
U
قرینه سازی در طرح یا بافت
mismatch
U
متناسب نبودن ناجور بودن
tubbable
U
متناسب برای لوله یا تغاریابشکه
lopsided
U
متمایل بیک طرف بی قرینه
homocercal
U
دارای دم قرینه متقارن الذنب
queues
U
ترتیب آن متناسب با آخرین عنصر است
queued
U
ترتیب آن متناسب با آخرین عنصر است
queue
U
ترتیب آن متناسب با آخرین عنصر است
queueing
U
ترتیب آن متناسب با آخرین عنصر است
reddendo singula singulis
U
الفاظ در قسمتهای مختلف سندباید متناسب با هم تعبیرشوند
drop repeat
U
واگیره
[تکرار یک نقش بصورت قرینه و در طول فرش]
amplidyne
U
ژنراتور دی سی که ولتاژخروجی ان با تغییرات تحریک میدان متناسب است
best power mixture
U
نسبت متناسب مخلوط سوخت و هوا برای حصول حداکثرقدرت
differentiating cicuit
U
مداری که ولتاژ برون گذاشت ان تقریبا با میزان تغییرولتاژ متناسب است
irretrievably
U
بطور غیر قابل استرداد جنانکه نتوان برگردانید بطور جبران ناپذیر
inconsiderably
U
بطور غیر قابل ملاحظه بطور جزئی یا خرد
nauseously
U
بطور تهوع اور یا بد مزه بطور نفرت انگیز
hook's law
U
تغییر شکل یک جسم الاستیک در دامنه الاستیسیته با تنش وارده متناسب است
lusciously
U
بطور خوش مزه یا لذیذ بطور زننده
horridly
U
بطور سهمناک یا نفرت انگیز بطور زننده
indisputable
U
بطور غیر قابل بحث بطور مسلم
best economy mixture
U
نسبت متناسب سوخت و بنزین در موتورهای پیستونی جهت حصول بیشترین برد پروازی
actinoelectric
U
اجسامی که دارای خاصیت تولید الکتریسیته در اثر تابش طول موجی متناسب با نورباشند
keeping house
U
در خانه ماندن تاجرورشکسته و عدم حضورش در محل کسب خود که قرینه ورشکستگی او محسوب میشود
poorly
U
بطور ناچیز بطور غیر کافی
indeterminately
U
بطور نامعین یا غیرمحدود بطور غیرمقطوع
immortally
U
بطور فنا ناپذیر بطور باقی
grossly
U
بطور درشت یا برجسته بطور غیرخالص
acceleration principle
U
براساس این اصل سرمایه گذاری متناسب است با تغییرات تولید که بارابطه زیر بیان می گردد : Y * A = I
Family prayer rug
U
فرش محرابی صف گونه
[اینگونه بافت ها دارای چندین محراب قرینه بوده و بیشتر بصورت گلیم بافته می شود.]
divan cover
U
[قالیچه رومبلی که معمولا دو تکه قرینه بوده و در یک طرف بدون ریشه می باشد تا در کنار هم بصورت یک قطعه به نظر آید.]
indecorously
U
بطور ناشایسته بطور نازیبا
latently
U
بطور ناپیدا بطور پوشیده
improperly
U
بطور غلط بطور نامناسب
incisively
U
بطور نافذ بطور زننده
genuinely
U
بطور اصل بطور بی ریا
abusively
U
بطور ناصحیح بطور دشنام
martially
U
بطور جنگی بطور نظامی
differentiator
U
وسیلهای که برون گذاشت ان با مشتق سیگنال درون گذاشت متناسب است
Jangle Arjuk
U
طرح جنگلی ارجوک
[این گل در طرح فرش های افغانی بصورت قرینه بافی بکار می رود.]
quatrefoil
U
چهار وجهی
[این اصطلاح موقعی که یک نگاره و یا کل فرش از چهار قسمت کاملا قرینه بوجود آمده باشد، بکار می رود.]
pitot static system
U
سیستم نشان دهندهای که باترکیبی از فشار محلی تغذیه میشود اختلاف این دو فشار باسرعت نسبی فاهری متناسب است
suit
U
منطبق کردن متناسب یا مناسب کردن
suits
U
منطبق کردن متناسب یا مناسب کردن
suited
U
منطبق کردن متناسب یا مناسب کردن
proportions
U
متناسب کردن متقارن کردن
proportion
U
متناسب کردن متقارن کردن
lattice design
U
طرح شبکه ای
[این طرح بصورت قرینه و تکرار کل متن فرش را در بر می گیرد و از اشکال شش وجهی، نه وجهی، مربع شکل و طاق رومی برای بدنه گل ها استفاده می کند.]
irrevocably
U
بطور تغییر ناپذیر بطور چاره ناپذیر
Miri design
U
طرح بته میری
[طرح بته جقه]
[این طرح که جلوه ای از درخت سرو را نشان می دهد بصورت ردیف های تکراری و قرینه کل فرش را در بر می گیرد.]
