English Persian Dictionary - Beta version
 
پرسش ترجمه خود را ارسال نمایید
| Help | About |
 
Home | Forum / پرسش و پاسخ | + Contribute | Users
Login | Sign up  
     

Enter keyword here!
  Tips | Translate!
✘ Close
✘ Close
Total search result: 201 (11 milliseconds)
ارسال یک معنی جدید
Menu
English Persian Menu
infirmly U بطور علیل یا شکسته
معنی که میخواستی رو پیدا نکردی؟ برو تو این صفحه تا از دیگرون کمک بگیری.
Other Matches
brokenly U بطور شکسته یا بریده
fragmentarily U بطور شکسته یا ناقص
telescopic U دستگاه شکسته بندی تلسکوپیک چوبهای شکسته بندی مربوط به دوربین تلسکوپی یادستگاه نشانه روی
bedrid U علیل
invalids U علیل
invalid U علیل
doddering U علیل
pimping U علیل
ailing U علیل
bedfast U علیل
bedridden U علیل
infirm U علیل
doddered U علیل
invalidated U علیل کردن
invalidates U علیل کردن
weakly U علیل المزاج
lame ducks U علیل وناتوان
valetudinarian U مریض علیل
lame duck U علیل وناتوان
invalidate U علیل کردن
valetudinary U مریض علیل
irretrievably U بطور غیر قابل استرداد جنانکه نتوان برگردانید بطور جبران ناپذیر
inconsiderably U بطور غیر قابل ملاحظه بطور جزئی یا خرد
nauseously U بطور تهوع اور یا بد مزه بطور نفرت انگیز
horridly U بطور سهمناک یا نفرت انگیز بطور زننده
lusciously U بطور خوش مزه یا لذیذ بطور زننده
indisputable U بطور غیر قابل بحث بطور مسلم
fragmentary U شکسته
shakiest U شکسته
zigzagged U شکسته
cursive U خط شکسته
shaky U شکسته
zigzag U شکسته
shakier U شکسته
zigzagging U شکسته
zigzags U شکسته
fracted U شکسته
fragmental U شکسته
broken U شکسته
wrecked U شکسته
running hand U خط شکسته
broken-hearted <adj.> U دل شکسته
in pieces U شکسته
disrupted U شکسته
heart broken U دل شکسته
downhearted U دل شکسته
heartbroken U دل شکسته
heartsick U دل شکسته
poorly U بطور ناچیز بطور غیر کافی
indeterminately U بطور نامعین یا غیرمحدود بطور غیرمقطوع
immortally U بطور فنا ناپذیر بطور باقی
grossly U بطور درشت یا برجسته بطور غیرخالص
broken <adj.> U شکسته [دستگاهی]
fractures U سطح شکسته
fractured U سطح شکسته
fracture U سطح شکسته
split screen U صفحه شکسته
ballast U مصالح شکسته
castway U کشتی شکسته
orthopedics U شکسته بندی
osteopathist U شکسته بند
a broken arm U بازوی شکسته
broken U شکسته شده
shard U کوزه شکسته
haken kreuz U صلیب شکسته
fracturing U سطح شکسته
doddered U شکسته سست
flinders U قطعات شکسته
raddled U شکسته شده
red short U شکسته سرخ
bone setter U شکسته بند
bonesetter U شکسته بند
bone setting U شکسته بندی
framentary U شکسته ناقص
sherd U کوزه شکسته
orthopaedics U شکسته بندی
german giant swing U افتاب شکسته
giant circle U افتاب شکسته
broken stone U سنگ شکسته
shards U کوزه شکسته
wrech U کشتی شکسته
cauliflower ear U گوش شکسته
wrecked U کشتی شکسته
taxis U شکسته بندی
cold short U شکسته سرد
to run upon the rocks U شکسته شدن
fyloft U صلیب شکسته
puncturing U شکسته شدن
punctures U شکسته شدن
punctured U شکسته شدن
puncture U شکسته شدن
chevron U پرانتز شکسته
distorts U شکسته شدن
shatter U قطعات شکسته
crushed stone U سنگ شکسته
hot short U شکسته گرم
modesty U شکسته نفسی
shatters U قطعات شکسته
split-screen U صفحه شکسته
distort U شکسته شدن
angle bracket U پرانتز شکسته
pointed bracket U پرانتز شکسته
deject U دل شکسته کردن
potsherd U تکه سفال شکسته
shipwreck U کشتی شکسته شدن
to humble oneself U شکسته نفسی کردن
shipwrecked U کشتی شکسته شدن
refract U شکسته شدن نور
refracted U شکسته شدن نور
refracts U شکسته شدن نور
ballast U شن ریزی مصالح شکسته
refracting U شکسته شدن نور
stone ballast U مصالح شکسته سنگی
shipwrecks U کشتی شکسته شدن
zircon U سخن دست و پا شکسته
jargon U سخن دست و پا شکسته
cast away U کشتی شکسته مطرود
splint U چوب شکسته بندی
pulled U شکسته شده افتاده
bowed down by grief U شکسته شده ازغم
brick ballast U مصالح شکسته اجری
chippings U سنگ شکسته ریز
broken english U انگلیسی دست و پا شکسته
broken hardening U سخت گردانی شکسته
splint U وسایل شکسته بندی
humble U شکسته نفسی کردن
agmatology U علم شکسته بندی
humblest U شکسته نفسی کردن
invalid U علیل کردن باطل کردن
invalids U علیل کردن باطل کردن
