Perdic.com
English Persian Dictionary - Beta version
پرسش ترجمه خود را ارسال نمایید
|
Help
|
About
|
Home
|
Forum / پرسش و پاسخ
|
+
Contribute
|
Users
Login | Sign up
Enter keyword here!
⌨
Tips
|
Translate!
✘ Close
✘ Close
Total search result: 201 (3 milliseconds)
ارسال یک معنی جدید
Menu
English
Persian
Menu
mawkish
U
بطور زننده احساساتی
معنی که میخواستی رو پیدا نکردی؟ برو تو این صفحه تا از دیگرون کمک بگیری.
Other Matches
horridly
U
بطور سهمناک یا نفرت انگیز بطور زننده
lusciously
U
بطور خوش مزه یا لذیذ بطور زننده
incisively
U
بطور نافذ بطور زننده
spicily
U
بطور زننده
garishly
U
بطور زننده
repulsively
U
بطور زننده یا دافع
rankly
U
بطور زننده یابدبو
pungently
U
بطور زننده یا تند
poignantly
U
بطور تیزیا زننده
loathly
U
زننده بطور نفرت انگیز
nippingly
U
بطور زننده یا طعنه امیز
concussive
U
ضربت زننده صدمه زننده
gushy
U
احساساتی
affectional
U
احساساتی
sentimental
U
احساساتی
sentiment
U
احساساتی
emotional
U
احساساتی
emotionally
U
احساساتی
tear-jerkers
U
احساساتی
tear-jerker
U
احساساتی
soft boiled
U
احساساتی
ebullient
U
احساساتی
passional
U
احساساتی
sensationalist
U
احساساتی
hysterics
U
حمله احساساتی
passionate
U
سودایی احساساتی
lyric
U
غزلی احساساتی
sensational
U
احساساتی موثر
sappy
U
خیلی احساساتی
cold fish
U
غیر احساساتی
emotionalist
U
شخص احساساتی
go off the deep end
<idiom>
U
احساساتی شدن
sentimentalize
U
احساساتی کردن
sentimentalism
U
حالت احساساتی
sentimentality
U
حالت احساساتی
emotionalize
U
احساساتی کردن
cloying
U
بسیار احساساتی
sensationally
U
احساساتی موثر
emotionalism
U
احساساتی بودن
pathetic
U
موثر احساساتی
rose water
U
لطیف احساساتی
torch song
U
شعر احساساتی وعشقی
maudlin
U
ضعیف وخیلی احساساتی
overreacting
U
بیخود احساساتی شدن
overreact
U
بیخود احساساتی شدن
overreacted
U
بیخود احساساتی شدن
overreacts
U
بیخود احساساتی شدن
to affect somebody
U
کسی را احساساتی کردن
mushy
U
حریره یاخمیرمانند احساساتی
rhapsody
U
قطعه موسیقی ممزوج و احساساتی
torch singer
U
خواننده شعر احساساتی وعاشقانه
sensationalism
U
پیروی از مسائل احساساتی وشورانگیز
rhapsodies
U
قطعه موسیقی ممزوج و احساساتی
to work oneself up
U
به کسی
[چیزی]
خو گرفتن
[و بخاطرش احساساتی یا عصبی شدن]
to get worked up
U
به کسی
[چیزی]
خو گرفتن
[و بخاطرش احساساتی یا عصبی شدن]
barbershop
U
وابسته به آهنگ احساساتی که توسط چند مرد خوانده شود
irretrievably
U
بطور غیر قابل استرداد جنانکه نتوان برگردانید بطور جبران ناپذیر
inconsiderably
U
بطور غیر قابل ملاحظه بطور جزئی یا خرد
nauseously
U
بطور تهوع اور یا بد مزه بطور نفرت انگیز
indisputable
U
بطور غیر قابل بحث بطور مسلم
poorly
U
بطور ناچیز بطور غیر کافی
immortally
U
بطور فنا ناپذیر بطور باقی
grossly
U
بطور درشت یا برجسته بطور غیرخالص
indeterminately
U
بطور نامعین یا غیرمحدود بطور غیرمقطوع
clappers
U
کف زننده
clapper
U
کف زننده
pinching
U
زننده
stinking
U
زننده
poignant
U
زننده
prickling
U
زننده
repeller
U
زننده
biting
U
زننده
repercussive
U
