Perdic.com
English Persian Dictionary - Beta version
پرسش ترجمه خود را ارسال نمایید
|
Help
|
About
|
Home
|
Forum / پرسش و پاسخ
|
+
Contribute
|
Users
Login | Sign up
Enter keyword here!
⌨
Tips
|
Translate!
✘ Close
✘ Close
Total search result: 201 (12 milliseconds)
ارسال یک معنی جدید
Menu
English
Persian
Menu
pellucidly
U
بطور روشن یا واضح
معنی که میخواستی رو پیدا نکردی؟ برو تو این صفحه تا از دیگرون کمک بگیری.
Other Matches
unambiguous
U
واضح روشن
enunciation
U
تلفظ واضح و روشن
diction
U
تلفظ واضح و روشن
unconcealed
U
روشن هویدا واضح
clear
U
بطور واضح
clearest
U
بطور واضح
lucidly
U
بطور واضح
clearer
U
بطور واضح
clears
U
بطور واضح
distinctly
U
بطور واضح
plainly
U
بطور واضح
plainly
U
بطور واضح صریحا"
brightly
U
بطور روشن
perspicuously
U
بطور روشن
picturesquely
U
بطور روشن
vividly
U
بطور روشن
cloudlessly
U
بطور بی ابر یا روشن
limpidly
U
بطور ذلال یا روشن
legibly
U
بطور خوانا یا روشن
tone-on-tone
U
[بکار گیری یک رنگ با پس زمینه متفاوت در زمینه فرش بطور مثال دو نوع رنگ قرمز یکی تیره و دیگری روشن]
illumination by diffusion
U
روشن کردن منطقه از طریق انعکاس نور غیر مستقیم یاسایه روشن
flash
U
روشن و خاموش کردن چراغ . روشن و خاموش شدن شدت روشنایی نشانه گر برای نشان دادن
flashed
U
روشن و خاموش کردن چراغ . روشن و خاموش شدن شدت روشنایی نشانه گر برای نشان دادن
flashes
U
روشن و خاموش کردن چراغ . روشن و خاموش شدن شدت روشنایی نشانه گر برای نشان دادن
daylight
U
روز روشن روشن کردن
daylit
U
روز روشن روشن کردن
illuminati
U
روشن ضمیران روشن فکران
half tone screen
U
صفحه سایه روشن زدن درعکاسی پرده سایه روشن
vignetting
U
سایه روشن زدن به نقشه یاعکس هوایی نمایش عوارض نقشه با سایه روشن تدریجی
irretrievably
U
بطور غیر قابل استرداد جنانکه نتوان برگردانید بطور جبران ناپذیر
nauseously
U
بطور تهوع اور یا بد مزه بطور نفرت انگیز
inconsiderably
U
بطور غیر قابل ملاحظه بطور جزئی یا خرد
flares
U
گلوله روشن کننده موشک روشن کننده
flare
U
گلوله روشن کننده موشک روشن کننده
illuminates
U
چراغانی کردن موضوعی را روشن کردن روشن
illuminate
U
چراغانی کردن موضوعی را روشن کردن روشن
illuminating
U
چراغانی کردن موضوعی را روشن کردن روشن
horridly
U
بطور سهمناک یا نفرت انگیز بطور زننده
indisputable
U
بطور غیر قابل بحث بطور مسلم
lusciously
U
بطور خوش مزه یا لذیذ بطور زننده
plains
U
واضح
palpable
U
واضح
perspicuous
U
واضح
clear
U
واضح
explicit
U
واضح
clearer
U
واضح
transpicuous
U
واضح
clearest
U
واضح
perspicuous
<adj.>
U
واضح
notable
<adj.>
U
واضح
explicit
<adj.>
U
واضح
distinct
<adj.>
U
واضح
clears
U
واضح
plainest
U
واضح
ditinct
U
واضح
conspicuous
U
واضح
distinct
U
واضح
kenspeckle
U
واضح
iuntelligibly
U
واضح
well known
U
واضح
crystalline
U
واضح
graphic
U
واضح
plain
U
واضح
vivid
U
واضح
plainer
U
واضح
clear picture
U
تصویر واضح
clean-cut
U
مشخص واضح
cleaners
U
مشخص واضح
clears
U
واضح کردن
lucid
U
واضح درخشان
clean cut
U
مشخص واضح
obvious
U
واضح بدیهی
orotund
U
قوی و واضح
crystal clear
U
واضح-مبرهن
clarifier
U
واضح کننده
clear
U
واضح کردن
self explanatory
U
واضح اشکار
self-explanatory
U
واضح اشکار
luminous
U
شب نما واضح
clearest
U
واضح کردن
overt
U
واضح نپوشیده
expound
U
واضح کردن
expounded
U
واضح کردن
sharp picture
U
تصویر واضح
sharp image
U
تصویر واضح
expounding
U
واضح کردن
expounds
U
واضح کردن
clear evidence
U
دلیل واضح
open-and-shut
U
ساده واضح
open and shut
U
ساده واضح
self explaining
U
واضح اشکار
clearer
U
واضح کردن
clear proof
U
دلیل واضح
indeterminately
U
بطور نامعین یا غیرمحدود بطور غیرمقطوع
immortally
U
بطور فنا ناپذیر بطور باقی
grossly
U
بطور درشت یا برجسته بطور غیرخالص
poorly
U
بطور ناچیز بطور غیر کافی
It was borne in on him.
U
برای او
[مرد]
واضح شد.
demystifies
U
واضح و مبرهن کردن
enhanced
U
بهتر یا واضح تر کردن
It dawned upon him.