The socket is broken. پریز برق شکسته است.
swastika U صلیب شکسته المان نازی
In my broken English . U با انگلیسی دست وپا شکسته ام
wrecked U باقی مانده ازکشتی شکسته
to be humbled U احساس شکسته نفسی کردن
whitewater U قسمت اشفته موج شکسته
wrech U شکسته یا خراب شدن کشتی
to feel humbled U احساس شکسته نفسی کردن
plaster casts U گچ گیری اطراف عضو شکسته گچ گرفتن
To speake broken French. U فرانسه دست وپ؟ شکسته صحبت کردن
plaster cast U گچ گیری اطراف عضو شکسته گچ گرفتن
A creaking gate hang long. <proverb> U یک دروازه شکسته مدتها سرپا می ایستد.
plaster of Paris U گچ ویژه شکسته بندی و قالب گیری
indecorously U بطور ناشایسته بطور نازیبا
genuinely U بطور اصل بطور بی ریا
improperly U بطور غلط بطور نامناسب
incisively U بطور نافذ بطور زننده
martially U بطور جنگی بطور نظامی
latently U بطور ناپیدا بطور پوشیده
abusively U بطور ناصحیح بطور دشنام
slides U سواری کردن مقابل موج بازاویه شکسته
Three things to avoid:a crumbling wall, a biting . <proverb> U از دیوار شکسته و سگ درنده و زن سلیطه یذر کنید .
to weigh down U سنگینی کردن بر پایین اوردن شکسته شدن
ten yard U خط شکسته در طرفین خط نیمه به فاصله 01 یارد ازان
soups U موج شکسته کف دار که بسرعت به ساحل می رسد
slide U سواری کردن مقابل موج بازاویه شکسته
soup U موج شکسته کف دار که بسرعت به ساحل می رسد
wrecks U کالای بازیافتی از کشتی یاماشین شکسته یا خانه ویران
wrecking U کالای بازیافتی از کشتی یاماشین شکسته یا خانه ویران
wreck U کالای بازیافتی از کشتی یاماشین شکسته یا خانه ویران
pidgin U انگلیسی دست وپا شکسته ومخلوط با اصطلاحات چینی
pidgins U انگلیسی دست وپا شکسته ومخلوط با اصطلاحات چینی
One must avoid three things: crumbling walls, vicious dogs, and harlots U از سه چیز باید حذر کرد، دیوار شکسته، سگ درنده، زن سلیطه
Why don't you work? Did you break your fingers? U چرا کار نمی کنی؟ مگر دستت شکسته است؟
streamliner U قطار یا هواپیمایی که مقاومت هوا را درهم شکسته وانرا تعدیل کند
pidgin english U انگلیسی دست وپا شکسته وامیختهای که چینی هابدان سخن می گویند
pectinated line U [خط شکسته، دندانه ای و یا کنگره ای که در طرح های هندسی و ایلیاتی بکار می رود.]
non breaking space U حرف فاصله که باعث میشود و کلمه توسط خط شکسته جدا نشوند
splint U نوار یا تراشه ایکه برای بستن استخوان شکسته بکار میرود
bolster U کیسه یا توری حاوی سنگ شکسته که برای کنترل فرسایش بکار میرود
bolsters U کیسه یا توری حاوی سنگ شکسته که برای کنترل فرسایش بکار میرود
puff ball U یکجورسماروغ که چون تخم دان گوی مانندان شکسته شودتخم ان پراکنده میشود
bolstered U کیسه یا توری حاوی سنگ شکسته که برای کنترل فرسایش بکار میرود
to a with an infirmity U کردن علیل کردن
litotes U کوچک قلم دادن چیزی برای افزایش اهمیت ان ویااجتناب ازانتقاد شکسته نفسی
irrevocably U بطور تغییر ناپذیر بطور چاره ناپذیر
gibbered U تند و ناشمرده سخن گفتن دست و پا شکسته حرف زدن ور زدن
gibbers U تند و ناشمرده سخن گفتن دست و پا شکسته حرف زدن ور زدن
drill extractor U التی که مته حفاری شکسته رااز سوزن حفاری جدا میکند
gibbering U تند و ناشمرده سخن گفتن دست و پا شکسته حرف زدن ور زدن
gibber U تند و ناشمرده سخن گفتن دست و پا شکسته حرف زدن ور زدن
green stick U شکستگی استخوان درکودکان بدان گونه که یک سوی استخوان شکسته سو
part U قط عات کوچک ماشین برای جابجایی قطعهای که شکسته شده یا گم شده است
inexplicably U بطور غیر قابل توضیح چنانکه نتوان توضیح داد بطور غیر قابل تغییر
gibberish U حرف شکسته و نامفهوم نامفهوم
stepped lines U خطوط کنگره ای [خطوط شکسته] [در اطراف نگاره ها و اشکال فرش های هندسی باف و روستایی. گاه بجای استفاده از خطوط صاف از این خطوط استفاده می شود.]
transtively U بطور
flabbily U بطور شل و ول
confusedly U بطور در هم و بر هم
meanly U بطور بد
loosely U بطور شل یا ول
atilt U بطور کج
wetly U بطور تر
lastingly U بطور پا بر جا
streakily U بطور خط خط
inartificially U بطور غیرمصنوعی
insecurely U بطور نا امن
inauspiciously U بطور مشئوم
insecurely U بطور نامحفوظ
inarticulately U بطور ناشمرده
Recent search history Forum search
more | برای این معنی از دیگران سوال بپرسید. (Ask Question)
  Contact• | TermsPrivacy  © 2009 Perdic.com