پس زننده
odoriferous
U
زننده
acrid
U
زننده
garish
U
زننده
repellents
U
زننده
knocker
U
زننده
pungent
U
زننده
repellent
U
زننده
strikingly
U
زننده
squalid
U
زننده
striking
U
زننده
pit a pat
U
زننده
percutient
U
زننده
nippy
U
زننده
vilest
U
زننده
shuffler
U
زننده
loathful
U
زننده
applauder
U
کف زننده
nasty
U
زننده
nastiest
U
زننده
nasties
U
زننده
nastier
U
زننده
mordant
U
زننده
bitten
U
زننده
tart
U
زننده
tarts
U
زننده
viler
U
زننده
vile
U
زننده
wetter
U
نم زننده
loathsome
U
زننده
striker
U
زننده
strikers
U
زننده
forbidding
U
زننده
hideous
U
زننده
scabrous
U
زننده
beater
U
زننده
water repellent
U
پس زننده اب
knockers
U
زننده
staring
U
زننده
unlovely
U
زننده
nauseam
U
زننده
acrimonious
U
زننده
starring
U
زننده
staring red
U
قرمز زننده
strider
U
گام زننده
coruscant
U
برق زننده
sourish
U
به ترشی زننده
ad nauseam
U
بسیار زننده
bubbliest
U
جوش زننده
pertubative
U
برهم زننده
bubblier
U
جوش زننده
slumberer
U
چرت زننده
gaunt
U
زننده ساختن
revolting
U
بهم زننده
tacker
U
میخ زننده
glare
U
روشنایی زننده
glared
U
روشنایی زننده
glares
U
روشنایی زننده
picky
U
ضربه زننده
pacer
U
گام زننده
pickiest
U
ضربه زننده
scintillating
U
جرقه زننده
accuser
U
تهمت زننده
accusers
U
تهمت زننده
pickier
U
ضربه زننده
fizzy
U
جوش زننده
cornerman
U
زننده کرنر
germinant
U
جوانه زننده
accusant
U
تهمت زننده
gasper
U
نفس زننده
repulsive
U
زننده تنفراور
catterer
U
چهچه زننده
beater
U
کتک زننده
pricker
U
سیخ زننده
calumnious
U
تهمت زننده
estimator
U
تخمین زننده
seasoner
U
ادویه زننده
calumniator
U
افترا زننده
scintillator
U
جرقه زننده
scintillant
U
جرقه زننده
dozer
U
چرت زننده
trudger
U
قدم زننده
disturber
U
برهم زننده
seasoner
U
چاشنی زننده
puddler
U
بهم زننده
appellant
U
تهمت زننده
shouter
U
فریاد زننده
galssy
U
بی نور زننده
lasher n
U
سد شلاق زننده
acrimoniousness
U
سخن زننده
repugnant
U
تنفرانگیز زننده
flogger
U
زننده شلاق
flogger
U
تازیانه زننده
crying
U
جار زننده
flagellator
U
تازیانه زننده
flagellator
U
شلاق زننده
gaunt
U
زننده بی ثمر
shackler
U
بخو زننده
bubbly
U
جوش زننده
scarifier
U
تیغ زننده
howler
U
جیغ زننده
sharp
U
زننده زیرک
sharps
U
زننده زیرک
tacker
U
کوک زننده
harsh
U
ناگوار زننده
harsher
U
ناگوار زننده
harshest
U
ناگوار زننده
malodor
U
بوی زننده
howlers
U
جیغ زننده
kicker
U
زننده ضربه با پا
inveigler
U
گول زننده
caller
U
صدا زننده
libellant
U
تهمت زننده
callers
U
صدا زننده
libelant
U
تهمت زننده
knotter
U
گره زننده
sharpest
U
زننده زیرک
napper
U
چرت زننده
luridly
U
کم رنگ وپریده زننده
incisive speech
U
سخن تند یا زننده
fetid
U
دارای بوی زننده
boiling
U
جوش زننده خشمناک
stench
U
بوی زننده تعفن
greeny
U
بسبزی زننده سبزفام
fulsome
U
زننده اغراق امیز
stenches
U
بوی زننده تعفن
invection
U
سخن سخت زننده
indign
U
زننده بدون استحقاق
Recent search history
Forum search
more
|
برای این معنی از دیگران سوال بپرسید. (Ask Question)
✘ Close
Contact
|
Terms
|
Privacy
© 2009 Perdic.com