Zel-i Sultan vase
U
طرح گلدان ظل السلطان
[این طرح بصورت تکراری و قرینه شامل یک گلدان و دسته های گل می باشد و مربوط به زمان سلطنت قاجار می باشد.]
kikalak design
U
طرح قوچ
[در ترکی این واژه به معنای شاخ قوچ می باشد. این طرح در فرش های ترکیه بکار رفته و بصورت قرینه در چهار طرف نقطه مرکزی بافته می شود.]
inexplicably
U
بطور غیر قابل توضیح چنانکه نتوان توضیح داد بطور غیر قابل تغییر
saddle bag
U
خورجین
[اینگونه قالیچه ها بصورت قرینه بافته می شوند.گاه مجزا بوده و سپس به یکدیگر متصل می شوند و یا بصورت یک تکه که در وسط ساده است بافته می شوند.]
tacit collusion
U
حالتی که قیمت کالاهای دو کمپانی رقیب دران واحد بالا رود حتی درحالتی که چنین تبانی یی عملا" صورت نگرفته باشددادگاه ممکن است با توجه به قرینه بالا رفتن قیمت اقدامات بازدارنده را با قائل شدن به وجود ان معمول دارد
Mina-khani design
U
طرح میناخانی
[این طرح منسوب به شخصی به همین نام و اهل تبریز است. گل های بزرگ بکار رفته بصورت قرینه و بندی کل متن را در بر گرفته و بوسیله شبکه های لوزی شکل یا الماسی شکل به یکدیگر متصل می شوند.]
meanly
U
بطور بد
streakily
U
بطور خط خط
transtively
U
بطور
lastingly
U
بطور پا بر جا
confusedly
U
بطور در هم و بر هم
flabbily
U
بطور شل و ول
atilt
U
بطور کج
wetly
U
بطور تر
loosely
U
بطور شل یا ول
indicatively
U
بطور اخباری
inconveniently
U
بطور نامناسب
inexactly
U
بطور نادرست
indissolubly
U
بطور پایدار
inductively
U
بطور قیاس
industriously
U
بطور ساعی
inefficaciously
U
بطور بی فایده
cardinally
U
بطور مهم
incomprehensibly
U
بطور نامفهوم
incorporeally
U
بطور غیرمحسوس
ineligibly
U
بطور ناشایسته
indicatively
U
بطور اشاره
indissolubly
U
بطور غیرقابل حل
cannily
U
بطور عاقلانه
indispensably
U
بطور حتمی
indefeasibly
U
بطور پابرجا
catercorner
U
بطور مورب
indecently
U
بطور ناشایسته
indispansably
U
بطور ضروری
indiscretely
U
بطور یک پارچه
incontestably
U
بطور مسلم
inconstantly
U
بطور نا پایدار
circularly
U
بطور مدور
clandestinely
U
بطور مخفی
cloudily
U
بطور تیره
comkplimentarily
U
بطور تعارفی
commodiously
U
بطور راحت
compatibly
U
بطور موافق
inclusively
U
بطور متضمن
compositely
U
بطور مرکب
incisively
U
بطور برنده
inauspiciously
U
بطور مشئوم
inartificially
U
بطور غیرمصنوعی
inarticulately
U
بطور ناشمرده
inconsistently
U
بطور متباین
incommodiously
U
بطور ناراحت
incommunicably
U
بطور نگفتنی
inconsistently
U
بطور متناقص
inclusively
U
بطور جامع
inconsistently
U
بطور ناسازگار
catercornered
U
بطور مورب
inconclusively
U
بطور ناتمام
inconclusively
U
بطور غیرقطعی
centrically
U
بطور مرکزی
cephalad
U
بطور راسی
chimerically
U
بطور واهی
incompatibly
U
بطور ناسازگار
choicely
U
بطور پسندیده
incommunicatively
U
بطور کم امیزش
comprehensibly
U
بطور مفهوم
lasciviously
U
بطور شهوانی
attributively
U
بطور اسنادی
auspiciously
U
بطور مساعد
irrelevantly
U
بطور بی ربط
irrefragably
U
بطور بی جواب
irrefragably
U
بطور تردیدناپذیر
inviolably
U
بطور مصون
invcersely
U
بطور وارونه
intransitively
U
بطور لازم
interruptedly
U
بطور غیرمسلسل
interruptedly
U
بطور گسیخته
automatism
U
بطور خودکار
Recent search history
Forum search
more
|
برای این معنی از دیگران سوال بپرسید. (Ask Question)
✘ Close
Contact
|
Terms
|
Privacy
© 2009 Perdic.com