U
برای او
[مرد]
واضح شد.
demystified
U
واضح و مبرهن کردن
documentary photography
U
عکس واضح وروشن
luculent
U
نور افشان واضح
enhancing
U
بهتر یا واضح تر کردن
enhances
U
بهتر یا واضح تر کردن
enhance
U
بهتر یا واضح تر کردن
self-explanatory
U
بدیهی واضح فی نفسه
self explanatory
U
بدیهی واضح فی نفسه
demystifying
U
واضح و مبرهن کردن
open to the public
U
واضح درنظر عموم
pseudopod
U
تجسم واضح روح
eye dialect
U
لهجهء واضح و هجایی
demystify
U
واضح و مبرهن کردن
self explaining
U
بدیهی واضح فی نفسه
spell out
<idiom>
U
واضح توضیح دادن
pseudopodium
U
تجسم واضح روح
plain text
U
متن واضح و اشکار
cts
U
واضح وروشن جهت ارسال
to be clear to somebody
U
برای کسی واضح بودن
truism
U
چیزی که پر واضح است ابتذال
clarifying
U
واضح کردن توضیح دادن
clarify
U
واضح کردن توضیح دادن
clarifies
U
واضح کردن توضیح دادن
speak up
<idiom>
U
بلندو واضح سخن گفتن
truisms
U
چیزی که پر واضح است ابتذال
How can you ask?
U
این باید واضح باشد برای تو
blur
U
تصویری که لبه ها و رنگهایش واضح نیستند
blurred
U
تصویری که لبه ها و رنگهایش واضح نیستند
specifies
U
بیان واضح آنچه نیاز است
specify
U
بیان واضح آنچه نیاز است
specifying
U
بیان واضح آنچه نیاز است
Her eyes spoke volumes of despair.
U
در چشمهای او
[زن]
ناامیدی کاملا واضح است.
blurring
U
تصویری که لبه ها و رنگهایش واضح نیستند
blurs
U
تصویری که لبه ها و رنگهایش واضح نیستند
uncovered
U
واضح قابل رویت غیر سری
That speaks volumes.
<idiom>
U
چیزی را کاملأ واضح بیان می کند.
continuity
U
مسیر ارتباط واضح بین دو نقط ه
improperly
U
بطور غلط بطور نامناسب
incisively
U
بطور نافذ بطور زننده
genuinely
U
بطور اصل بطور بی ریا
martially
U
بطور جنگی بطور نظامی
abusively
U
بطور ناصحیح بطور دشنام
latently
U
بطور ناپیدا بطور پوشیده
indecorously
U
بطور ناشایسته بطور نازیبا
to speak volumes
[for]
U
کاملأ واضح بیان کردن
[اصطلاح مجازی]
problems
U
واضح کردن توضیحات شکل به روش منط قی
problem
U
واضح کردن توضیحات شکل به روش منط قی
explained
U
روشن کردن باتوضیح روشن کردن
explain
U
روشن کردن باتوضیح روشن کردن
explains
U
روشن کردن باتوضیح روشن کردن
explaining
U
روشن کردن باتوضیح روشن کردن
This would provide an obvious solution
[to the problem]
.
U
این می تواند یک راه حل واضح
[به مشکل]
فراهم می کند.
focusing
U
واضح کردن تصویر تار شده روی صفحه نمایش
enhancing
U
حرف واضح تر یا چاپ گرافیکی با استفاده از نقاط کوچکتر و بیشتر واحد اینچ
enhances
U
حرف واضح تر یا چاپ گرافیکی با استفاده از نقاط کوچکتر و بیشتر واحد اینچ
enhanced
U
حرف واضح تر یا چاپ گرافیکی با استفاده از نقاط کوچکتر و بیشتر واحد اینچ
enhance
U
حرف واضح تر یا چاپ گرافیکی با استفاده از نقاط کوچکتر و بیشتر واحد اینچ
hyperfocal distance
U
نزدیک ترین فاصلهای که ازانجا میتوان عکس برداری واضح وروشن نمود
What she wears speaks volumes about her.
U
به سبکی که او
[زن]
لباس می پوشد خیلی واضح بیان می کند چه جور آدمی است.
irrevocably
U
بطور تغییر ناپذیر بطور چاره ناپذیر
alights
U
روشن
nitid
U
روشن
sunniest
U
روشن
alighted
U
روشن
brighter
U
روشن
sunnier
U
روشن
alight
U
روشن
unequivocally
U
روشن
clear
U
روشن
bright
U
روشن
brightest
U
روشن
in a good light
U
روشن
sunny
U
روشن
distinct
<adj.>
U
روشن
perspicuous
U
روشن
alighting
U
روشن
clears
U
روشن
shrill
U
روشن
clear cut
U
روشن
definite
U
روشن
shriller
U
روشن
shrillest
U
روشن
legible
U
روشن
cloudless
U
روشن
clearer
U
روشن
perspicuous
<adj.>
U
روشن
clearest
U
روشن
notable
<adj.>
U
روشن
explicit
<adj.>
U
روشن
vivid
U
روشن
setting up
U
روشن
sets
U
روشن
elucidating
U
روشن
light
U
روشن
eyebright
U
روشن
sharp cut
U
روشن
express
U
روشن
expressed
U
روشن
litten
U
روشن
Recent search history
Forum search
more
|
برای این معنی از دیگران سوال بپرسید. (Ask Question)
✘ Close
Contact
|
Terms
|
Privacy
© 2009 Perdic.com